فصل ۱۶۲
در بدایت عشق عشق بلای عاشق بود چون مبردی وی را میساید و از او میفرساید گاه او را در آتش بلا میاندازد و گاه او را هدف ناوک ولا میسازد و با او میگوید:
جنگ سلطانیست اینجا تیرباران چشم دار
کان عروسیها بود کانجا شکر باران شود
چون روزی چند دیگر برآید عاشق بلاخود شود خود را بر بالا برآرد تا هلاک شود و نامش ازدفتر وجود پاک شود و گوید:
مَنْ ماتَ عِشْقاً فَلْیَمُتْ هکَذا
لاخَیْرَ فی عِشْقٍ بِلامَوتٍ
چون روزی چند دیگر برآید معشوق بلاء عاشق گردد و بمثل چون سایه شود بیجان سرگردان و بی عیش حیران میگوید:
از عتاب سایه همچون دوست در نتوان رمید
جان بباید دادن و چون سایه بیجان آمدن
با خود بار او نتوان کشید و بخود جمال او نتوان دید از برای آنکه نامتناهی را متناهی بقوت خود ادراک نتواند کرد:
در دام نیاید ای پسر مه
رو عشق مده که بیکرانست
فصل ۱۶۱: خواجه احمد غزالی قدس اللّه روُحَهُ گفته استنقطههای یُحِبُّهُم را در زمین فطرتافکندند تخم یحِبُّونَهُ بر آمد هر آینه تخم دویم هم رنگ تخم اول باشد سُبْحانی وَاَنَا الْحَقُّ اگر پدید آید از این اصل پدید آید و این معنی بذوق معلوم گردد رَبُّ سَّبَحَ نَفْسَهُ عَلی لِسانِ عَبدِه.فصل ۱۶۳: عاشق خود را بدان هلاک کند که خود را جز عدم منتفی نداند ای درویش یافت مقصود در قدم است و از خود رستن در عدم چون بالوث حدوث بقدم رسیدن میسر نیست باری عدم و آنچه گفتهاند که شهود را خمود شرط راه است سر این سخن است:
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بدایت عشق عشق بلای عاشق بود چون مبردی وی را میساید و از او میفرساید گاه او را در آتش بلا میاندازد و گاه او را هدف ناوک ولا میسازد و با او میگوید:
هوش مصنوعی: در آغاز عشق، عاشق در چنگال مشکلات و سختیها گرفتار است، چرا که عشق همچون معلمی سختگیر او را مورد آزمایش قرار میدهد و او را دچار رنج و درد میکند. گاهی او را به آتش بلا میاندازد و گاهی به تیرگیهای ناشناخته میکشاند و با او گفتگویی میکند که نشاندهنده دشواریهای عشق است.
جنگ سلطانیست اینجا تیرباران چشم دار
کان عروسیها بود کانجا شکر باران شود
هوش مصنوعی: در این مکان، جنگی وجود دارد که چشمان پر از اشک مانند تیرهای رها شدهاند. اینجا جایی است که عروسیها برپا میشود و شادی میبارد.
چون روزی چند دیگر برآید عاشق بلاخود شود خود را بر بالا برآرد تا هلاک شود و نامش ازدفتر وجود پاک شود و گوید:
هوش مصنوعی: روزی چند دیگر میآید که عاشق بیدلیل خود را بلند میکند تا به هلاکت برسد و نامش از دفتری که وجودش را ثبت کرده پاک شود و میگوید:
مَنْ ماتَ عِشْقاً فَلْیَمُتْ هکَذا
لاخَیْرَ فی عِشْقٍ بِلامَوتٍ
هوش مصنوعی: هر کس که به خاطر عشق بمیرد، به این صورت بمیرد؛ زیرا در عشق، بیمرگ هیچ فایدهای وجود ندارد.
چون روزی چند دیگر برآید معشوق بلاء عاشق گردد و بمثل چون سایه شود بیجان سرگردان و بی عیش حیران میگوید:
هوش مصنوعی: هر زمانی که محبوب سر برآورد و عاشق دچار بلای عشق شود، مانند سایهای بیجان و سرگردان و بیسرور، از سر حیرت میگوید:
از عتاب سایه همچون دوست در نتوان رمید
جان بباید دادن و چون سایه بیجان آمدن
هوش مصنوعی: نمیتوان از محبت و محبت دوستانه دوری جست. حتی اگر به نظر برسد که در مشکلات قرار داریم، باید جان خود را فدای دوستی کنیم و در برابر سختیها و چالشها قوی باشیم.
با خود بار او نتوان کشید و بخود جمال او نتوان دید از برای آنکه نامتناهی را متناهی بقوت خود ادراک نتواند کرد:
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند بار سنگین وجود او را بر دوش بکشد و زیباییاش را به طور کامل درک کند، زیرا نمیتواند بینش محدود خود را به امر بیپایان و نامتناهی تطبیق دهد.
در دام نیاید ای پسر مه
رو عشق مده که بیکرانست
هوش مصنوعی: ای پسر زیبا، عشق را به خودت نبند، زیرا عشق حریم وسیعی دارد و در آن گرفتار نخواهی شد.

عینالقضات همدانی