فصل ۱۱۲
در ابتدای عشق عاشق خام بود رؤیت محبوب از برای دفع آتش ولع بخواهد چون طاقت سوختن ندارد و قوت دل برداشتن ندارد و این خواست معشوق بود برای خود و در معنی این خود را خواستن بود و آنکه خود خواه بود نه بر راه بود چون کار بنهایت رسد خود را برای او خواهد و سخن در این گفته شده است آن را که در میدان سربازان سر گوی باید کرد و در خم چوگان قهر آورد او را از کجا رای خودخواهی بود یا پروای طلب شاهی بود.
در معرکه یلان تو سرباز
گر عاشق صادق تو سرباز
چون تیغ بلاش بر تو آید
از هستی خویشتن تو سرباز
فصل ۱۱۱: در عرف عشق بدید جمال حاصل آید اما نزدیک این ضعیف عشق در وجود موجودست اما از راه قوت بدید جمال معشوق به فعل میآید و اثر ظاهر میکند چنانکه غضب و رضا و ضحک در وجود همه موجودند اما مکون هر یک بواسطۀ که بدو منوط است در ظهور میآید و این نوع را میگویند از ظاهر بباطن میشود اما تاشغاف بیش نمیرسد و این پردهایست بر روی دل قَدْشَغَفَها حُبّا سر این معنی است باز آتش عشق حقیقی شعله از میان جان برآرد نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةَ التی تَطَّلعُ عَلَی الاَفْئِدة مؤید این سرست در عشق که در بدایتمجازی بود و بآخر حقیقی شود دل عظیم در احتراق بود زیرا که ظاهرو باطنش سوخته گردد و این سر آن سخن است که عاشقان کار دیده گویند که عشق خانمان خود بسوزد یُحَزِّبُونَ بُیُوتَهُمْ بِاَیْدِیهِمْ آن یکی آتش که بواسطۀ دید جمال بر افروزد در ظاهر دل آویزد و آن دگر آتش از میان خانۀ خانه برآیددر باطن دل افتد دل را در میان این دو آتش از کجا طاقت مقاومت بود چون دل نماند بجای دل دلدار اثبات یابد و این نفی و اثباتیست بیواسطه لاوالا در استماع بهش باش که نهنگان غیرت دهان بازماند و در کمین گاه نشسته و سر از لجۀ غیرت برآورده:فصل ۱۱۳: بیابان بی پایان عشق مردم خوار است اگر عاشقی را برگ مسافرت بود دست در شاخ بیمرادی زند بلکه نهال هستی از چمن وجود برکند و در دریای نیستی افکند:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در ابتدای عشق عاشق خام بود رؤیت محبوب از برای دفع آتش ولع بخواهد چون طاقت سوختن ندارد و قوت دل برداشتن ندارد و این خواست معشوق بود برای خود و در معنی این خود را خواستن بود و آنکه خود خواه بود نه بر راه بود چون کار بنهایت رسد خود را برای او خواهد و سخن در این گفته شده است آن را که در میدان سربازان سر گوی باید کرد و در خم چوگان قهر آورد او را از کجا رای خودخواهی بود یا پروای طلب شاهی بود.
هوش مصنوعی: در آغاز عشق، عاشق هنوز ناپخته و بیتجربه است و تنها به دیدن معشوق فکر میکند تا از شعلههای اشتیاقش کاسته شود، چرا که تحمل سوختن را ندارد و قدرت قلبش نیز این مقاومت را ندارد. این خواسته در واقع برای معشوق است و در معنای عمیقتر، برآورده کردن نیاز خود معشوق است. کسی که بخواهد فقط خود را، به راه درستی نمیرود. وقتی کار به نقطهی نهایی برسد، عاشق برای معشوق خود را فدا خواهد کرد و این نکته در واقع به مفهوم انسانهای در میدان جنگ اشاره دارد، کسانی که باید در لحظات حساس تصمیمهای بزرگ بگیرند و نمیتوانند به خودخواهی یا آرزوهای بلندپروازانه فکر کنند.
در معرکه یلان تو سرباز
گر عاشق صادق تو سرباز
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، اگر تو دلاوران را ببینی، سربازان دلیر و شجاعی چون تو، فقط عاشق و صادقند.
چون تیغ بلاش بر تو آید
از هستی خویشتن تو سرباز
هوش مصنوعی: وقتی که خطر و چالشها بر تو حاکم شوند، باید از خودت و تواناییهایت دفاع کنی.