اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در مبادی عشق عاشق را ریائی بود با خلق و با خود و با معشوق اما خلق چنان بود که عشق در دل دارد و برای سقوط جاه اظهار نکند و از آن معنی خفی که چون آتش در باطنش افتاده است کس را اخبار نکند اخبار برخلاف حال کند اگرچه بباطن در آتش بود بظاهر خرم و خوش بود:
هوش مصنوعی: در ابتدای عشق، عاشق به نوعی خود را فریب میدهد؛ هم با دیگران، هم با خود و هم با معشوق. اما مردم به گونهای هستند که عشق را در دل دارند، ولی به خاطر از دست دادن مقام و اعتبار، آن را نشان نمیدهند. آن احساس عمیق و پنهانی که همچون آتش در درون آنها شعلهور است، را به کسی نمیگویند و برخلاف احساس واقعی خود، رفتاری شاداب و سرزنده از خود نشان میدهند، در حالی که در باطن در آتش عشق میسوزند.
تا جان دارم عشق تو در جان دارم
وز خلق جهان بجمله پنهان دارم
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، عشق تو را در وجودم حس میکنم و از نظر مردم دنیا این عشق را به طور کامل پنهان نگه میدارم.
از درد تو من ننالم ای مایۀ عمر
چون درد ترا بجای درمان دارم
هوش مصنوعی: من از درد تو شکایت نمیکنم، ای منبع زندگیام، زیرا درد تو را به جای درمان خود دارم.
و ریای با خود چنان بود که عشق را بی خودی شمارد و از قوت نفس زخم عشق بمرهم بردارد و حال خود از خود بپوشد با نفس جامۀ صبردرپوشد و از درد نخروشد و این دشوارتر بود و نفس درین حال بیدارتر بود و ازخودی بیزارتر بود و روا بود که نفس لوامۀ وی باقوت بود دلش را ملامت کند گوید در بیخودان نظر کن پس در عالم بی خودی سفر کن سرمایۀ ایشان را در نظر آر پس دل از نقد خود بردار نباید که کیسۀ وجود تهی شود و کنار ازو پرنگردد و در این بندگی بماند چنانکه بیشتر نگردد:
هوش مصنوعی: نفس انسانی به گونهای عمل میکند که عشق را نوعی بیخود شدن میداند و با قدرت نفس، زخم عشق را التیام میبخشد. او تلاش میکند تا حال خود را از خودش پنهان کند و با صبر و استقامت، از درد شکایت نکند. این کار به مراتب دشوارتر است، زیرا در این حالت، نفس بیدارتر و از خود بیزارتر میشود. در اینجا، نفس ملامت میکند و میگوید به بیخودان نگاه کن و سپس در دنیای بیخودی سفر کن. ثروت آنها را در نظر بگیر و قلبت را از داراییهای خود خالی کن، اما نباید کیسه وجودت تهی شود و از آن دور نگردی، بلکه باید در این بندگی بمانی تا رشد بیشتری یابی.
می ترس دلا از آن که سرمایۀ عمر
از دست تو کم شود تو مفلس مانی
هوش مصنوعی: دل نگران باشد که مبادا عمرت کم شود و در نتیجه فقیر و بیچیز شوی.
و روا بود که نفس لوامه گوید ای تر دامن دم درکش و سر در گریبان حیرت کش قدر خود بشناس و اندازۀ عشق او بدان تو ذرۀ و او آفتاب اگرچه ذره را آفتاب سبب ظهورست فاما او را طاقت مقاومت آن نورست او پادشاه است و تو گدا و گدا را بر پادشاه عشق آوردن موجب هلاکی باشد و از غایت بی باکی باشد:
هوش مصنوعی: نفس ملامتگر میگوید: ای انسان، با احتیاط عمل کن و به عمق تفکرات خود نگاهی بینداز. خودت را بشناس و درک کن که عشق او چقدر بزرگ و عظیم است. تو مانند ذرهای هستی و او مانند آفتابی درخشان، که اگرچه وجود ذره به واسطه نور آفتاب روشن میشود، اما توانایی مقابله با آن نور را نداری. او پادشاه است و تو مانند گدا هستی و آوردن گدا در برابر پادشاه عشق، ممکن است موجب نابودی تو شود و این بیپروایی از حدی فراتر میرود.
او پادشهست و تو گدائی زنهار
تا سر نکنی در سر کارش هشدار
هوش مصنوعی: او پادشاه است و تو در جایگاه خدمتگار، پس مراقب باش که خود را در کارهای او دخالت ندهی و حواست را جمع کن.
و ریا با معشوق چنان بود که عشق را ازو نهان دارد و درد در میان جان دارد در خلا دیده او چون دیدۀ گریان بود و در ملالبش چون لب برق خندان بود و این عظیم دشوار بود اما زود پرده دریده شود اگر بمثل موئی شود در زلف معشوق هم نهان ماند و انگشت نمای شود زیرا که رنگ معشوق دیگر بود و رنگ عاشق دیگر و آنچه در کتاب سوانح گفته است بدین معنی قریب است:
هوش مصنوعی: ریا در عشق به معشوق به گونهای است که احساسات و عشق واقعی را از او پنهان میدارد و درونش پر از درد است. در خلوت، چشم او شبیه چشمان اشکآلود است و در هنگام ملالت، لبهایش مانند برق خندان به نظر میرسد. این وضعیت بسیار دشوار است، اما اگر چیزی به ریزترین شکل در میان موهای معشوق پنهان شود، به زودی آشکار خواهد شد. چرا که رنگ و ویژگیهای معشوق با عاشق کاملاً متفاوت است. آنچه در کتاب سوانح به آن اشاره شده، نزدیک به این معناست.
چون زرد بدید رویم آن شیرین کار
گفت او که دگر بوصلم امید مدار
هوش مصنوعی: وقتی که دیدم چهرهام زرد شده، آن شیرینکار به من گفت که دیگر به وصال من امیدوار نباش.
زیرا که تو صد منی شدی در دیدار
تو رنگ خزان داری و من رنگ بهار
هوش مصنوعی: چون تو در دیدارم به شدت تأثیرگذار شدهای، حالا حال و هوای من شبیه بهار است در حالی که تو به رنگ پاییز در آمدهای.
و درین هر سه مقام عاشق بهستی خود موصوف بود و بخود معروف و چون هستیش در پرتو انوار معشوق روی به نیستی آورد علت برخیزد عاشق را درین مقام با کسی روی نباید و از لوث ریا بکلی پاک گردد و عیار و بی باک گردد و آن را که در مقام اتحاد مقر شود او را چه جای روی و ریا بود:
هوش مصنوعی: در اینجا، عاشق در سه مقام مختلف به وصف و شناختی از خود دست پیدا میکند و در حقیقت به خود شناخته میشود. زمانی که وجود او تحت تأثیر نورهای معشوق قرار میگیرد و به سوی نیستی سوق داده میشود، در این وضعیت عاشق نباید با کسی ارتباط داشته باشد و باید از آلودگی ریا کاملاً پاک شود. در این مقام، عاشق بیپرواتر و خالصتر میشود و کسی که به مقام اتحاد دست یافته است، دیگر جایی برای ظاهرسازی و ریا ندارد.
با من بودم بخود ریا بود مرا
وز دست غمت بسی بلا بود مرا
هوش مصنوعی: من با تو بودم، اما در درون خودم ریا و نفاق داشتم و از غم تو درد و مشکلات زیادی برایم پیش آمد.
با دل گفتم چو از خودی رسته شدم
کان روی و ریا بگو چرا بود مرا
هوش مصنوعی: با خودم گفتم، وقتی از تعلقات و خودخواهیها فاصله گرفتم، چرا آن چهره زیبا و تظاهر به نیکی هنوز بر من حاکم است؟