گنجور

فصل ۱۹۹

روا بود که لطف معشوق پرده از پیش نظر عاشق بردارد تا نور چشمش را بقوت نور جمال خود از حدقۀ او برباید و این آخر زخمی بود که بر هدف دیدۀ او اندازد آه و هزار آه اگر جمالش در خیال آید و بماند ماندن خیال با عاشق مرهم آن زخم بود و این رمزی لطیف است:

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روا بود که لطف معشوق پرده از پیش نظر عاشق بردارد تا نور چشمش را بقوت نور جمال خود از حدقۀ او برباید و این آخر زخمی بود که بر هدف دیدۀ او اندازد آه و هزار آه اگر جمالش در خیال آید و بماند ماندن خیال با عاشق مرهم آن زخم بود و این رمزی لطیف است:
هوش مصنوعی: بایستی معشوق با مهربانی خود، پرده را از جلوی چشمان عاشق بردارد تا با زیبایی‌اش، نور چشمان او را از حدقه‌اش برباید. این، آخرین زخمی است که بر چشمان او می‌نهد. آه و افسوس، اگر جمال او در خیال عاشق بیفتد و در آن خیال باقی بماند، این برای عاشق به مانند مرهمی بر زخم است. این موضوع دارای رمز و راز لطیفی است.