فصل ۲۴
علم تا به ساحلِ عشق بیش نرسد. او را در لجّهٔ این بحر کاری نیست زیرا که وی راهبر است اگرچه با قوّت بود تا به ساحل بیش نبود. مثقلهٔ طلب بر پای وقت استوار کردن و خود را نگونسار کردن و در لجهٔ بحر خونخوار انداختن تا دُرّ ثمین وصال برآرد تا روزگار بر خود بسر آرد کاری دیگرست:
یا تاج وصال دوست بر سر بنهم
یا در سر جست و جوی او سر بنهم
فصل ۲۳: اگر عشق صفت لازمهی روح است بی او ناقص باشد و او خود بی روح نباشد چون سلطان جمال معشوق، ولایت نهاد عاشق را در ضبط آرد و دارالملک خود سازد عشق که صفت لازمهی روحست و روح که موصوف بدوست با یکدیگر تدبیر مفارقت کنند اگرچه ممکن نبود اما بی مکوّن و ظهوری نبود. عشق در کمین کُمون مخفی شود روح پندارد که رفت و بدین پندار خود را وداع کردن گیرد عشق خود نرفته باشد چون مکوّن در ظهور آمد بر روح غیرت آورد زیرا که از محبوب بینشان نشانها یابد پندارد که او اوست روح گوید «من او نیَم امّا بی او نیَم»:فصل ۲۵: علم تا اثبات اوّل بیش راه نبرَد، گِردِ سرادق عزّت عشق نتواند گشت و در عالم عشق در یک لمحه هزار بار مرگ، صولتِ خود پدید کند و حیات اثر خود ظاهر گرداند زیرا که معشوق مهری و لطفی دارد. شراب لطف به عاشقان در جام قهر به صادقان در جام لطف دهد تا هرچه به قهر محو شود به لطف اثبات یابد زیرا که محبی هم بدان معنی است که محبت است صفت او وحدتست، پس عاشقان وحدانیالذات و الصفات باید تا بدو به وحدت او راه یابد چنانکه معشوق یکی باشد عاشق هم در یگانگی یکی باید تا هنگام مواصلت چون یکی در یکی ضرب کنی یکی بود و این معنی بیشبهتی و شکی بود.
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
علم تا به ساحلِ عشق بیش نرسد. او را در لجّهٔ این بحر کاری نیست زیرا که وی راهبر است اگرچه با قوّت بود تا به ساحل بیش نبود. مثقلهٔ طلب بر پای وقت استوار کردن و خود را نگونسار کردن و در لجهٔ بحر خونخوار انداختن تا دُرّ ثمین وصال برآرد تا روزگار بر خود بسر آرد کاری دیگرست:
هوش مصنوعی: علم تا زمانی که به ساحل عشق نرسد، در دریا و عمق آن بیفایده است. علم مانند یک راهنماست که اگرچه ممکن است قدرتمند باشد، اما فقط تا زمانیکه به ساحل عشق نرسد، سودی ندارد. تلاش و کوشش برای رسیدن به عشق نیازمند استقامت و فداکاری است؛ باید خویشتن را آماده کرد و حتی در میان خطرات غوص کرد تا بتوان به گنج ارزشمندی چون وصال رسید و در این مسیر، باید از زندگی و تجربیات خود نیز بهره گرفت.
یا تاج وصال دوست بر سر بنهم
یا در سر جست و جوی او سر بنهم
هوش مصنوعی: یا بر سرم تاج وصال دوست بگذارم، یا در جستجوی او زندگیام را به پایان برسانم.