فصل ۱۹۸
تا عاشق بندانسته است و مراد او در طلب او نبسته است از دردوانرهد چون یقین کند که درین راه طالب از یافت بود نه یافت از طلب دل از خود بردارد و بر او نهد نظر سر بر گرفت پیر هری دارد که در مناجات خود گفته است الهی یافت تو آرزوی ماست اما دریافت تو نه ببازوی ماست چنانکه حکیم گفته همه چیز تا نجوئی نیابی بجز دوست که تا نیابی نجوئی:
یقین دان کو نباشی تو ولیکن
نباشی در میان آنگه تواوئی
فصل ۱۹۷: اگر عاشق تواند که بساط مهرۀ قهر او باشد فثمَّ حَیاتُهُ چون طایعاً بساط مهرۀ قهر او شد حکم او را باشد اگر کم زند و اگر بیش حکم او را بود اگر نقش وصل برآید فَعیشْ فی عَیْشٍ و اگر نقش فراق برآید فَطَمْسُ فی طَمْسٍ.فصل ۱۹۹: روا بود که لطف معشوق پرده از پیش نظر عاشق بردارد تا نور چشمش را بقوت نور جمال خود از حدقۀ او برباید و این آخر زخمی بود که بر هدف دیدۀ او اندازد آه و هزار آه اگر جمالش در خیال آید و بماند ماندن خیال با عاشق مرهم آن زخم بود و این رمزی لطیف است:
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا عاشق بندانسته است و مراد او در طلب او نبسته است از دردوانرهد چون یقین کند که درین راه طالب از یافت بود نه یافت از طلب دل از خود بردارد و بر او نهد نظر سر بر گرفت پیر هری دارد که در مناجات خود گفته است الهی یافت تو آرزوی ماست اما دریافت تو نه ببازوی ماست چنانکه حکیم گفته همه چیز تا نجوئی نیابی بجز دوست که تا نیابی نجوئی:
هوش مصنوعی: تا وقتی که عاشق به درستی درک نکرده و هدف او در جستجو به سمت معشوق نبوده، از درد رنج میبرد. وقتی به یقین برسد که در این مسیر، طالب فقط از یافتن است و نه از جستجو، دل را از خود دور کرده و نظرش را به او معطوف میکند. پیر هری در مناجات خود گفته است: "خداوندا، یافتن تو آرزوی ماست، اما دریافت تو در توان ما نیست." همانطور که حکیم گفته است: "هر چیزی را تا جستجو نکنی، نخواهی یافت، جز دوست که تا نیابی، نمیجویی."
یقین دان کو نباشی تو ولیکن
نباشی در میان آنگه تواوئی
هوش مصنوعی: بدان که اگر تو در جایی حضور physical نداشته باشی، اما وجود تو به معنای واقعی در آنجا حس میشود، پس در واقع تو همچنان حضور داری.

عینالقضات همدانی