فصل ۶۸
آنچه گفتهاند که عاشق در مقام فراق خوشتر از آنکه درمقام وصال راستست زیرا که در فراق امیدوصالست و در وصال بیم هجر، اما با درد فراق ساختن و خود را بخود برانداختن از دید امتناع وصول بود واین از تفرقه خالی نیست زیرا که در درد انیت این باقی بود و در وصول بهویت او در باقی بود:
او را که بقای او بباقی باشد
برگوی ز بندگی چه باقی باشد
هشیار چگونه گردد از مستی عشق
چون پادشهش بذات ساقی باشد
فصل ۶۷: عاشق را نه خلوت باید نه صحبت زیرا که خلوت برای سکوت باید و سکوت عاشق را از قواطع است و صحبت از برای راحت باید و راحت مشتاق را از موانع است و آنچه گفتهاند که معشوق عاشق پیدا باید و مشتاق شیدا باید سر این معنی است عاشق از فراق بطبع گریزد و در وصل آویزد موجب آنست که فراق دوئی اقتضا کند و وصل یکی یعنی در مقام فراق حصول عاشق در عالم اندوه بودو حصول معشوقدر هودج سرور، و این در تفرقه کثرت مشاهده شودو در عشق وحدت باید بل اتحاد و این جز دروصلنبود و ذلک سر عزیزٌ لِمَن فَهِمَفصل ۶۹: ای برادر مقام فراق مقام انتظارست و درین راه چشم داشتن برای حصول معشوق در عالم خود شرکست او را چشم بر هم میباید نهاد و در خود طلب کرد و بیافت طرب کرد که او همیشه حاصل است و شبهت ازین اصل زایل است ای عزیز هستی او درنیستی تو جمال مینماید و نیستی درتو اصلی است و جوهری که تو باصل خود توانی بطبع باز شو تا همیشه واجد باشی. ای درویش تاب آفتاب قدم همیشه بر عدم تابنده است این ذرات وجود که بشهود او حاصلند سر از زوایۀ عدم برزدهاند و ازو بقا یافته، عجب مکون ذرات بغروب آفتاب محقق میشود و ظهورشان بطلوع او اما این ذرات که تاب آفتاب شهود او از افق قدم تابنده است و لم یزل پاینده:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنچه گفتهاند که عاشق در مقام فراق خوشتر از آنکه درمقام وصال راستست زیرا که در فراق امیدوصالست و در وصال بیم هجر، اما با درد فراق ساختن و خود را بخود برانداختن از دید امتناع وصول بود واین از تفرقه خالی نیست زیرا که در درد انیت این باقی بود و در وصول بهویت او در باقی بود:
هوش مصنوعی: گفتهاند که عاشق در زمان جدایی خوشحالتر از زمانی است که معشوق در کنارش است. دلیل این امر این است که در جدایی امید وصال و reunion وجود دارد، در حالی که در وصال ممکن است بیم از جدایی و دوری وجود داشته باشد. اما تحمل درد جدایی و رهاسازی خود از وابستگی به معشوق، از نظر عدم رسیدن به معشوق تلقی میشود و این وضعیت به نوعی تضاد و تفرقه دامن میزند. در عذاب و رنج جدایی، هنوز نشانی از خود وجود دارد، ولی در وصال، آن حس تعلق و خودیّت به گونهای دیگر تجربه میشود.
او را که بقای او بباقی باشد
برگوی ز بندگی چه باقی باشد
هوش مصنوعی: هرکس که وجودش وابسته به بقا و جاودانگی باشد، از او بپرس که در چه چیزهایی میتوان از بندگی و غلامی سخن گفت، چرا که چیزی از آن باقی نمیماند.
هشیار چگونه گردد از مستی عشق
چون پادشهش بذات ساقی باشد
هوش مصنوعی: چگونه کسی که در عشق غرق شده است، میتواند هوشیار شود، وقتی که خودِ عشق مانند پادشاهی است که از ذات و وجود ساقی مینوشد؟