فصل ۲۶
آن یکی از مشایخ طریقت چون دید که معشوق زلف را از کمال دلبری تاب داد کتب خود را به آب داد و گفت نِعْمَ الدَّلیلُ وَاَنْتَ اَمّا بَعْدَ الوُصولُ طَلَب الدَّلیلِ مُحَالٌ نیکو راه بری بودی تو اما چون پیشگاه پدید آمد تو از راه برخیز با عشق مستیز تو قصد آرام کن و بیرون در مقام کن چون دیدی که سبحات وجه محبوب ما را در ما بسوخت تو خبر به عاشقان سوخته بر زیرا که مدار کار تو بر اخبارست و اخبار از گمشدگان فلوات عشق نه بس کارست و آنچه حکیم گفته است بدین قریبست:
چون در آمد وصال را حاله
محو شد گفت و گوی دلاله
فصل ۲۵: علم تا اثبات اوّل بیش راه نبرَد، گِردِ سرادق عزّت عشق نتواند گشت و در عالم عشق در یک لمحه هزار بار مرگ، صولتِ خود پدید کند و حیات اثر خود ظاهر گرداند زیرا که معشوق مهری و لطفی دارد. شراب لطف به عاشقان در جام قهر به صادقان در جام لطف دهد تا هرچه به قهر محو شود به لطف اثبات یابد زیرا که محبی هم بدان معنی است که محبت است صفت او وحدتست، پس عاشقان وحدانیالذات و الصفات باید تا بدو به وحدت او راه یابد چنانکه معشوق یکی باشد عاشق هم در یگانگی یکی باید تا هنگام مواصلت چون یکی در یکی ضرب کنی یکی بود و این معنی بیشبهتی و شکی بود.فصل ۲۷: عشق را رهبر عقل است اما بنسبتی دیگر، هرچه او اثبات میکند این برمیدارد تا بحدی برسد که عقل نتواند که هیچ چیز اثبات کند چون عقل از اثبات باز ایستاد عشق خود را بدو نماید و گوید در من نگر و بی هیچ راهبر راه ببین عقل از هیبت این سخن روی بعالم نفی آرد و بادلّه و براهین خود نفی اغیار کردن گیرد عشق درآید و گوید وَیْحَکَ از محالی گریختی و در محالی آویختی در نفی اثباتست و کار درو بی ثباتست نمیدانی که نَفْیُ الْعَیْبِ عَمَّنْ لاعَیْبَ لَهُ عَیْبٌ عقل بیچاره را جای گریز در میان لاوالا بود عشق بقهرش از میان نفی و اثبات بیرون کند و میگوید اقتدا بدان رونده که گفته است.
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن یکی از مشایخ طریقت چون دید که معشوق زلف را از کمال دلبری تاب داد کتب خود را به آب داد و گفت نِعْمَ الدَّلیلُ وَاَنْتَ اَمّا بَعْدَ الوُصولُ طَلَب الدَّلیلِ مُحَالٌ نیکو راه بری بودی تو اما چون پیشگاه پدید آمد تو از راه برخیز با عشق مستیز تو قصد آرام کن و بیرون در مقام کن چون دیدی که سبحات وجه محبوب ما را در ما بسوخت تو خبر به عاشقان سوخته بر زیرا که مدار کار تو بر اخبارست و اخبار از گمشدگان فلوات عشق نه بس کارست و آنچه حکیم گفته است بدین قریبست:
هوش مصنوعی: یکی از مشایخ طریقت وقتی دید که معشوق با زیبایی و دلبری خود دلها را میرباید، کتابهایش را به آب انداخت و گفت: «تو راهنمای خوبی بودی، اما پس از رسیدن به هدف، طلب دلیل منطقی غیرممکن است». پس از آنکه حقیقت پدیدار شد، از راه اصلی منحرف نشو و با عشق مستی نکن. آرام باش و در مقام خود باقی بمان. وقتی دیدی که زیبایی چهره محبوب ما وجودت را سوزاند، این خبر را به عاشقان سوخته برسان. زیرا کار تو بر اساس اخبار است و اخبار از گمشدگان در وادی عشق چندان کارساز نیست. آنچه حکیم گفته، به این نکته نزدیک است.
چون در آمد وصال را حاله
محو شد گفت و گوی دلاله
هوش مصنوعی: زمانی که وصال و دیدار نزدیک شد، همه چیز به یکباره محو و ناپدید گردید و گفتوگوی واسطه و دلال نیز خاموش شد.
حاشیه ها
1402/02/02 00:05
یزدانپناه عسکری
مقام کن : همه در نعمت ما وا ماندند، ترا جز به منعم قناعت نیفتاد.
نامه های عین القضات همدانی ج1 - اساطیر 1377-ص172
[قرار دادن کامل همه آگاهی بر حق پیوند دهنده واحد با سوختن در عشق مقام احدیت]