گنجور

فصل ۵۹

عشق با کس نیامیزد و در هیچ چیز نیاویزد اما عاشق بمعشوق نیازمندست برای دفع نیاز خود یَحُومُ حَولَهُ گرد سرادق حسن او گردد و معشوق با کرشمه و دلال و ناز است یَحومُ حَولَ حُسْنِهِ اما بنیازمندی نگرانست تا بار کار او کشد پس بدین نسبت سبب عاشق را معشوق بباید تا از در دنیا باو باز رهد ومعشوق را عاشق بباید تا بار کرشمه و ناز او کشد و عشق فارغ از نیاز عاشق وناز معشوق همۀ مرادش آن بود که سر از لجۀ غیرت برآرد ونهنگ وار هر دو را درکشد تا اجتماع ایشان در حوصلۀ او بود و تصور افتراق برافتد:

عاشق بنیاز خویش مشغول شده
معشوق بناز خویش موصول شده
فارغ شده عشق از وجود هر دو
در خود ز خودی خویش معزول شده
فصل ۵۸: در عرف عشق بلائی است که عاشق و معشوق ازو بر حذرند با هرکه پیوندد او را از مقام تاجداری برخاک خواری اندازد زیرا که کرشمۀ معشوق تاآنگاه است کهدر عالم بی نیازی محبوبیست چون در ورطۀ محبی افتد بر خودش بگرفتاری نداباید کرد و خلق عالم اختیار باید کرد یُحبُهُم گوید:فصل ۶۰: عشق آتشست اَلْعِشقُ اَوَّلُهُ نارٌ وَاَوسَطُهُ نارٌ وَاخِرُهُ نارٌ: انَسَ مِنْ جانِبِ الطّورِ ناراً.. اَی نارُ قَلبِهِ قَدِاحْتَرَقَت سُبُحاتُ وَجهِهِ کانون او دل عاشق و هیزم او وجود عاشق، وَقودُهَا الناسُ. آتش افروز او دلال وناز و غنج معشوق، آنچه عاشق بر در معشوق حاضر شود و یا معشوق بعاشق، در آن برآمدن مراد عشق است نه بر آمدن مراد ایشان اگر او در نظر این دلال ناز و کرشمه بیفزاید او شعله بآسمان رساند و خود لذت او درآنست و اگر این در حضور آن نیاز و عجز و مستمندی نماید او جهانی بگیرد و خراب او درین است و این از کمال اوست که دیدۀ علم جمال این حال نبیند زیرا که در بدایت علم بدو راه نیابد او را منکر گردد و او بدان معذور است زیرا که این تعلق بذوق دارد و او را بدان راه نیست زیرا که او ضروریست نه اکتسابی و او باکتساب حاصل نشود چون بخود حاصل شد محل ضرورت بسوزد، پس این را با او هیچ مناسبتی نبود:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق با کس نیامیزد و در هیچ چیز نیاویزد اما عاشق بمعشوق نیازمندست برای دفع نیاز خود یَحُومُ حَولَهُ گرد سرادق حسن او گردد و معشوق با کرشمه و دلال و ناز است یَحومُ حَولَ حُسْنِهِ اما بنیازمندی نگرانست تا بار کار او کشد پس بدین نسبت سبب عاشق را معشوق بباید تا از در دنیا باو باز رهد ومعشوق را عاشق بباید تا بار کرشمه و ناز او کشد و عشق فارغ از نیاز عاشق وناز معشوق همۀ مرادش آن بود که سر از لجۀ غیرت برآرد ونهنگ وار هر دو را درکشد تا اجتماع ایشان در حوصلۀ او بود و تصور افتراق برافتد:
هوش مصنوعی: عشق هیچ چیز را در خود نمی‌گیرد و به هیچ چیز وابسته نیست، ولی عاشق به معشوق نیاز دارد. برای برطرف کردن نیاز خود، عاشق به دور معشوق و زیبایی‌اش می‌گردد. معشوق با زیباپسندی و ناز خود در میان عاشقان واقع می‌شود، اما نیاز عاشق سبب نگرانی اوست که بار مسئولیت را به دوش بگیرد. بنابراین، نیاز عاشق به معشوق برای رهایی از جهان مادی و به‌دست آوردن معشوق است. عاشق باید قدرت تحمل ناز و دلربایی معشوق را داشته باشد. هدف عشق، جدا کردن آنان از غیرت و حس حسادت است تا اینکه هر دو در آغوش عشق وحدت یابند و هیچ تصوری از جدایی در میانشان باقی نماند.
عاشق بنیاز خویش مشغول شده
معشوق بناز خویش موصول شده
هوش مصنوعی: عاشق در روزگار خود غرق در عشقش شده و معشوق نیز به زیبایی‌های خود مشغول و متصل به اوست.
فارغ شده عشق از وجود هر دو
در خود ز خودی خویش معزول شده
هوش مصنوعی: عشق از وجود هر دو به دور شده و هر یک از آن‌ها به نوعی خود را از دست داده‌اند.