گنجور

فصل ۱۷

غیرت معشوق زینت عاشق است و غیرت عاشق پیرایهٔ معشوق. اگر غیرت معشوق نباشد عاشق خلیع العذار نابود و بی قیمت و مقدار شود و به هر سوی رود و به هر روی رود امّا همیشه غیرت معشوق، عنان مرکبِ وجودش گرفته باشد و بر در بارگاه مراد معشوق می‌دارد و چون آتش عشق گرمتر شود عاشقی بی‌آزرمتر شود غیرت معشوق گریبانش گیرد تا دامن خودکامی درکشد و بی‌خود شود و دم درکشد. عشق هر لحظه می‌گویدش: «گر جانت به کارست برو دم درکش.» چون عاشق بر بحر بی‌خودی گذر کند و در کام نهنگ قهر مقر کند غیرت معشوق به شستِ قهرش برآورد و در تاب آفتاب بی‌مرادی بدارد تا زهر قهر ننوشد و در هلاک خود نکوشد زیرا که ناز او را نیاز این به‌کارست. حاصل به هیچ کارش فرو مگذارد اگر ملک شود و بر فلک شود به قهرش فرو آرد و همو را برو گمارد تا دمار از نهاد او برآرد و در تاب آفتاب نامرادی بدارد و اگر از وجودش گوی سازد و در میدان بلا اندازد و درحالش به چوگان قهر سرگردان کند و بی‌پا و سرش دوان کند؛ می‌گویدش:

اندر طلب یار همی باش چو گوی
بی پا و سری خویشِ تواَند در تک و پوی
کان چیز که در پردۀ وحدت باشد
در بی‌خودی ای پسر نماید به تو روی

این همه با آوازه کند تا در پرتو نور خودش نهان کند وجود را بر او عیان کند آنگاه غیرت معشوق شود تا به حدی که عاشق بخواهد که معشوق عکس خود در آینه معاینه بیند زیرا که داند که معشوق بی‌مثالست چون خود را دید مفتون خود گردد غیرت معشوقی او این را از راه بردارد:

در آینه گر یار نظر فرماید
ما را ز بلای خود حذر فرماید
ترسم که چو دید خوبی حضرت خود
ما را ز در خویش سفر فرماید

و روا بود که غیرت به وصفی شود که نخواهد که سایهٔ معشوق بر زمین افتد چنانکه گفته‌اند:

تا من به میان رسول یابم با تو
تنها ز همه جهان من و تنها تو
خورشید نخواهم که بر آید با تو
آیی بر من سایه نباشد با تو

و شاید که غیرت عاشق بر معشوق تا حدّی برسد که نخواهد که در حسن معشوق چیزی بیفزاید و این معنی غوری دارد جز به ذوق فهم نتوان کرد.

فصل ۱۶: سلطان عشق به آخر به قهر در گذرست؛ عاشق را از کجا زهرهٔ آن که در کوی خود گذر کند و یا در روی خود نظر زیرا که تا بر عشق گذر نکند به خود نرسد و عشق نهنگ‌وار اویی او را به کلی به یک دم درکشنده است و او را با خود به خود راه نیست. او را بی‌اویی او به معشوق راه است و نه هرکس از این سرّ آگاه عشق او را بی‌او می‌گوید از وجود قطر‌ه‌ای سازد و در بحر مواج غیب اندازد که درّ در بحر اولیتر اگر غواص قضا آن را برآورد و به خزانهٔ کُنْتُ کَنْزا مَخْفِیا لَمْ اُعْرَف سازد تا هنگام ظهور فَاحَبْبَتُ اَنْ اُعْرَف تاج عزت را به آن بیاراید شاید.فصل ۱۸: از شجرهٔ روح ثمرهٔ عشق پدید آمد شجره در کار ثمره شد همانا روح مشتاق آن عاشق صادق در فضای عالم هستی نظرهٔ شجره دید ثمرهٔ او آتش «انَسَ مِنْ جانِبِ الطّورِ ناراً» آمد ناموس اکبر که جاسوس این معنی است از ولایت خود تفحّص آن می‌کرد به دیدهٔ ملکی بدید که آن شجرهٔ روح اوست و آن ثمرهٔ عشق. آن آتش که ثمره می‌نماید هم از درخت روح او سر بر زده است از آنست که نه او را می‌سوزد و نه با او می‌سازد و آنچه گفته‌اند که «از میوه درخت آمد امّا میوه باز بر درخت نیامد» برای این معنی گفته‌اند. یعنی اگر این آتش، شجرهٔ روح را بسوزد عشق تواند که از نظر رحمت معشوق در فضای قضا شجر‌ه‌ای دیگر نشاند اما اگر شجرهٔ روح مر ثمره را گم کند زود باشد که صرصر غیرت، آن درخت را از بیخ برآرد چون بی‌ثمره بود دوام وجودش به تجدد مثل او میسّر نشود زیرا که شجره را ثمره بباید تا بواسطهٔ او بعد عدم او مثل او پدید آید و این معنی بوالعجبست. ای برادر اگر آن شجرهٔ روح او نبودی و آن ثمرهٔ عشق نبودی خطاب اِنَّنی اَنَااللّه کی درست آمدی؟ زیرا که عشق روا بود که از درخت جان عاشق مر عاشق را به خود خواند و این ندا هم ازو بدو رساند که اِنَّنی اَنَااللّه.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غیرت معشوق زینت عاشق است و غیرت عاشق پیرایهٔ معشوق. اگر غیرت معشوق نباشد عاشق خلیع العذار نابود و بی قیمت و مقدار شود و به هر سوی رود و به هر روی رود امّا همیشه غیرت معشوق، عنان مرکبِ وجودش گرفته باشد و بر در بارگاه مراد معشوق می‌دارد و چون آتش عشق گرمتر شود عاشقی بی‌آزرمتر شود غیرت معشوق گریبانش گیرد تا دامن خودکامی درکشد و بی‌خود شود و دم درکشد. عشق هر لحظه می‌گویدش: «گر جانت به کارست برو دم درکش.» چون عاشق بر بحر بی‌خودی گذر کند و در کام نهنگ قهر مقر کند غیرت معشوق به شستِ قهرش برآورد و در تاب آفتاب بی‌مرادی بدارد تا زهر قهر ننوشد و در هلاک خود نکوشد زیرا که ناز او را نیاز این به‌کارست. حاصل به هیچ کارش فرو مگذارد اگر ملک شود و بر فلک شود به قهرش فرو آرد و همو را برو گمارد تا دمار از نهاد او برآرد و در تاب آفتاب نامرادی بدارد و اگر از وجودش گوی سازد و در میدان بلا اندازد و درحالش به چوگان قهر سرگردان کند و بی‌پا و سرش دوان کند؛ می‌گویدش:
هوش مصنوعی: غیرت معشوق زیور عاشق است و غیرت عاشق زینت معشوق. اگر غیرت معشوق نباشد، عاشق به‌طور کامل بی‌ارزش و نابود می‌شود و به هر سمتی بی‌هدف می‌رود. اما غیرت معشوق دائما او را کنترل می‌کند و او را در درگاه محبوب نگه می‌دارد. زمانی که آتش عشق بیشتر می‌شود، عاشق از خود بی‌خودتر می‌شود و غیرت معشوق او را مهار می‌کند تا از خودخواهی دست بردارد. عشق به او می‌گوید که اگر جانش در خطر است، باید به خود بیاید. وقتی عاشق به عمق بی‌خودی می‌رسد، غیرت معشوق او را از خطرات قهر نجات می‌دهد و دعواها را تحمل می‌کند تا از خطر مرگ دور بماند. عشق به او نیاز دارد و هیچ چیز نمی‌تواند او را رها کند، حتی اگر به قدرت و جایگاه بالایی برسد. در نهایت، غیرت معشوق او را در چنگال خود نگاه می‌دارد و باعث می‌شود تا به دست قهر خود گرفتار نشود.
اندر طلب یار همی باش چو گوی
بی پا و سری خویشِ تواَند در تک و پوی
هوش مصنوعی: در جستجوی محبوب خود مانند گوی بدون پا و سر باش، که خودت در حرکت و تلاش هستی.
کان چیز که در پردۀ وحدت باشد
در بی‌خودی ای پسر نماید به تو روی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در پرده‌ی یکتایی قرار دارد، در حالتی که خود را فراموش کنی، به تو نمایان می‌شود.
این همه با آوازه کند تا در پرتو نور خودش نهان کند وجود را بر او عیان کند آنگاه غیرت معشوق شود تا به حدی که عاشق بخواهد که معشوق عکس خود در آینه معاینه بیند زیرا که داند که معشوق بی‌مثالست چون خود را دید مفتون خود گردد غیرت معشوقی او این را از راه بردارد:
هوش مصنوعی: این موضوع به این اشاره دارد که شخصی تلاش می‌کند با آواز خود، وجود خود را در نور عشق معشوق مستتر کند و بر او عیان سازد. در این حالت، غیرت معشوق به قدری زیاد می‌شود که عاشق آرزو می‌کند تصویر معشوق را در آینه ببیند، چرا که می‌داند معشوق بی‌نظیر است و وقتی خود را در آن تصویر ببیند، کاملاً مجذوب او می‌شود. غیرت معشوق باعث می‌شود که برخی از این احساسات عاشقانه از بین برود.
در آینه گر یار نظر فرماید
ما را ز بلای خود حذر فرماید
هوش مصنوعی: اگر محبوب در آینه به ما نگاه کند، ما را از بلای خود حفظ خواهد کرد.
ترسم که چو دید خوبی حضرت خود
ما را ز در خویش سفر فرماید
هوش مصنوعی: می‌ترسم که وقتی حضرت خوبی‌های ما را ببیند، ما را از نزد خود دور کند.
و روا بود که غیرت به وصفی شود که نخواهد که سایهٔ معشوق بر زمین افتد چنانکه گفته‌اند:
هوش مصنوعی: این متن به نوعی از غیرت اشاره دارد که آن را به گونه‌ای توصیف می‌کند که فرد خواهان عدم وجود سایهٔ معشوقش بر روی زمین است، به این معنا که او جلوهٔ معشوق را تنها برای خود می‌خواهد و نمی‌خواهد که دیگران از آن بهره‌مند شوند. این بیان نشان‌دهندهٔ شدت احساسات و درونیات عاشقانه و مالکیت بر معشوق است.
تا من به میان رسول یابم با تو
تنها ز همه جهان من و تنها تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که در کنار پیامبر باشم، در این دنیا فقط من و تو خواهیم بود و هیچ کس دیگری وجود نخواهد داشت.
خورشید نخواهم که بر آید با تو
آیی بر من سایه نباشد با تو
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم خورشید طلوع کند، چون با آمدنت، سایه‌ای از من نخواهد بود.
و شاید که غیرت عاشق بر معشوق تا حدّی برسد که نخواهد که در حسن معشوق چیزی بیفزاید و این معنی غوری دارد جز به ذوق فهم نتوان کرد.
هوش مصنوعی: شاید احساس عشق آنقدر قوی باشد که عاشق نخواهد زیبایی‌های معشوق بیشتر شود و این مفهوم فقط با درک و احساس عمیق قابل درک است.

حاشیه ها

1402/11/26 12:01
محسن جهان

تفسیر ابیات ۲ و ۳ فوق؛

عارف و حکیم شهیر قرن پنجم چنین می‌فرماید: برای طلب حضرت دوست، بایست همانند گوی بی سر و پا شد، و معشوق هر لحظه با چوگان ‌قهرش تو را خواهد راند. و در این حال است که چون خودی را از دست داده و در وجود او ذوب گردیدی، آن چیزی که برایت تا کنون محجوب بوده و همان ذات وحدت وجود است، نمایان می‌شود.