گنجور

فصل ۷۳

عشق چون بکمال رسد عاشق از معشوق گریزان شود زیرا که داند که در ظهور او ثبور این بود عِندَظُهورِ الحَقِّ ثبُورِ الخلْقِ و آنچه گفته‌اند هر عاشق را که با خود کار است معشوقه از او بیزار است برین معنی قریبست. ای عزیز در اوان ظهورصباح ضوء مصباح باطل شودو مضمحل گردد اِذا طَلَعَ الصَّباحُ حَصَلَ الاِسْتغناءُ عَنِ المِصْباح:

فَلمَّا اسْتَبانَ الصُّبحُ ادْرَجَ ضوئُهُ
باَنوارِهِ اَنوارَ ضَوءِ الکَواکبِ
یُجَرِّ عُهُم کَأسا لوابْتِلِیّ اللّظی
بِتَجریعِهِ طارَت کَاَسْرَعِ ذاهِبٍ

و آنچه گفته‌اند اَلخَواصُّ بَینَ عَیشٍ وَطَیشٍ بدین معنی نزدیک است یعنی ارباب مشاهدات چون بعظمت ذوالجلال مکاشف شوند از هیبت بگدازند و چون استیلاء سلطان شهود و وجود ایشان کمتر شود از لذت بنازند اِذا کوشِفوا طاشوا و اِذا استَنْزَعَهُم رُدّوا إلیّ الحَظِّ فَعاشوا.

فصل ۷۲: عشق خود را در حدقۀ عاشق جای کند تا روح باصرۀ او را جز بمعشوق نگران ندارد و گفته‌اند که عاشق در در هرچه نگرد معشوق را بیند راستست و سرّاین معنیست. ای عزیز چون عشق با کمال رسد در ولایت وجود عاشق نگنجد آنچه از راه دیده بیرون افتد ناظر بخط او شود برای سلوت را و این آنگاه بود که دانسته بود که مَن مُنِعَ عَنِ النظَر یَتَسلَّی بالاَثَرِ بحقیقت داند که آنچه او را در نظر آید یا از آن بسوی او خبر آید آن خطی بود که معشوق بیند قدرت بر صفحۀ فکرت نگاشته است او بامید سلوت بدان نگران شود و زبان جانش می‌گوید این آن نیست اما بی آن نیست ما رَأیتُ شَیئاً قَطُّ الّا وَرَأیْتُ اللّهَ فیهِ و این رمزی لطیف است:فصل ۷۴: منصور مغربی که در فقه نامی داشت و از عالم بی نشانی نشانی گفت روزی به قبیلۀ رسیدم از قبایل عرب جوانی باخدی مقمّر و خطی معنبر مرا دعوت کرد چون مائده حاضر کردند جوان بسوی خیمه نگاه کرد و نعرۀ بزد و بیهوش شد و زبانش از گفت خاموش شد چون بهوشباز آمد در خروش آمد از حال او پرسیدم گفتند در آن خیمه معشوق اوست درین حال غبار دامن او گریبان جانش گرفته است و بسوی عالم بیخودی می‌کشد بدید بیهوش شد و چنین خاموش شد گفت از کمال مرحمت بر در خیمۀ دلربای جان افزای او گذر کردم و گفتم بحرمت آن نظر که شما را در کار درویشان است که آن خسته ضربت فراق را شربت وصل چشانی و آن بیمار علت بیمرادی را بمراد رسانی از ورای حجاب جوابداد و گفت یا سَلیمَ الْقَلبِ هُوَ لایُطیقُ شُهودَ غُبارِ ذَیْلی فَکَیْفَ یُطیقُ صُحْبَتی اوئی او طاقت دیدن غباری از دامن من نمیدارد او را طاقت جمال من کی بود.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق چون بکمال رسد عاشق از معشوق گریزان شود زیرا که داند که در ظهور او ثبور این بود عِندَظُهورِ الحَقِّ ثبُورِ الخلْقِ و آنچه گفته‌اند هر عاشق را که با خود کار است معشوقه از او بیزار است برین معنی قریبست. ای عزیز در اوان ظهورصباح ضوء مصباح باطل شودو مضمحل گردد اِذا طَلَعَ الصَّباحُ حَصَلَ الاِسْتغناءُ عَنِ المِصْباح:
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به کمال برسد، عاشق از معشوق خود فاصله می‌گیرد، زیرا می‌داند که در ظهور او، ثبات و پایداری وجود ندارد. در حقیقت، زمانی که حقیقت ظاهر شود، آثار مخلوقات محو می‌شود. همچنین گفته‌اند که هر عاشقی که درگیر خود است، معشوقش از او دلزده می‌شود. ای عزیز، زمانی که صبح ظهور کند، نور چراغ باطل و ناپدید می‌شود، چرا که با طلوع صبح، انسان از نور چراغ بی‌نیاز می‌گردد.
فَلمَّا اسْتَبانَ الصُّبحُ ادْرَجَ ضوئُهُ
باَنوارِهِ اَنوارَ ضَوءِ الکَواکبِ
هوش مصنوعی: وقتی که صبح روشن شد، نور آن به آرامی شروع به درخشیدن کرد و همانند نور ستاره‌ها شد.
یُجَرِّ عُهُم کَأسا لوابْتِلِیّ اللّظی
بِتَجریعِهِ طارَت کَاَسْرَعِ ذاهِبٍ
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی از نگرانی و اضطراب است که شخص در آن به نوعی امتحان یا آزمایش دچار شده و تحت فشار احساسات خود قرار دارد. او با تشبیه حالش به نوشیدن جامی پر از آتش، نشان می‌دهد که شدت احساساتش به اندازه‌ای است که نمی‌تواند آن را تحمل کند و مانند یک فرد در حال فرار، به دنبال راهی برای رهایی از این وضعیت است.
و آنچه گفته‌اند اَلخَواصُّ بَینَ عَیشٍ وَطَیشٍ بدین معنی نزدیک است یعنی ارباب مشاهدات چون بعظمت ذوالجلال مکاشف شوند از هیبت بگدازند و چون استیلاء سلطان شهود و وجود ایشان کمتر شود از لذت بنازند اِذا کوشِفوا طاشوا و اِذا استَنْزَعَهُم رُدّوا إلیّ الحَظِّ فَعاشوا.
هوش مصنوعی: این متن می‌گوید که آنچه در مورد ویژگی‌ها و حالات بین زندگی و بی‌قراری بیان شده، به این معناست که افرادی که به عظمت خداوند دسترسی پیدا می‌کنند، تحت تأثیر جلال و شکوه او قرار می‌گیرند و دچار هیبت می‌شوند. وقتی که تأثیر این حال کم‌تر می‌شود و از حالت معنوی به دنیای مادی بازمی‌گردند، دوباره به لذت و خوشی‌های دنیوی توجه می‌کنند. به عبارتی، وقتی که آنها به حقایق و اسرار الهی پی برده و مکاشفه‌ای دارند، در ابتدا دچار حیرت می‌شوند و وقتی که از آن حالت خارج می‌شوند، به زندگی عادی و لذت‌های دنیوی بازمی‌گردند.