گنجور

فصل ۱۴۲

چنانکه عاشق با کمال عجز داد عشق نتواند داد معشوق داد جمال خود نتواند داد با کمال قدرتای درویش آن معنی که او را عاشق جمال خود کرده است غالب است بنسبت خود همانا این معنی است که آتش در خرمن وجود گلگون زده است:

آن معنی قدسی که او را
مفتون جمال خویش کرده است
جان همه عاشقان عالم
از ضربت عشق ریش کرده است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنانکه عاشق با کمال عجز داد عشق نتواند داد معشوق داد جمال خود نتواند داد با کمال قدرتای درویش آن معنی که او را عاشق جمال خود کرده است غالب است بنسبت خود همانا این معنی است که آتش در خرمن وجود گلگون زده است:
هوش مصنوعی: عاشق به اندازه‌ای عاجز است که نمی‌تواند خود را به محبوبش بشناساند و زیبایی محبوبش را توصیف کند. در حالی که درویش با تمام توانش، به دلیل عشقی که به زیبایی محبوب دارد، نمی‌تواند این احساسات را به‌خوبی بیان کند. این وضعیت درست مانند شعله‌ای است که در میان علف‌های خشک وجود شخص عاشق شعله‌ور شده است.
آن معنی قدسی که او را
مفتون جمال خویش کرده است
هوش مصنوعی: آن مفهوم بسیار والایی که او را اسیر زیبایی خود کرده است.
جان همه عاشقان عالم
از ضربت عشق ریش کرده است
هوش مصنوعی: زندگی تمام عاشقان به خاطر ضربه‌هایی که عشق به آن‌ها زده، زخم خورده و آسیب دیده است.