گنجور

فصل ۱۰۸

عاشق در عشق تا بخود قائم است اخلاص و ریا هر دو وصف او را لازمست و بدان از معشوق محجوب، چون اوصاف او در او بقوت عشق باطل شوند و در خود از خود فانی بماند و ببقای محبوب باقی درین مقام لاریاءٌ وَلااخْلاصٌ لاهَلاکٌ وَلاخَلاصٌ ای برادر عاشق را رویست از آن روی برویست و کار معشوق بر خلاف اینست از آن بر سر کوی او از کشته پشته‌هاست حکیم گوید:

برسر کویت بسی کشته و مرده ولی
کشته نیابد قصاص مرده نیابد کفن

مَنْ قَتلتُه فَاَنَا دَیِتُهُ غوری عظیم دارد در بیان نتوان آورد کسی سرش نمیداند زبان درکش زبان درکش.

فصل ۱۰۷: در مبادی عشق عاشق را ریائی بود با خلق و با خود و با معشوق اما خلق چنان بود که عشق در دل دارد و برای سقوط جاه اظهار نکند و از آن معنی خفی که چون آتش در باطنش افتاده است کس را اخبار نکند اخبار برخلاف حال کند اگرچه بباطن در آتش بود بظاهر خرم و خوش بود:فصل ۱۰۹: بیشتر سبب هلاک عاشق درین راه از افشاء سر معشوق است زیرا که در عالم طریقت اِفشاءُ سِرِ الرُّبوبیِة کُفْرُ ثابت است و کفر بعد از ایمان بغیرت معشوق ارتداد بود و ارتداد موجب قتل مَنْ بَدّلُ دینَهُ فاَّقْتُلوُهُ شبلی قدس اللّهُ روحه گفت در آن روز که حسین منصور را قدس اللّه روحَهُ بباب الطاف آن جلوه بود در مقابلۀ او بماندم تا شب و بعضی از اسرار در نظر آوردم چون شب درآمد آنجا توقف نمودم تا بر باقی اسرار واقف شوم بجمال ذوالجلال مکاشف شدم بی ناز عرضه داشتم و گفتم بار خدایا این بندۀ بود از اهل توحید مکاشف باسرار عشق و مقبول درگاه حکمت درین واقعه چه بود خطاب آمد که یادَلقُ کوشِفَ بِسرّ مِنْ اَسْرار نافَافْشاها فَنَزَلَ بِهِ ماتَری گفتم چون کشتی هدراست فرمود لایادَلْقُ مَنْ قَتْلتُه فَانَادِیَتُهُ:

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشق در عشق تا بخود قائم است اخلاص و ریا هر دو وصف او را لازمست و بدان از معشوق محجوب، چون اوصاف او در او بقوت عشق باطل شوند و در خود از خود فانی بماند و ببقای محبوب باقی درین مقام لاریاءٌ وَلااخْلاصٌ لاهَلاکٌ وَلاخَلاصٌ ای برادر عاشق را رویست از آن روی برویست و کار معشوق بر خلاف اینست از آن بر سر کوی او از کشته پشته‌هاست حکیم گوید:
هوش مصنوعی: عاشق تا زمانی که به عشق خود وابسته است، به نوعی نیاز به صداقت و به اصطلاح ریا دارد. اما وقتی به اوج عشق می‌رسد، ویژگی‌هایش به دلیل قدرت عشق نابود می‌شوند و او خود را در معشوق گم می‌کند. در این مرحله، عشق خالص و بدون ریا شکل می‌گیرد و عاشق به جای عشق به خود، به عشق به محبوب تبدیل می‌شود. از طرف دیگر، معشوق به این شکل نیست و به همین دلیل در سر راه او، مشکلات و چالش‌های زیادی وجود دارد. حکمت بر این است که عاشق باید در پی زیبایی معشوق باشد.
برسر کویت بسی کشته و مرده ولی
کشته نیابد قصاص مرده نیابد کفن
هوش مصنوعی: بر سر کوچه‌ات بسیاری جان باخته‌اند، اما هیچ‌کدام از آن‌ها قصاص نمی‌شوند و هیچ‌کدام هم کفن ندارند.
مَنْ قَتلتُه فَاَنَا دَیِتُهُ غوری عظیم دارد در بیان نتوان آورد کسی سرش نمیداند زبان درکش زبان درکش.
هوش مصنوعی: هر کس را که کشتم، من مسئول دیه او هستم. این موضوع بسیار بزرگ و عمیق است که نمی‌توان به راحتی بیان کرد و کسی نمی‌تواند عمق آن را درک کند، چون زبان از توضیح آن ناتوان است.