فصل ۳۱
ذره از آن گاهی در نظر آید و گاهی نیاید که وجودش بین العدم و الوجود موقوفست گاه هم با آفتاب در عالم او حاضر شود و گاه از سایهی عدم درو ناظر شود. ای درویش نه همه نایافتن از کبریا و علو بود از غایت لطافت و دقت هم بود. یکی از بزرگی در دید نیاید و دیگر از خردی در نظر نیاید این به نسبت آن احقر بود و اصغر و آن به نسبت این اعظم بود و اکبر اما هر دو در نایابی برابر باشند:
پیری دیدم ز عشق در غرقابی
وز گریهی خود بکرد او گردابی
گفتم که ز بهر کیست این گریهی تو
گفتا که ز بهر دلبر نایابی
نادیدن از فرط قرب بود و دیدن از نَحنُ اَقرَبُ. برای دیدست نادید و این رمزی عجب است.
فصل ۳۰: عشق آفتاب است عقل ذرّه؛ اگرچه ذرّه در تاب آفتاب در ظهور آمد اما از کجا او را طاقت آن بوَد که به خود در پرتو آن نور آید:فصل ۳۲: آن را که نظر به احوال او از عالم عزت فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعا.. بود از درد هستی خود همیشه در گداز بود و آن را که نظر بدو از عالم وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ من حَبْلِ الْوَریدْ.. بود هم از خجلت وجود خود در گداز بود تا آنگاه که خورشید جمال از افق جلال طالع شود قوت باصرهی او را به خود مضئی کند و قوت سامعهی او را به خود قوی کند بی یَسْمَعُ و بی یُبصِرُ بی اویی او به عالم محبوب ناظر شود و بیخودی خود بر در سرادق عز او حاضر شود. حاصل؛ چون حصولش در عالم بیعیبی بود بلکه او مستغرق شواهد غیبی بود پس خجلت و گداز را و سردرد و ناز را نسبت بدو نتوان کرد زیرا که اگرچه زنده بود اما بی جان بود قصه چه کنم این نماید اما آن بود:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ذره از آن گاهی در نظر آید و گاهی نیاید که وجودش بین العدم و الوجود موقوفست گاه هم با آفتاب در عالم او حاضر شود و گاه از سایهی عدم درو ناظر شود. ای درویش نه همه نایافتن از کبریا و علو بود از غایت لطافت و دقت هم بود. یکی از بزرگی در دید نیاید و دیگر از خردی در نظر نیاید این به نسبت آن احقر بود و اصغر و آن به نسبت این اعظم بود و اکبر اما هر دو در نایابی برابر باشند:
هوش مصنوعی: وجود یک چیز ممکن است گاهی دیده شود و گاهی نه، چون وجود آن بسته به شرایطی بین عدم و وجود است. گاهی به مانند آفتاب در عالم خود حاضر است و گاهی از سایهی عدم بر او نگریسته میشود. ای درویش، نه اینکه عدم وجود فقط به خاطر کبریا و عظمت است، بلکه به علت لطافت و دقت آن نیز هست. گاهی چیزی به خاطر بزرگیاش دیده نمیشود و گاهی چیزی به خاطر کوچکیاش. این دو نسبت به یکدیگر ممکن است یکی را حقیر و دیگری را بزرگتر نشان دهد، اما در نایابی هر دو برابرند.
پیری دیدم ز عشق در غرقابی
وز گریهی خود بکرد او گردابی
هوش مصنوعی: من پیرمردی را دیدم که به خاطر عشق در کلافگی غرق شده بود و از شدت گریهاش، دور خود چرخشی ایجاد کرده بود.
گفتم که ز بهر کیست این گریهی تو
گفتا که ز بهر دلبر نایابی
هوش مصنوعی: گفتم چرا گریه میکنی، او پاسخ داد که برای عشق نایابی است.
نادیدن از فرط قرب بود و دیدن از نَحنُ اَقرَبُ. برای دیدست نادید و این رمزی عجب است.
هوش مصنوعی: نادیده گرفتن به علت نزدیکی زیاد به چیزی است و دیدن به خاطر این است که ما در نزدیکی آن قرار داریم. برای دیدن باید نادیده گرفت و این موضوع رمزی عجیب است.