گنجور

فصل ۱۶۲

در بدایت عشق عشق بلای عاشق بود چون مبردی وی را می‌ساید و از او می‌فرساید گاه او را در آتش بلا می‌اندازد و گاه او را هدف ناوک ولا می‌سازد و با او می‌گوید:

جنگ سلطانیست اینجا تیرباران چشم دار
کان عروسی‌ها بود کانجا شکر باران شود

چون روزی چند دیگر برآید عاشق بلاخود شود خود را بر بالا برآرد تا هلاک شود و نامش ازدفتر وجود پاک شود و گوید:

مَنْ ماتَ عِشْقاً فَلْیَمُتْ هکَذا
لاخَیْرَ فی عِشْقٍ بِلامَوتٍ

چون روزی چند دیگر برآید معشوق بلاء عاشق گردد و بمثل چون سایه شود بیجان سرگردان و بی عیش حیران می‌گوید:

از عتاب سایه همچون دوست در نتوان رمید
جان بباید دادن و چون سایه بیجان آمدن

با خود بار او نتوان کشید و بخود جمال او نتوان دید از برای آنکه نامتناهی را متناهی بقوت خود ادراک نتواند کرد:

در دام نیاید ای پسر مه
رو عشق مده که بیکرانست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در بدایت عشق عشق بلای عاشق بود چون مبردی وی را می‌ساید و از او می‌فرساید گاه او را در آتش بلا می‌اندازد و گاه او را هدف ناوک ولا می‌سازد و با او می‌گوید:
هوش مصنوعی: در آغاز عشق، عاشق در چنگال مشکلات و سختی‌ها گرفتار است، چرا که عشق همچون معلمی سخت‌گیر او را مورد آزمایش قرار می‌دهد و او را دچار رنج و درد می‌کند. گاهی او را به آتش بلا می‌اندازد و گاهی به تیرگی‌های ناشناخته می‌کشاند و با او گفتگویی می‌کند که نشان‌دهنده دشواری‌های عشق است.
جنگ سلطانیست اینجا تیرباران چشم دار
کان عروسی‌ها بود کانجا شکر باران شود
هوش مصنوعی: در این مکان، جنگی وجود دارد که چشمان پر از اشک مانند تیرهای رها شده‌اند. اینجا جایی است که عروسی‌ها برپا می‌شود و شادی می‌بارد.
چون روزی چند دیگر برآید عاشق بلاخود شود خود را بر بالا برآرد تا هلاک شود و نامش ازدفتر وجود پاک شود و گوید:
هوش مصنوعی: روزی چند دیگر می‌آید که عاشق بی‌دلیل خود را بلند می‌کند تا به هلاکت برسد و نامش از دفتری که وجودش را ثبت کرده پاک شود و می‌گوید:
مَنْ ماتَ عِشْقاً فَلْیَمُتْ هکَذا
لاخَیْرَ فی عِشْقٍ بِلامَوتٍ
هوش مصنوعی: هر کس که به خاطر عشق بمیرد، به این صورت بمیرد؛ زیرا در عشق، بی‌مرگ هیچ فایده‌ای وجود ندارد.
چون روزی چند دیگر برآید معشوق بلاء عاشق گردد و بمثل چون سایه شود بیجان سرگردان و بی عیش حیران می‌گوید:
هوش مصنوعی: هر زمانی که محبوب سر برآورد و عاشق دچار بلای عشق شود، مانند سایه‌ای بی‌جان و سرگردان و بی‌سرور، از سر حیرت می‌گوید:
از عتاب سایه همچون دوست در نتوان رمید
جان بباید دادن و چون سایه بیجان آمدن
هوش مصنوعی: نمی‌توان از محبت و محبت دوستانه دوری جست. حتی اگر به نظر برسد که در مشکلات قرار داریم، باید جان خود را فدای دوستی کنیم و در برابر سختی‌ها و چالش‌ها قوی باشیم.
با خود بار او نتوان کشید و بخود جمال او نتوان دید از برای آنکه نامتناهی را متناهی بقوت خود ادراک نتواند کرد:
هوش مصنوعی: انسان نمی‌تواند بار سنگین وجود او را بر دوش بکشد و زیبایی‌اش را به طور کامل درک کند، زیرا نمی‌تواند بینش محدود خود را به امر بی‌پایان و نامتناهی تطبیق دهد.
در دام نیاید ای پسر مه
رو عشق مده که بیکرانست
هوش مصنوعی: ای پسر زیبا، عشق را به خودت نبند، زیرا عشق حریم وسیعی دارد و در آن گرفتار نخواهی شد.