گنجور

فصل ۱۰۱

عشق جز در آدمی صورت نگیرد زیرا که هرگز ملکی را با ملکی دیگر عشق نبوده است و نباشد و معقول در این اصل آنست که ملک را از کمال استغراق بحضرت جَلَّتْ عَظَمَتُه پروای دید غیر نبود پس او را بر غیر حق عشق نبود باز آنچه او را احتراق نیست بآتش عشق و نار شوق از آن جهت است که او در محل مشاهده حاصل است و همیشه در پرتو انوار قربست اَمِنْ از بعد و حجاب اما آدمی را بر مثل خود عشق ظاهر شود و آن دو سبب است یکی سبب جلی و دیگری خفی سبب جلی آنست که او مغلوب هواست و شهوت بر وجود او غالب است و او را بطبع مر دفع آن را بجان طالب است چنانک گرسنگی را بطعام دفع کنند و تشنگی را بآب هر آینه چون شهوت قوت گیرد هم از خود دفع باید کرد و دفع او بواسطۀ صاحب جمالی که دل را بر او میلی مفرط بود تمامتر بود و سبب خفی آنست که در صورت آدمی سریست که در بیان ما نگنجد عبارت از آن سر در عالم نبوت اینست که خَلَقَ اللّهُ آدَمَ عَلَی صوُرَتِهِ پس جان که از عالم بی نشانی او نشانست قُلِ الرّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبّی. بحکم معنی خفی بههزار جان از دل قدم می‌سازد و بسوی عالم او می‌شتابد تا باشد که از ریحان عشق بوئی بیابد این معنی در تحریر و تقریر نتوان آوردن کسی سری نمیداند زبان در کش زبان درکش.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق جز در آدمی صورت نگیرد زیرا که هرگز ملکی را با ملکی دیگر عشق نبوده است و نباشد و معقول در این اصل آنست که ملک را از کمال استغراق بحضرت جَلَّتْ عَظَمَتُه پروای دید غیر نبود پس او را بر غیر حق عشق نبود باز آنچه او را احتراق نیست بآتش عشق و نار شوق از آن جهت است که او در محل مشاهده حاصل است و همیشه در پرتو انوار قربست اَمِنْ از بعد و حجاب اما آدمی را بر مثل خود عشق ظاهر شود و آن دو سبب است یکی سبب جلی و دیگری خفی سبب جلی آنست که او مغلوب هواست و شهوت بر وجود او غالب است و او را بطبع مر دفع آن را بجان طالب است چنانک گرسنگی را بطعام دفع کنند و تشنگی را بآب هر آینه چون شهوت قوت گیرد هم از خود دفع باید کرد و دفع او بواسطۀ صاحب جمالی که دل را بر او میلی مفرط بود تمامتر بود و سبب خفی آنست که در صورت آدمی سریست که در بیان ما نگنجد عبارت از آن سر در عالم نبوت اینست که خَلَقَ اللّهُ آدَمَ عَلَی صوُرَتِهِ پس جان که از عالم بی نشانی او نشانست قُلِ الرّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبّی. بحکم معنی خفی بههزار جان از دل قدم می‌سازد و بسوی عالم او می‌شتابد تا باشد که از ریحان عشق بوئی بیابد این معنی در تحریر و تقریر نتوان آوردن کسی سری نمیداند زبان در کش زبان درکش.
هوش مصنوعی: عشق تنها در وجود انسان شکل می‌گیرد، زیرا هیچ موجود دیگری نمی‌تواند عاشق موجودی همچون خودش باشد. در اینجا نکته قابل توجه این است که موجودات دیگر هیچ‌گاه نمی‌توانند مانند انسان احساس عشق کنند، چرا که آن‌ها در دنیای کمال وجود ندارند و از دیدن غیر از خداوند هیچ اهتمامی ندارند. در واقع، عشق به دیگری برای آن‌ها معنا ندارد. اما انسان‌ها می‌توانند به یکدیگر عشق بورزند و این به دو دلیل است: یکی دلیل واضح و دیگری دلیل پنهان. دلیل واضح این است که انسان‌ها تحت تاثیر خواسته‌ها و تمایلاتشان هستند و به طور طبیعی برای رفع این تمایلات تلاش می‌کنند، مانند اینکه گرسنگی خود را با غذا و تشنگی را با نوشیدنی برطرف کنند. زمانی که شهوت قوی شود، باید از خود دوری جست و این دوری از طریق زیبایی که قلب به آن متمایل است، بهتر می‌شود. دلیل پنهان این است که در وجود انسان یک حقیقتی نهفته است که فراتر از آنچه می‌توان بیان کرد، می‌باشد. این حقیقت ریشه در عالم نبوت دارد که می‌گوید خداوند آدم را به صورت خودش خلق کرد. روح انسان نشانی از عالم بی‌نشان است و با هزاران راز از دل می‌آید تا به عالم عشق نزدیک شود و بوی آن را استشمام کند. بیان این معنا به صورت دقیق و واضح ممکن نیست، زیرا کسی نمی‌تواند به عمق این راز دست یابد و آن را به زبان بیاورد.