شمارهٔ ۹ - در نکوهش نوع بشر
به پندار دانای مغربزمین
پدیدآور پند نو «داروین»
زمانه ز میمون، دُمی کم نمود
سپس ناسزا نامش، آدم نمود
اگر آدمیت بر این بیدُمیست؟
دُمی کو که من عارم از آدمیست
چو اجدادم ای کاش، میمون بُدم
که در جنگلی، راحت اکنون بُدم
مرا آفریدند، انسان چرا؟
چرا آفریدند، این سان مرا؟
اگر پشّهای بودم اندر هوا؟
اگر اشتری بودم اندر چرا؟
بُدم گر که مورِ لگد خوردهای
و یا کِرمِ بیقوتِ افسردهای؟
اگر کُنددندان شغالی بُدم
اگر گرگِ آشفتهحالی بُدم؟
از این نیکتر بُد که انسان شدم
معذبترین جنس حیوان شدم؟
تو ای مرغ آسوده در لانهای
خوشا بر تو مرغی و انسان نهای
گرازا، تو بر طالع خود بناز
که ناگشتی انسان و گشتی گراز
تو ای بدترین جنس انسان بشر
ز حیوانِ درّنده درّندهتر
نه روباهی اما به موذیگری
ز روبه صد اندازه، موذیتری
تویی گو که عقرب نیم پیش خود
ولی همچو عقرب زنی نیش خود
من ای قوم! جنس شما نیستم
دو پا دارم، اما دو پا نیستم
نه ازتان فزونم، نه ازتان کمم
که من نیز مثل شما آدمم
ولی چون شما، پست و دون و پلید!
جهانآفرین، مر مرا نافرید
هراکلیت را بس ز مردم گزند!
رسیدی همی گفت مردم سگند
من آن آدمی، بر سگان اجنبی
چو در قوم غدّار فاسق، نبی!
سگ ار اجنبی دید، عوعو کند
مرا نیز این قوم دون هو کند
همین قصّه اکنون بُوَد حالِ من
که عوعو نمایند، دنبالِ من
کسانی که اکنون، مرا هو کنند
سگند اجنبی دیده، عوعو کنند
چه غم دشمنان گر مرا هو زنند؟
ولی دوستان از چه نارو زنند!
تأسی به خَصمِ دنی میکنند!
به من دوستان، دشمنی میکنند!
گر این دشمنی از حسد میکنند
قسم بر رفاقت که بد میکنند
من این نوع خود، ناپسندیدهام
بسی رنج دیدم که رنجیدهام
مرا گرچه طبعیست پراقتدار
چو من دیده کم دیدهٔ روزگار
به هر نکته طبعم، گمارم به کار
بُوَد وصفش ار یک، نماید هزار
ولی از پی ذمّ نوع بشر
همین دُمبریده، دنی جانور:
کند هرچه کوشش، فزاید به کار
نیادم سراید یکی از هزار
نجویم یکی ناسزا در کلام
کلام است در ذمّ او ناتمام
به ناچار نوع بشر خوانمش
همین نام را ناسزا دانمش
کجا ناسزا آدمی را سزاست
بر ناسزا آدمی ناسزاست
بر این دُمبریده، دنی جانور
چه فحشی دهم بِهْ ز نوع بشر؟
همه فحشها بهر آدم کم است
که فحش همه فحشها آدم است!
به پندار (عشقی) ز «نوع بشر»
نباشد به قاموس، فحشی بتر!
شمارهٔ ۸ - نطق لرد معروف!: به لندن کرد نطقی، لرد معروفشمارهٔ ۱۰ - نامه منظوم: مرحبا ای (کوهی) نیکو نهاد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به پندار دانای مغربزمین
پدیدآور پند نو «داروین»
هوش مصنوعی: به نظر دانشمندان غرب، از جمله داروین، باید ایدهای نو و تازه ارائه داد.
زمانه ز میمون، دُمی کم نمود
سپس ناسزا نامش، آدم نمود
هوش مصنوعی: زمانه به طور موقت حالتی خوش و مثبت داشت، اما ناگهان این وضعیت تغییر کرد و به آدمی نامناسب تبدیل شد.
اگر آدمیت بر این بیدُمیست؟
دُمی کو که من عارم از آدمیست
هوش مصنوعی: اگر انسانیت به چنین بیاهمیتی است، دریغ از انسانی که من از آن شرمندهام.
چو اجدادم ای کاش، میمون بُدم
که در جنگلی، راحت اکنون بُدم
هوش مصنوعی: ای کاش مثل اجدادم میتوانستم میمون باشم و در آرامش در جنگلی زندگی کنم.
مرا آفریدند، انسان چرا؟
چرا آفریدند، این سان مرا؟
هوش مصنوعی: مرا خلق کردند، اما هدف از خلق من چیست؟ چرا به این شکل و ویژگیها آفریدهام؟
اگر پشّهای بودم اندر هوا؟
اگر اشتری بودم اندر چرا؟
هوش مصنوعی: اگر من یک مگس بودم در آسمان؟ یا اگر من یک الاغ بودم در چراگاه؟
بُدم گر که مورِ لگد خوردهای
و یا کِرمِ بیقوتِ افسردهای؟
هوش مصنوعی: آیا من در نظر تو فقط یک موجود بیارزش و ضعیف هستم، مثل موری که زیر پا رفته یا کرمی که هیچ توان و زندگیای ندارد؟
اگر کُنددندان شغالی بُدم
اگر گرگِ آشفتهحالی بُدم؟
هوش مصنوعی: اگر دندان کُند و بیفایدهای داشتم، آیا مانند گرگی سرگردان و متزلزل بودم؟
از این نیکتر بُد که انسان شدم
معذبترین جنس حیوان شدم؟
هوش مصنوعی: آیا بهتر از این نیست که من انسان شدم و به این ترتیب، بدترین نوع موجود زنده شدم و در عذاب و رنج قرار گرفتم؟
تو ای مرغ آسوده در لانهای
خوشا بر تو مرغی و انسان نهای
هوش مصنوعی: ای پرندهای که در لانهات آرام نشستهای، چه خوشحالی! ولی تو باید بدانی که نه فقط مرغی، بلکه انسان هم نیستی.
گرازا، تو بر طالع خود بناز
که ناگشتی انسان و گشتی گراز
هوش مصنوعی: ای گراز، به سرنوشت خود افتخار کن که انسان نشدی و گراز شدی.
تو ای بدترین جنس انسان بشر
ز حیوانِ درّنده درّندهتر
هوش مصنوعی: تو ای بدترین نوع انسان، از حیوانات درنده هم درندگی بیشتری داری.
نه روباهی اما به موذیگری
ز روبه صد اندازه، موذیتری
هوش مصنوعی: شما نه شبیه به روباه هستید، اما در ترفندها و حیلهگری از او به مراتب بیشتر و مکارتر هستید.
تویی گو که عقرب نیم پیش خود
ولی همچو عقرب زنی نیش خود
هوش مصنوعی: تو به دیگران میگویی که بر خود مسلطی، اما در حقیقت مانند عقربی هستی که خود را نیش میزند.
من ای قوم! جنس شما نیستم
دو پا دارم، اما دو پا نیستم
هوش مصنوعی: ای قوم! من از جنس شما نیستم. بدنی دارم با دو پا، اما در حقیقت دو پا نیستم.
نه ازتان فزونم، نه ازتان کمم
که من نیز مثل شما آدمم
هوش مصنوعی: من نه بیشتر از شما هستم و نه کمتر، زیرا من هم مانند شما انسانم.
ولی چون شما، پست و دون و پلید!
جهانآفرین، مر مرا نافرید
هوش مصنوعی: اما چون شما انسانهای پست و دون و ناپاک هستید، خداوند مرا خلق نکرده است.
هراکلیت را بس ز مردم گزند!
رسیدی همی گفت مردم سگند
هوش مصنوعی: هراکلیت از رفتارهای ناپسند و آسیبهای مردم خسته شده بود. او به این نتیجه رسید که انسانها به نوعی مانند سگها هستند.
من آن آدمی، بر سگان اجنبی
چو در قوم غدّار فاسق، نبی!
هوش مصنوعی: من فردی هستم که در میان انسانهای خائن و فاسد، مانند سگی بیگانه به نظر میرسم.
سگ ار اجنبی دید، عوعو کند
مرا نیز این قوم دون هو کند
هوش مصنوعی: اگر سگی غریبه را ببیند، پارس میکند؛ من هم این گروه بیمقدار را نادیده نمیگیرم.
همین قصّه اکنون بُوَد حالِ من
که عوعو نمایند، دنبالِ من
هوش مصنوعی: حالم اکنون مانند این داستان است که افرادی به من حمله میکنند و آواز میزنند.
کسانی که اکنون، مرا هو کنند
سگند اجنبی دیده، عوعو کنند
هوش مصنوعی: افرادی که اکنون به من حمله میکنند، مانند سگی هستند که فقط به خاطر ظاهر من، پارس میکنند.
چه غم دشمنان گر مرا هو زنند؟
ولی دوستان از چه نارو زنند!
هوش مصنوعی: چه فرقی میکند اگر دشمنان مرا بد نام کنند؟ اما چرا دوستانم باید از پشت به من خنجر بزنند؟
تأسی به خَصمِ دنی میکنند!
به من دوستان، دشمنی میکنند!
هوش مصنوعی: دوستان به جای اینکه به من وفادار باشند، سعی میکنند مثل دشمنان دنیا رفتار کنند و به من آسیب بزنند.
گر این دشمنی از حسد میکنند
قسم بر رفاقت که بد میکنند
هوش مصنوعی: اگر این دشمنی به خاطر حسادت است، به دوستیمان قسم که کار بدی انجام میدهند.
من این نوع خود، ناپسندیدهام
بسی رنج دیدم که رنجیدهام
هوش مصنوعی: من این نوع رفتار خود را خیلی ناخوشایند میدانم و به خاطر همین، رنجهای زیادی را تحمل کردهام که باعث ناراحتیام شده است.
مرا گرچه طبعیست پراقتدار
چو من دیده کم دیدهٔ روزگار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من ذاتی قدرتمند دارم، اما به خاطر وضعیت کنونیام، نمیتوانم به خوبی بر کاستیهای زمانه غلبه کنم.
به هر نکته طبعم، گمارم به کار
بُوَد وصفش ار یک، نماید هزار
هوش مصنوعی: هر چیزی که به ذوق و سلیقهام برسد را به کار میبرم، حتی اگر تنها یک توصیف از آن وجود داشته باشد، میتواند به صورت بینهایتی از آن سخن گفته شود.
ولی از پی ذمّ نوع بشر
همین دُمبریده، دنی جانور:
هوش مصنوعی: اما به خاطر سرزنش آدمیان، تنها همین موجود بیدست و پا باقی مانده است.
کند هرچه کوشش، فزاید به کار
نیادم سراید یکی از هزار
هوش مصنوعی: اگر تلاش کنی و کار زیادی انجام دهی، نتیجهاش این نیست که به هدف برسی؛ گاه ممکن است به سختی به یکی از هزاران موفقیت دست پیدا کنی.
نجویم یکی ناسزا در کلام
کلام است در ذمّ او ناتمام
هوش مصنوعی: من در تلاش نیستم که حتی یک کلمه بد درباره او بگویم، زیرا در این سخن گفتن، نقصی وجود دارد.
به ناچار نوع بشر خوانمش
همین نام را ناسزا دانمش
هوش مصنوعی: بر اساس شرایط و اوضاع، من انسانها را به این نام میخوانم و در عین حال آن را ناپسند میدانم.
کجا ناسزا آدمی را سزاست
بر ناسزا آدمی ناسزاست
هوش مصنوعی: ناسزا گفتن به دیگران شایسته نیست، زیرا خود ناسزاگویان نیز مستحق شایستگی نیستند.
بر این دُمبریده، دنی جانور
چه فحشی دهم بِهْ ز نوع بشر؟
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی ابراز نارضایتی از وضعیت موجود است. گویا گوینده به دنیای حیوانات و رفتار آنها اشاره دارد و احساس میکند که نمیتواند به اندازه کافی به نقصها و ایرادات انسانها انتقاد کند. او در واقع با تأسف به ضعفها و بدیهای انسانی پی میبرد و از این بابت احساس ناامیدی میکند.
همه فحشها بهر آدم کم است
که فحش همه فحشها آدم است!
هوش مصنوعی: تمام توهینها به انسان کم است، زیرا خود انسان بزرگترین توهین است!
به پندار (عشقی) ز «نوع بشر»
نباشد به قاموس، فحشی بتر!
هوش مصنوعی: اگر عشق به انسانیت واقعی باشد، هرگونه بیاحترامی و توهینی که به وجود بیاید، به مراتب بدتر است.
حاشیه ها
1403/06/26 15:08
دانیال درخشان
بسیار زیبا و پر معنا