فصل ۲۵
علم تا اثبات اوّل بیش راه نبرَد، گِردِ سرادق عزّت عشق نتواند گشت و در عالم عشق در یک لمحه هزار بار مرگ، صولتِ خود پدید کند و حیات اثر خود ظاهر گرداند زیرا که معشوق مهری و لطفی دارد. شراب لطف به عاشقان در جام قهر به صادقان در جام لطف دهد تا هرچه به قهر محو شود به لطف اثبات یابد زیرا که محبی هم بدان معنی است که محبت است صفت او وحدتست، پس عاشقان وحدانیالذات و الصفات باید تا بدو به وحدت او راه یابد چنانکه معشوق یکی باشد عاشق هم در یگانگی یکی باید تا هنگام مواصلت چون یکی در یکی ضرب کنی یکی بود و این معنی بیشبهتی و شکی بود.
خواهم که ز عشق تو دگر سار شوم
از ذکر خودی برون برم باز شوم
اندر غلطم اگر دویی پندارم
چون با تو یکی شوم به تو باز شوم
فصل ۲۴: علم تا به ساحلِ عشق بیش نرسد. او را در لجّهٔ این بحر کاری نیست زیرا که وی راهبر است اگرچه با قوّت بود تا به ساحل بیش نبود. مثقلهٔ طلب بر پای وقت استوار کردن و خود را نگونسار کردن و در لجهٔ بحر خونخوار انداختن تا دُرّ ثمین وصال برآرد تا روزگار بر خود بسر آرد کاری دیگرست:فصل ۲۶: آن یکی از مشایخ طریقت چون دید که معشوق زلف را از کمال دلبری تاب داد کتب خود را به آب داد و گفت نِعْمَ الدَّلیلُ وَاَنْتَ اَمّا بَعْدَ الوُصولُ طَلَب الدَّلیلِ مُحَالٌ نیکو راه بری بودی تو اما چون پیشگاه پدید آمد تو از راه برخیز با عشق مستیز تو قصد آرام کن و بیرون در مقام کن چون دیدی که سبحات وجه محبوب ما را در ما بسوخت تو خبر به عاشقان سوخته بر زیرا که مدار کار تو بر اخبارست و اخبار از گمشدگان فلوات عشق نه بس کارست و آنچه حکیم گفته است بدین قریبست:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
علم تا اثبات اوّل بیش راه نبرَد، گِردِ سرادق عزّت عشق نتواند گشت و در عالم عشق در یک لمحه هزار بار مرگ، صولتِ خود پدید کند و حیات اثر خود ظاهر گرداند زیرا که معشوق مهری و لطفی دارد. شراب لطف به عاشقان در جام قهر به صادقان در جام لطف دهد تا هرچه به قهر محو شود به لطف اثبات یابد زیرا که محبی هم بدان معنی است که محبت است صفت او وحدتست، پس عاشقان وحدانیالذات و الصفات باید تا بدو به وحدت او راه یابد چنانکه معشوق یکی باشد عاشق هم در یگانگی یکی باید تا هنگام مواصلت چون یکی در یکی ضرب کنی یکی بود و این معنی بیشبهتی و شکی بود.
هوش مصنوعی: علم نمیتواند انسان را به درک عمیق عشق برساند و وجود عشق فراتر از آن است. در عشق، فرد میتواند بارها مرگ و زندگی را تجربه کند و درک عمیقتری از وجود پیدا کند. معشوق با محبت و لطف خود، عاشقان را به خود جلب میکند و این محبت به عاشقانی که صادقاند، میرسد. هر چیزی که در حالت قهر محو شده، به لطف دوباره وجود مییابد. محبت، صفتی از صفات معشوق است و عاشقان باید به یگانگی با او برسند. عاشق و معشوق باید در یگانگی یکی شوند تا به اتحاد نزدیک شوند، و این مفهوم شکی نیست.
خواهم که ز عشق تو دگر سار شوم
از ذکر خودی برون برم باز شوم
هوش مصنوعی: میخواهم از عشق تو به دور شوم و از یاد خودم خارج شوم و به حالت قبلی خود برگردم.
اندر غلطم اگر دویی پندارم
چون با تو یکی شوم به تو باز شوم
هوش مصنوعی: اگر در اشتباه باشم و تو را دو تا فرض کنم، وقتی با تو یکی شوم، دوباره به تو باز میگردم.