بخش ۷ - بقعه اسرارانگیز
برسیدم ز پس چند قدم بر درهای
وندر آن دره عیان، بقعه چون مقبرهای
چار دیواری و یک چار وجب پنجرهای
شدم اندر، به چنین مقبره نادرهای
دیدم اندرش شگفت آر یکی منظرهای
پیش شمعی است یکی توده سیاه
برده در گوشه آن بقعه پناه
پیش خود گفتم: این توده، سیه انبانی است
یا پر از توشه، سیه کیسه از چوپانی است
دست بردم نگرم، جامه در آن یا نانی است
دیدم این هر دو، نه، کالبد بیجانی است
گفتم: این نعش یکی جلد سیه حیوانی است
دیدمش حیوان نه، نعش زنی است
جلد هم جلد نه، تیره کفنی است
دیدن مرده به تاریک شب اندر صحرای
مرده تنها را، وحشت نگذارد تنهای
خشک از حیرت و از بیم شدم بر سر جای
دست برداشتم از گشتن و گشتم بی پای
حیرت افزاست که این نعش در این تیره سرای
بهتر از شمع، رخش می افروخت
شمع از رشک رخ او می سوخت
چهر سیمینش ز بس پنجه غم بفشرده
چو یکی غنچه که در تازه گلی پژمرده
نوجوان مرده، تو گوئی که جوانش مرده
بس که اندوه جوانمرگی خود را خورده
من در این منظره، از فرط عجب آزرده
ناگهان یا که وی آوازی داد
یا خیالات مرا بازی داد:
بخش ۶ - در قلعه خرابه: برسیدم به یکی قلعه کهسان و کهنبخش ۸ - تظاهر ملکه کفن پوشان: بیم و حسرت، دگر این باره چنان آزردم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برسیدم ز پس چند قدم بر درهای
وندر آن دره عیان، بقعه چون مقبرهای
هوش مصنوعی: به چند قدم که پیش رفتم، به درهای رسیدم و در آن دره، بنایی مشخص مانند یک مقبره دیده میشد.
چار دیواری و یک چار وجب پنجرهای
شدم اندر، به چنین مقبره نادرهای
هوش مصنوعی: من در یک فضای محدود و بسته، با تنها یک پنجره کوچک، به این محل بزرگ و بینظیر رسیدم.
دیدم اندرش شگفت آر یکی منظرهای
هوش مصنوعی: دیدم که در او چیزی شگفتانگیز وجود دارد، نمایی زیبا و حیرتآور.
پیش شمعی است یکی توده سیاه
برده در گوشه آن بقعه پناه
هوش مصنوعی: در کنار یک شمع، تودهای سیاه قرار دارد که در گوشهی آن مکان، پناه گرفته است.
پیش خود گفتم: این توده، سیه انبانی است
یا پر از توشه، سیه کیسه از چوپانی است
هوش مصنوعی: به ذهنم آمد که آیا این جمعیت بیهدف و ناراحت، خالی از محتوا هستند یا اینکه پر از بار و تجربهاند، ولی چون هیچ کار مثبتی انجام نمیدهند، به نظر میرسد بیفایده و بیثمرند.
دست بردم نگرم، جامه در آن یا نانی است
دیدم این هر دو، نه، کالبد بیجانی است
هوش مصنوعی: به محضی که به چیزی نزدیک شدم تا آن را ببینم، متوجه شدم که نه لباس زیبایی در آن است و نه غذایی. درواقع، آنچه دیدم فقط یک جسم بیجان و خالی بود.
گفتم: این نعش یکی جلد سیه حیوانی است
هوش مصنوعی: گفتم: این جسد متعلق به یک حیوانی با پوست سیاه است.
دیدمش حیوان نه، نعش زنی است
جلد هم جلد نه، تیره کفنی است
هوش مصنوعی: او را دیدم که نه به شکل یک حیوان بود و نه به شکل یک انسان زنده، بلکه مانند یک جسد به نظر میرسید. جلد بدنش هم نه مانند یک زنده، بلکه به رنگ تیرهای مثل کفن بود.
دیدن مرده به تاریک شب اندر صحرای
مرده تنها را، وحشت نگذارد تنهای
هوش مصنوعی: دیدن یک مرده در شب تاریک در بیابان، وحشت و ترس را بر تنهایی او نمیافزاید.
خشک از حیرت و از بیم شدم بر سر جای
دست برداشتم از گشتن و گشتم بی پای
هوش مصنوعی: به خاطر شگفتی و ترس، در جای خود خشک و ساکت ماندم و از جستجو دست برداشتم، در حالی که راهی نداشتم.
حیرت افزاست که این نعش در این تیره سرای
هوش مصنوعی: تعجبآور است که این بدن بیجان در این خانه تاریک و غمانگیز قرار دارد.
بهتر از شمع، رخش می افروخت
شمع از رشک رخ او می سوخت
هوش مصنوعی: رخسار او به زیبایی و درخشندگی یک شمع میتابد و این زیبایی به حدی است که خود شمع به خاطر حسادت به او، در حال سوختن است.
چهر سیمینش ز بس پنجه غم بفشرده
چو یکی غنچه که در تازه گلی پژمرده
هوش مصنوعی: چهره زیبا و نقرهگون او به خاطر بار سنگین غم، مثل گلی پژمرده شده است که در میان گلهای تازه قرار دارد.
نوجوان مرده، تو گوئی که جوانش مرده
بس که اندوه جوانمرگی خود را خورده
هوش مصنوعی: جوانی که در اوج زندگیاش مرده است، به نظر میرسد که خودش را فراموش کرده و فقط غم جوانمردیاش را حمل میکند.
من در این منظره، از فرط عجب آزرده
هوش مصنوعی: من در این صحنه، به خاطر شگفتی زیاد ناراحت هستم.
ناگهان یا که وی آوازی داد
یا خیالات مرا بازی داد:
هوش مصنوعی: ناگهان یا صدا زد یا باعث شد که خیالات و تصورات من را تحت تاثیر قرار دهد.