فصل ۱۵۴
آنچه مهتر کلیم کریم صَلَواتُ اللّه عَلیْهِ وَسَلامُهُ در نظر اول آتش دید انَسَ مِنْ جانِبِ الطور ناراً و خطاب اِنّی اَنَا اللّه از آتش شنید دلیل دال است بر آنچه عاشق را بسوختن خود تن در میباید داد و باد رعونت از سر میبباید نهاد:
تن درمیده بسوزش ای عاشق مست
چون با تو خطاب او ز آتش بودست
رابعۀ بصری را شبی از شبها آتش عشق از کانون جگر شعله برآورد و او را از کمال احراق از پای درآورد و فریاد برآورد که یا اَهْلَ الْبَصَرَة الحَریق الْحَریق مردمان فراهم آمدند برای دفع آتش او را دیدند حالش بگشته و بوصفی دیگر گشته و میگفت اَلْحَریق اَلْحَریق گفتند اَیْنَ الْحَریقُ گفت اَلْحَریقُ فی کَبِدی و آتچه جگر صدیق میسوخت با برآمدن نفس او جهانی بوی جگر سوخته گرفت اثری بود از آثار این حریق که رابعه از آن اخبار میکرد:
عشق تو چو آتش است و جان میسوزد
وز جان چو بپرداخت جهان میسوزد
این طرفه نگر که چون بگیرم نامش
از قوت او کام و زبان میسوزد
فصل ۱۵۳: دل آتشکدهایست پر آتش شوق و حیوانی که از آتش خیزد چون آنست چنانکه حیوة آن جانور بآتش است بقاء عشق بآتش شوق است و ازین حال آن کس خبر دارد که در آتش عشق مقر دارد اما آتش شوق بوالعجب آتشی است عشق را پرورش میدهد و آنچه عشق عاشق را بکلی نیست نمیکند سبب همانست که آتش شوق که محل عشق است سازنده است نه سوزنده چون آتش طور انَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً. درخت سبزو تر و آتش در غایت احراق و اشراق، عجب اگر احراق وصف لازمۀ او بود چرا نمیسوخت عقل از این رمز سرگردان است و نفس حیران حکیم هند گوید دوست در صورت آثار خود ظاهر کند همانا در صورت آتش آثار انوار عشق ظاهر شد که سوزنده نبود روا بود که میسوزد اما برای شفای عاشق بتجدد امثال بقا مییابد:فصل ۱۵۵: هیچ روزی که بر عاشق گذرد مبارکتر از آن روز نبود که او را در نظر معشوق یابند بردار برآمده و منتظر کشف اسرار شده در آن حال که آن واصل را بردار برآوردند موحدی باو رسید پرسید مَا الْمَحَبَّةُ فَقال هذا اَوّلُ قَدَم مِنْهُ:
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنچه مهتر کلیم کریم صَلَواتُ اللّه عَلیْهِ وَسَلامُهُ در نظر اول آتش دید انَسَ مِنْ جانِبِ الطور ناراً و خطاب اِنّی اَنَا اللّه از آتش شنید دلیل دال است بر آنچه عاشق را بسوختن خود تن در میباید داد و باد رعونت از سر میبباید نهاد:
هوش مصنوعی: وقتی که حضرت کلیم کریم، یعنی موسی علیهالسلام، در ابتدا آتش را از دور مشاهده کرد و از آن خطاب "انا الله" را شنید، این نشاندهنده این است که عاشق باید خود را برای سوختن در عشق و محبت آماده کند و باید از خودپسندی و ریا دوری کند.
تن درمیده بسوزش ای عاشق مست
چون با تو خطاب او ز آتش بودست
هوش مصنوعی: ای عاشق مست، خود را بسوزان، زیرا وقتی با تو سخن میگوید، حس آتشین کلام او وجود دارد.
رابعۀ بصری را شبی از شبها آتش عشق از کانون جگر شعله برآورد و او را از کمال احراق از پای درآورد و فریاد برآورد که یا اَهْلَ الْبَصَرَة الحَریق الْحَریق مردمان فراهم آمدند برای دفع آتش او را دیدند حالش بگشته و بوصفی دیگر گشته و میگفت اَلْحَریق اَلْحَریق گفتند اَیْنَ الْحَریقُ گفت اَلْحَریقُ فی کَبِدی و آتچه جگر صدیق میسوخت با برآمدن نفس او جهانی بوی جگر سوخته گرفت اثری بود از آثار این حریق که رابعه از آن اخبار میکرد:
هوش مصنوعی: روزی از روزها، رابعۀ بصری به خاطر عشق آتش در دلش شعلهور شد و این آتش او را به شدت تحت تأثیر قرار داد. او به فریاد درآمد و گفت: «ای اهل بصری، آتش! آتش!» مردم برای کمک به او جمع شدند و دیدند که حالش تغییر کرده و به نوعی دیگر شده است. او دوباره میگفت: «آتش! آتش!» مردم از او پرسیدند: «آتش کجاست؟» و او پاسخ داد: «آتش در درون من است.» در حالی که جگر و دل او میسوزد، با هر نفسی که میکشد بوی سوختگی را در جهان منتشر میکند. این حالت رابعۀ بصری، نشانهای از آتش عشق اوست که برای دیگران تعریف میکند.
عشق تو چو آتش است و جان میسوزد
وز جان چو بپرداخت جهان میسوزد
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آتش سوزان است و جان را میسوزاند، و وقتی که جان از دست برود، جهانی که در آن زندگی میکنیم نیز خواهد سوخت.
این طرفه نگر که چون بگیرم نامش
از قوت او کام و زبان میسوزد
هوش مصنوعی: به دقت توجه کن که وقتی نام او را بر زبان میآورم، قدرت او به قدری زیاد است که کام و زبانم را میسوزاند.

عینالقضات همدانی