گنجور

بخش ۶ - در قلعه خرابه

برسیدم به یکی قلعه کهسان و کهن
که در و بامش به هم ریخته، دامن دامن
زیر هر دامنه، غاری شده بگشوده دهن
سر شب هر چه سخن گفته بد، آن پیر به من
آن دهنها همه بنموده، به تصدیق سخن
باری آن قلعه، حکایتها داشت
ز آفت دهر، شکایتها داشت
چه سرائی؟ که سر و روش سراسر خاک است
چه سرائی؟ که سرش همسر با افلاک است
چه سرائی؟ که حساب فلک آنجا پاک است
بس که معظم بود، اما در و پیکر چاک است
زین عیان است که تاریخ در آن غمناک است
هیئتش تپه انبوهی بود
روی هم رفته تو گو، کوهی بود
یک بنائیش که از خاک، برون پیدا بود
سطح بامش، سر یک دسته ستون پیدا بود
ز آن ستونها، چه بسی راز درون پیدا بود
هر ستونی چو یکی بیرق خون پیدا بود
گو تو یک صفحه ز تاریخ قرون پیدا بود
رفتم اندرش که تا جای کنم
هم ز نزدیک تماشای کنم
دیدم آن مهد بسی سلسله شاهان عجم
بامش بس خورده لگد، طاقش برآورده شکم
بالش خسرو و آرامگه کله جم
دست ایام فرو ریختشان بر سر هم
ز آن میان حجره آکنده به آثار قدم
وندر آن جایگه تاج عیان
سر آن جایگه تاج کیان
جای پای عرب برهنه پائی دیدم
نسبت تاج شه و پای عرب سنجیدم!
آنچه بایست بفهمم، ز جهان فهمیدم!
بعد از آن هر چه که دیدم ز فلک خندیدم!
باری اینگونه بنا هر چه که بدگردیدم
خسته از گشتن، دیگر گشتم
پای از قلعه به بیرون هشتم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برسیدم به یکی قلعه کهسان و کهن
که در و بامش به هم ریخته، دامن دامن
هوش مصنوعی: به یکی قلعه قدیمی و آسیب‌دیده رسیدم که در و بام آن به طور نامنظم و به هم ریخته بود.
زیر هر دامنه، غاری شده بگشوده دهن
سر شب هر چه سخن گفته بد، آن پیر به من
هوش مصنوعی: در زیر هر تپه، غاری وجود دارد که دهانش را باز کرده است. در ابتدای شب، هر چه سخن ناپسند گفته شده، آن پیرمرد به من می‌گوید.
آن دهنها همه بنموده، به تصدیق سخن
هوش مصنوعی: تمامی دهن‌ها به تأیید سخن، حرف‌های خود را آشکار کرده‌اند.
باری آن قلعه، حکایتها داشت
ز آفت دهر، شکایتها داشت
هوش مصنوعی: در آن قلعه داستان‌ها و نشانه‌هایی از مشکلات و ناملایمات روزگار وجود داشت.
چه سرائی؟ که سر و روش سراسر خاک است
چه سرائی؟ که سرش همسر با افلاک است
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن سرای انسان و دنیا است، جایی که در آن سر و رو (ظاهر) همه چیز از خاک ساخته شده و در عین حال سر (فکر و عقل) انسان می‌تواند به آسمان‌ها و افلاک برود. به عبارتی، رویاها و آرزوهای انسانی می‌تواند بلندپروازانه باشد، حتی اگر ظاهر دنیای مادی محدود و زمینی باشد.
چه سرائی؟ که حساب فلک آنجا پاک است
بس که معظم بود، اما در و پیکر چاک است
هوش مصنوعی: چه جایگاهی وجود دارد که در آن، حساب آسمان کامل و بی‌نقص است؛ به اندازه‌ای که این مکان باارزش و بزرگ می‌باشد، اما به دلیل ظاهری نامناسب و نقص‌هایی که دارد، نمی‌تواند به درستی نمایانگر آن عظمت باشد.
زین عیان است که تاریخ در آن غمناک است
هوش مصنوعی: این جمله به وضوح نشان می‌دهد که تاریخ در این موضوع، احساس غم و اندوه را به تصویر می‌کشد.
هیئتش تپه انبوهی بود
روی هم رفته تو گو، کوهی بود
هوش مصنوعی: هیئت او به شکل تپه‌ای بزرگ و انبوه بود، مانند کوهی به نظر می‌رسید.
یک بنائیش که از خاک، برون پیدا بود
سطح بامش، سر یک دسته ستون پیدا بود
هوش مصنوعی: یک سازه‌ای وجود داشت که از زمین بیرون زده بود و سقف آن بر روی تعدادی ستون قرار داشت.
ز آن ستونها، چه بسی راز درون پیدا بود
هر ستونی چو یکی بیرق خون پیدا بود
هوش مصنوعی: از آن ستون‌ها، رازهای زیادی آشکار می‌شد. هر ستونی مانند پرچم سرخی بود که در خود داستان‌ها و عواطف نهفته داشت.
گو تو یک صفحه ز تاریخ قرون پیدا بود
هوش مصنوعی: تو می‌توانی مانند یک ورق از تاریخ، نکات و وقایع زمان‌های گذشته را بازگو کنی.
رفتم اندرش که تا جای کنم
هم ز نزدیک تماشای کنم
هوش مصنوعی: به جستجوی او رفتم تا بتوانم از نزدیک او را ببینم و تماشا کنم.
دیدم آن مهد بسی سلسله شاهان عجم
بامش بس خورده لگد، طاقش برآورده شکم
هوش مصنوعی: دیدم که آن مکان که زمانی پناهگاه بسیاری از پادشاهان عجم بود، حالا چنان ویران شده که سقفش شکسته و دیوارهایش آسیب دیده‌اند.
بالش خسرو و آرامگه کله جم
دست ایام فرو ریختشان بر سر هم
هوش مصنوعی: بالش خسرو و مکان خواب سروش، همچون لحظات زندگی، بر سر هم ریخته و از بین رفته‌اند.
ز آن میان حجره آکنده به آثار قدم
هوش مصنوعی: در آن میان، اتاق پر از نشانه‌های پاهای کسی است.
وندر آن جایگه تاج عیان
سر آن جایگه تاج کیان
هوش مصنوعی: در آن مکان، تاجی نمایان است که نشان‌دهنده بزرگان و پادشاهان است.
جای پای عرب برهنه پائی دیدم
نسبت تاج شه و پای عرب سنجیدم!
هوش مصنوعی: من اثری از پای عرب برهنه دیدم و آن را با جایگاه و مقام پادشاهی مقایسه کردم.
آنچه بایست بفهمم، ز جهان فهمیدم!
بعد از آن هر چه که دیدم ز فلک خندیدم!
هوش مصنوعی: آنچه را که باید در مورد جهان درک می‌کردم، از آن آموختم. بعد از آن، هر چیزی که دیدم، فقط از زندگی و روندهای آن خندیدم.
باری اینگونه بنا هر چه که بدگردیدم
هوش مصنوعی: در نهایت، هر چه که برگردانده شدم به همین شیوه ساخته شده‌است.
خسته از گشتن، دیگر گشتم
پای از قلعه به بیرون هشتم
هوش مصنوعی: دیگر از سردرگمی و جستجو خسته شدم و تصمیم گرفتم که از این حصار بیرون بیایم.