بخش ۵ - اندیشه های عرفانی
جز خرافات، بر این مملکت افزود چه؟ هیچ!
جز خرابی مه آباد تو بنمود چه؟ هیچ!
من در اندیشه که این عالم موجود چه؟ هیچ!
بود آنگاه چه؟ اینک شده نابود چه؟ هیچ!
بود و نابود چه موجود چه مقصود چه؟ هیچ!
چون بکنه همه باریک شدم
منکر روشن و تاریک شدم
دیدم اندر نظر عالم دیگر پیداست
عالم ماست، ولی، بی سر و پیکر پیداست
نه سری از تنی و نی زتنی، سر پیداست
آنچه بینی غرض، آنجا همه جوهر پیداست
و آنچه اندر نظر خلق، سراسر پیداست
همه را ذهن بشر ساخته است
خویش در وسوسه انداخته است
آنچه آید به نظر، شعبده سازی دیدم
در حقیقت نه حقیقی نه مجازی دیدم
در طبیعت نه نشیبی نه فرازی دیدم
خلق بازیچه و خلقت بچه بازی دیدم
بیش از این فلسفه هم، روده درازی دیدم
ره اندیشه، دگر نگرفتم
بگرفتم ره خویش و رفتم
من روان گشتم و آفاق کران تا به کران
ز که و دشت و مه و مهر، هر آن بود در آن
هر قدم در حرکت با من چون جانوران
چشم گورستان، بیش از همه بر من نگران
یعنی ایدون مرو، اینجای بمان چون دگران
من در آن حال که ره می رفتم
رو بگرداندم و اینش گفتم:
نک ز تو چند قدم دور، اگر می گردم
نگرانم مشو ای خاک که برمی گردم
من هم ای خاک ز تو، خاک به سر می گردم
چه کنم خاک! که از خاک بتر می گردم
من که مردم به درک، هر چه دگر می گردم
الغرض رو سوی ره بنمودم
یک دو میدان دگر پیمودم
بخش ۴ - اندیشههای احساساتی: بوی این درد دل خسرو، از آن باد آمد!بخش ۶ - در قلعه خرابه: برسیدم به یکی قلعه کهسان و کهن
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز خرافات، بر این مملکت افزود چه؟ هیچ!
جز خرابی مه آباد تو بنمود چه؟ هیچ!
هوش مصنوعی: به جز باورهای بیپایه و اساسی، چه چیزی به این کشور اضافه شده است؟ هیچ! و به جز ویرانی شهر تو، چه چیزی نشان داده شده است؟ هیچ!
من در اندیشه که این عالم موجود چه؟ هیچ!
بود آنگاه چه؟ اینک شده نابود چه؟ هیچ!
هوش مصنوعی: من در فکر هستم که این دنیا چه طور وجود دارد؟ هیچ! اگر وجود داشت، اکنون چرا نابود شده است؟ هیچ!
بود و نابود چه موجود چه مقصود چه؟ هیچ!
هوش مصنوعی: وجود و عدم، چه موجود باشد و چه هدف، هیچکدام اهمیت ندارند!
چون بکنه همه باریک شدم
منکر روشن و تاریک شدم
هوش مصنوعی: وقتی او همه چیز را مشخص کرد، من به حالت نازک و باریک درآمدم و نسبت به روشنایی و تاریکی انکار کردم.
دیدم اندر نظر عالم دیگر پیداست
عالم ماست، ولی، بی سر و پیکر پیداست
هوش مصنوعی: دیدم که در نظر من، دنیای دیگری وجود دارد که شواهدی از دنیای ما نیز در آن دیده میشود، اما این دنیای ما فاقد هویت و شکل خاصی است.
نه سری از تنی و نی زتنی، سر پیداست
آنچه بینی غرض، آنجا همه جوهر پیداست
هوش مصنوعی: نه تنها باید به ظاهر چیزها نگاه کنیم، بلک هویت واقعی و هدف آنها را بشناسیم. در آنجا که جوهر و اصل وجود دارند، حقیقت نمایان میشود.
و آنچه اندر نظر خلق، سراسر پیداست
هوش مصنوعی: هر چیزی که در نظر مردم واضح و آشکار است، در حقیقت تنها ظاهر آن را نمایش میدهد.
همه را ذهن بشر ساخته است
خویش در وسوسه انداخته است
هوش مصنوعی: ذهن انسان همه چیز را خلق کرده و او را در دام افکار و تردیدها انداخته است.
آنچه آید به نظر، شعبده سازی دیدم
در حقیقت نه حقیقی نه مجازی دیدم
هوش مصنوعی: چیزی که به چشمم آمد، مثل تردستی بود؛ در واقعیتی که نه کاملاً واقعی بود و نه کاملاً غیرواقعی.
در طبیعت نه نشیبی نه فرازی دیدم
خلق بازیچه و خلقت بچه بازی دیدم
هوش مصنوعی: در طبیعت نه پستی و بلندیای را دیدم و نه چیزی که به آن رونق بخشد. تمام موجودات به نظر میرسند که در بازیها و سرگرمیهای بیمحتوا غرق شدهاند.
بیش از این فلسفه هم، روده درازی دیدم
هوش مصنوعی: من دیگر از این بحثهای فلسفی خسته شدم و از آنها کنارهگیری کردهام.
ره اندیشه، دگر نگرفتم
بگرفتم ره خویش و رفتم
هوش مصنوعی: من دیگر به دنبال فکر و اندیشه نرفتم و فقط راه خودم را انتخاب کرده و به سوی آن رفتم.
من روان گشتم و آفاق کران تا به کران
ز که و دشت و مه و مهر، هر آن بود در آن
هوش مصنوعی: من به سیر و سفر پرداختم و به هر گوشه و کناری از دنیا نگاه کردم. در این سفر، از تمام زیباییها و جلوههای طبیعی همچون دشتها، ماه و خورشید دیدن کردم و همه آنچه که در آنجا بود به چشمم آمد.
هر قدم در حرکت با من چون جانوران
چشم گورستان، بیش از همه بر من نگران
هوش مصنوعی: هر قدمی که بر میدارم، مانند جانورانی که در گورستانها هستند، بر من سنگینی میکند و بیشتر از همه نگرانم میسازد.
یعنی ایدون مرو، اینجای بمان چون دگران
هوش مصنوعی: نرو، همین جا بمان مثل دیگران.
من در آن حال که ره می رفتم
رو بگرداندم و اینش گفتم:
هوش مصنوعی: در حینی که در حال قدم زدن بودم، به تو رو کردم و این جمله را به تو گفتم:
نک ز تو چند قدم دور، اگر می گردم
نگرانم مشو ای خاک که برمی گردم
هوش مصنوعی: هرچند که از تو کمی دور شدهام و در حال گردش هستم، نگران نباش ای خاک، چون به زودی به سمت تو برمیگردم.
من هم ای خاک ز تو، خاک به سر می گردم
چه کنم خاک! که از خاک بتر می گردم
هوش مصنوعی: من هم مانند تو، ای خاک، به دور خود میچرخم و از سر به خاک میافتم. چه میتوانم بکنم خاک؟ که از خود خاک بیشتر در چرخش و گردش هستم.
من که مردم به درک، هر چه دگر می گردم
هوش مصنوعی: من که با این اوضاع راحت شدم، هر چه دیگر تلاش کنم چیزی تغییر نمیکند.
الغرض رو سوی ره بنمودم
یک دو میدان دگر پیمودم
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، به سمت راهی که نشان داده شده بود رفتم و در این مسیر، چند میدان دیگر را نیز پیمودم.
حاشیه ها
1402/02/27 20:04
یزدانپناه عسکری
و آنچه اندر نظر خلق، سراسر پیداست
همه را ذهن بشر ساخته است / خویش در وسوسه انداخته است
[عدم دلبستگی، رهایی از ذهن سرگردان را پیامد دارد. و مرگ امتحان نهایی است. bodisatva کسی است که ذهن را مهار میکند و هر آنچه که باعث دلبستگی میشود کنار بگذارد. اگر کسی انگیزههای خودخواهانه خود کنار گذارد واکنش کارمای او کاسته میشود.]