گنجور

فصل ۱۵۸

عشق اثر دارد غیبی است مقدس از عللو منزه از طلب عاشق، نصیب از که طلبد چون او که ملاک عاشق است برآید عاشق را مراد در برآمدن مراد معشوق بود از وی، و مراد معشوق هلاک وی، عاشق بیچاره از دوستی وی دشمن خود شده است لا اِلهالَّا اللّه در قسطنطنیه درویشی صادق بر ترسا بچۀ عاشق شد چون بیچاره از دور دروی نظر کردی بیهوش شدی و در خروش شدی روزی ناگاه آن ماه را بر سر بازاری دید که زناری میخرید بنزدیک او آمد و گفت از این زنار دو بردار که قدم اول در محبت موافقت است و موافقت ترک مخالفت است:

بار دگر پیر ما خرقه بزنار داد
زهد نود ساله را بردو بکفار داد
پیش بتی سجده کرد دین مجازی گذاشت
مصحف و سجاده را رفت و بخمار داد
فصل ۱۵۷: معشوق از عاشق بی نیازست از آنکه پادشاه است و در ملک بی انبازست باز عاشق باو محتاج است اما دربند تاراج است می‌خواهد که برخزانۀ وصل ظفر یابد زاری می‌کند و خشوع می‌نماید تا بوکه گاهی کمین بگشاید اگر چه داند که او بی بقا نیابد اما از راه تجاسر و دلیری هر لحظه زاری می‌کند و در آرزوی خواب می‌میرد و دل از خود بر می‌گیرد و معشوق در مسند کبریا و ناز متمکن آنچه در کتب حکیم آمده است لااِلْتِفاتَ لِلْعالیاتِ اِلیَ السافِلاتِ در این معنی بکار است یعنی لااِلْتِفاتَ لِلْمَعْشُوقِ اِلَی الْعاشِقِ زیرا که او بر آسمان تعزز است و این بر زمین تذلل.عاشقی در شب تار بر در سرای یار ایستاده بود و زاری می‌کرد و تذلل می‌نمود و معشوق در حجاب عزت محتجب و بکرشمه در وی می‌دید و وی را بهیچ بر نمی‌داشت و نظر مرحمت بر وی نمی‌گماشت امیر عسس آن شهر حاضر بود و بتعجب می‌نگریست چون صبح سر از دریچۀ افق بیرون کرد عاشق بیچاره با کمال تحیر و تحسر بازگشت و از درد دل دگر سار گشت امیر عسس او را از حالش پرسید گفت او بی‌نیازست و من بدو نیازمند من در مقام ذلتم و او بخود ارجمند حق وجود من این بود که دیدی و حق وجود او آنکه مشاهده کردی بِعِزَّةِ اللّهِ که علم او بهنیازمندی عاشق بدو چون بهای عاشق است، عاشق در علوی عشق از درد دل می‌گوید:فصل ۱۵۹: ای دوست چون بدایت دوستی از یُحِبُّهُم بود هر آینه از علل مقدس بود و از زلل منزه، در ضمن این سخن سری عظیم است ای دوست آنکه از محبت خود اخبار کرده بمحبت تو گواهی داد یُحِبُّهُم اخبار او بمحبت خود یُحِبُونَهُ شهادت بر محبت تو اگر آن محبت مقدس است این هم مقدس است زیرا که در عشق این و آن نبود پس بگو مقدس است مقدس، پس تکرار بگذار تا از کثرت بوحدت آئی و ذلک سر.

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق اثر دارد غیبی است مقدس از عللو منزه از طلب عاشق، نصیب از که طلبد چون او که ملاک عاشق است برآید عاشق را مراد در برآمدن مراد معشوق بود از وی، و مراد معشوق هلاک وی، عاشق بیچاره از دوستی وی دشمن خود شده است لا اِلهالَّا اللّه در قسطنطنیه درویشی صادق بر ترسا بچۀ عاشق شد چون بیچاره از دور دروی نظر کردی بیهوش شدی و در خروش شدی روزی ناگاه آن ماه را بر سر بازاری دید که زناری میخرید بنزدیک او آمد و گفت از این زنار دو بردار که قدم اول در محبت موافقت است و موافقت ترک مخالفت است:
هوش مصنوعی: عشق دارای تأثیراتی غیبی و مقدس است و از هر گونه خواسته و طلب عاشق فاصله دارد. هرچه عاشق بخواهد، بر اساس معیاری که برای عشق دارد، به آن می‌رسد. در این راستا، خواسته عاشق در راستای خواسته معشوق است، ولی خواسته معشوق به نابودی عاشق منتهی می‌شود. در واقع، عاشق با مهرورزی به معشوق، دشمن خود را به وجود می‌آورد. در قسطنطنیه، درویشی راستین به یک جوان مسیحی عشق ورزید. آن جوان وقتی درویش را از دور دید، دچار حالت بی‌هوشی و شور و شوق شد. روزی به طور ناگهانی آن محبوب را در بازار دید که در حال خرید زنجیری بود. به او نزدیک شد و گفت: "از این زنجیر دو بند بردار، زیرا اولین قدم در محبت، توافق است و توافق به معنای ترک کردن مخالفت است."
بار دگر پیر ما خرقه بزنار داد
زهد نود ساله را بردو بکفار داد
هوش مصنوعی: یک بار دیگر، استاد ما لباس خود را به ما هدیه داد و زهد و پارسایی نود ساله‌اش را به دو کافر بخشید.
پیش بتی سجده کرد دین مجازی گذاشت
مصحف و سجاده را رفت و بخمار داد
هوش مصنوعی: شخصی به مجسمه‌ای سجده کرد و به خاطر عشق و علاقه‌اش به آن، کتاب مقدس و سجاده‌اش را کنار گذاشت و به مستی و شیدایی روی آورد.