گنجور

فصل ۲۰

آنچه عشقه بر شجره می‌پیچد تا او را از بیخ برمی‌آرد و ندادت (؟) او را در خود می‌آرد نه از عداوت است و نه از محبّت؛ خود خاصیّت او آنست که با هر شجر‌ه‌ای که دست در کمر آرد، او را از بیخ برآورد. همچنین عشقهٔ عشق بر شجر‌هٔ نهادِ روحِ عاشق از آن می‌پیچد تا او را از بیخ هستی برآرد و لطافت او را در خود درآرد زیرا که خاصیت او آنست که با هرکه در‌آمیزد خون او بریزد. او را با کس عداوت نیست و محبّت هم نه، هر اثر که ظاهر کند به خاصیّت وجود کند نه به اختیار. و آنکه عاشق را در عشق اختیار نمی‌ماند سرّ این معنی است.

در عشق چو اختیار یاری نبود
بی عشق ز اختیار یاری نبود
در بارگه مراد معشوقهٔ ما
جز عشق به‌اختیار کاری نبود
فصل ۱۹: آتش عشق که ثمرهٔ شجرهٔ جان است نه مر جان را بسوزد و نه با جان بسازد؛ چون با جان نمی‌سازد می‌نماید که وصف او نیست و چون وصف او نباشد هر آینه وصف معشوق باشد و آنجا گفته‌اند که «وصف زاید است بر ذات» سرّ این معنی است. اگرچه از شجرهٔ روح عاشق سر برآرد اما چون او را از پای درآورد روی به عالم معشوق نهاد بارگاه خالی دید مسند بنهاد و پادشاه شد و در ملک بنشست: فَصادَفَ قَلْباً فارغاً فَتَمَکَنَّا و چون عاشق را نمی‌سوزد می‌نماید که ناز او را نیاز این درمی‌باید تا کرشمهٔ حسن برو پدید کند چنانکه گفته‌اند:فصل ۲۱: عشق آسمان است و روح زمین؛ یعنی عشق فاعل است و روح قابل‌. بدین نسبت میان ایشان ارتباطی است معنوی، او این را درمی‌کشد و این او را برمی‌کشد تا معنی رابطه‌ی او درکشنده است و این برکشنده. و آنچه عاشق به معشوق مایل است و معشوق به عاشق ناظر است ازین جهت است و این از فهم اهل علم دورست و از نظر بصیرت ایشان مستور است. زیرا که علم نقیب بارگاه است، در درگاه، ترتیبِ خیل و حشم و وجود و عدم نگاه دارد و اما بر ادراکِ اسرار پادشاه کاری ندارد. و خاصیّت عشق هم اینجا از تأثیر فرومانَد زیرا که تأثیر خاصیت او آن بوَد که قابل را مستعد قبول فعل فاعل کند چون کرد فاعل بر کارست و قابل در دیدارست وَذلِکَ سِرُّ عَجیبٌ.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنچه عشقه بر شجره می‌پیچد تا او را از بیخ برمی‌آرد و ندادت (؟) او را در خود می‌آرد نه از عداوت است و نه از محبّت؛ خود خاصیّت او آنست که با هر شجر‌ه‌ای که دست در کمر آرد، او را از بیخ برآورد. همچنین عشقهٔ عشق بر شجر‌هٔ نهادِ روحِ عاشق از آن می‌پیچد تا او را از بیخ هستی برآرد و لطافت او را در خود درآرد زیرا که خاصیت او آنست که با هرکه در‌آمیزد خون او بریزد. او را با کس عداوت نیست و محبّت هم نه، هر اثر که ظاهر کند به خاصیّت وجود کند نه به اختیار. و آنکه عاشق را در عشق اختیار نمی‌ماند سرّ این معنی است.
هوش مصنوعی: عشق مانند گیاه عشقه است که به درختان می‌پیچد و آن‌ها را از ریشه‌هایشان جدا می‌کند. این عمل نه از روی دشمنی و نه از روی محبت است، بلکه خاصیت خود عشق است که با هر درختی که به آن چنگ می‌زند، آن را از ریشه‌اش کنده و از آن جدا می‌سازد. به همین ترتیب، عشق روح عاشق را در بر می‌گیرد و او را از ریشه وجودی‌اش جدا می‌کند و لطافت روح را در خود جذب می‌کند. خاصیت عشق این است که با هر کس که ارتباط برقرار کند، او را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. در این رابطه هیچ دشمنی و محبت خاصی وجود ندارد؛ هر تأثیری که بگذارد به خاطر ویژگی وجودی‌اش است، نه به خاطر اختیار. به همین علت، عاشق در عشقش هیچ اختیاری ندارد و این نکته راز عشق است.
در عشق چو اختیار یاری نبود
بی عشق ز اختیار یاری نبود
هوش مصنوعی: در عشق، زمانی که امکان انتخاب یار نیست، بی‌عشق نیز انتخاب یار وجود ندارد.
در بارگه مراد معشوقهٔ ما
جز عشق به‌اختیار کاری نبود
هوش مصنوعی: در دل خواسته‌ها و آرزوهایمان، تنها چیزی که می‌توانیم انتخاب کنیم، عشق به معشوقه‌مان است.