گنجور

فصل ۶۹

ای برادر مقام فراق مقام انتظارست و درین راه چشم داشتن برای حصول معشوق در عالم خود شرکست او را چشم بر هم می‌باید نهاد و در خود طلب کرد و بیافت طرب کرد که او همیشه حاصل است و شبهت ازین اصل زایل است ای عزیز هستی او درنیستی تو جمال مینماید و نیستی درتو اصلی است و جوهری که تو باصل خود توانی بطبع باز شو تا همیشه واجد باشی. ای درویش تاب آفتاب قدم همیشه بر عدم تابنده است این ذرات وجود که بشهود او حاصلند سر از زوایۀ عدم برزده‌اند و ازو بقا یافته، عجب مکون ذرات بغروب آفتاب محقق می‌شود و ظهورشان بطلوع او اما این ذرات که تاب آفتاب شهود او از افق قدم تابنده است و لم یزل پاینده:

هِیَ الشَّمسُ اِلّا اَنَّ للشَّمسِ غَیبَةٌ
و هذا الذّی اَعنیهِ لَیْسَ یَغیبُ
فصل ۶۸: آنچه گفته‌اند که عاشق در مقام فراق خوشتر از آنکه درمقام وصال راستست زیرا که در فراق امیدوصالست و در وصال بیم هجر، اما با درد فراق ساختن و خود را بخود برانداختن از دید امتناع وصول بود واین از تفرقه خالی نیست زیرا که در درد انیت این باقی بود و در وصول بهویت او در باقی بود:فصل ۷۰: اگر عشق بلاست و در وی بسی عناست اما قوت او از جفاست آن جفا که معشوق بر عاشق کند چون بحقیقت بنگری آن جفا از معشوق برای طلب وفاست زیرا که در مقام فراق مقام کردن و در پی خودی آرام کردن کثرت و دوئی است او می‌خواهد تا کثرت و دوئی عاشق بوحدت و یکیباز آید و در پی آن پیوندی پدید شود ای عزیز جنگ معشوق صلح آمیز بود و صلح او جنگ آمیز تا طلب مؤید شود و عشق مؤکد گردد و عاشقان کار افتادۀ دل بباد داده دانند که در ابتداء عشق جنگ و عتاب و کرشمه و ناز بود تا عشق محکم گردد و در میانۀ ارتکاب اخطار و ناترسیدن از هلاک و تلف مهجه روی نماید ودر آخر سکون بی حرکت و سکوتبی گفت و انتظاری جست بحاصل آمد و آنچه درین مراتب گفته‌اند بدین قریب است:

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای برادر مقام فراق مقام انتظارست و درین راه چشم داشتن برای حصول معشوق در عالم خود شرکست او را چشم بر هم می‌باید نهاد و در خود طلب کرد و بیافت طرب کرد که او همیشه حاصل است و شبهت ازین اصل زایل است ای عزیز هستی او درنیستی تو جمال مینماید و نیستی درتو اصلی است و جوهری که تو باصل خود توانی بطبع باز شو تا همیشه واجد باشی. ای درویش تاب آفتاب قدم همیشه بر عدم تابنده است این ذرات وجود که بشهود او حاصلند سر از زوایۀ عدم برزده‌اند و ازو بقا یافته، عجب مکون ذرات بغروب آفتاب محقق می‌شود و ظهورشان بطلوع او اما این ذرات که تاب آفتاب شهود او از افق قدم تابنده است و لم یزل پاینده:
هوش مصنوعی: در این متن، بیان شده است که جدایی و فراق، به معنای انتظار برای رسیدن به معشوق است. در این مسیر، نگرش به معشوق به عنوان یک موجود جدا، نوعی شرک تلقی می‌شود. در واقع، باید به درون خود نگریست و شادی و سرور را در خود یافت، زیرا معشوق همیشه در دسترس است و تنها باید به اصل وجودی آن توجه کرد. هستی معشوق در عدم تو تجلی‌ دارد؛ جمال او درون تو نمایان است و در واقع، عدم، اصل وجود توست. به عبارت دیگر، باید به جوهر خود بازگردی تا همیشه از وجود او بهره‌مند باشی. همچنین، درویش باید بداند که آفتاب وجود بر عدم تابیدن دارد و ذرات وجود از عدم به وجود آمده‌اند و بقا یافته‌اند. در نهایت، نشان داده می‌شود که ظهور این ذرات ناشی از تابش آفتاب شهود و حقیقتی است که بی‌پایان و همواره پاینده است.
هِیَ الشَّمسُ اِلّا اَنَّ للشَّمسِ غَیبَةٌ
و هذا الذّی اَعنیهِ لَیْسَ یَغیبُ
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که خورشید همیشه در آسمان است و هرچند ممکن است برخی اوقات به نظر برسد که از دید ما پنهان شده، اما واقعاً هیچ‌گاه غائب نیست. در واقع، همیشه در پس ابرها یا در زمان‌های دیگر حضور دارد.