گنجور

شمارهٔ ۳ - تأثیر سخن

شنیدم نویسنده ای در قدیم
نویسنده پاک رأی و حکیم
گزیده یکی چامه، انشا نمود
شه عصر از آن نامه رسوا نمود
گرفت آن هجانامه، آنسان رواج
که شه را درون شد، به سر بیم تاج
بفرمود کآن نامه ها سوختند
لب آن نویسنده را دوختند
بر شه بسی نامه، آتش زدند
بدش آتش قهر، آبش زدند
قضا را در آن دم، یکی تند باد
به دامان شه، مشتی آتش نهاد
شه از آن بلا، راه رفتن گرفت
ولیکن یکی میخش، دامن گرفت
مر آن شاه را میخ، بر تخت دوخت
نگهداشت تا آن که، بر تخت سوخت
سراپرده و تخت شه هر چه بود
گرفت آتش و زور آتش فزود
به ده ثانیه یکسر، آن بارگاه
بیفتاد در چنگ آتش چو شاه
به فکر شه آنگه نبد هیچ کس
تمامی به فکر خود از پیش و پس
کس از خویش، بر شه نپرداختی
در آن دم کسی شاه نشناختی
بر مردم آن روز سخت و سیاه
همه گونه بد فکر، جز فکر شاه
زبانه کشان آتش، از قول شاه
چنین ز آن نویسنده بد عذرخواه:
که گر نامه های تو افروختم
به جبرانش این بس، که خود سوختم
اگر دوختم من، لبانت به سیخ
کنون دوختم، جان خود را به میخ!
نویسنده بر هر که، آهش گرفت
شه ار بود بر تخت، آتش گرفت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم نویسنده ای در قدیم
نویسنده پاک رأی و حکیم
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که نویسنده‌ای در گذشته وجود داشت که دارای اندیشه‌ای پاک و حکمت بود.
گزیده یکی چامه، انشا نمود
شه عصر از آن نامه رسوا نمود
هوش مصنوعی: شاه عصر تصمیم گرفت تا از یکی از اشعار معروف انتخاب کند و با نوشتن آن، رسوایی را برملا کند.
گرفت آن هجانامه، آنسان رواج
که شه را درون شد، به سر بیم تاج
هوش مصنوعی: آن نامه‌ای که در دست داشت، به قدری شهرت پیدا کرد که به دل شاه نفوذ کرد و او را تحت تأثیر قرار داد.
بفرمود کآن نامه ها سوختند
لب آن نویسنده را دوختند
هوش مصنوعی: او دستور داد که آن نامه‌ها بسوزند و دهان نویسنده را بسته کردند.
بر شه بسی نامه، آتش زدند
بدش آتش قهر، آبش زدند
هوش مصنوعی: بسیاری از نامه‌ها را به پادشاه سوزاندند و به او آسیب رساندند. در مقابل، او با خشم واکنش نشان داد و تلاش کردند تا او را آرام کنند.
قضا را در آن دم، یکی تند باد
به دامان شه، مشتی آتش نهاد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، ناگهان طوفانی شدید بر دامن شاه وزید و تکه‌ای آتش به او داد.
شه از آن بلا، راه رفتن گرفت
ولیکن یکی میخش، دامن گرفت
هوش مصنوعی: سلطان به دلیل مشکلات و مصیبت‌هایی که با آن روبه‌رو شده است، در تلاش است تا راهی برای ادامه زندگی پیدا کند، اما در این میان یکی از مشکلات همچنان او را گرفتار کرده و مانع از پیشرفت او شده است.
مر آن شاه را میخ، بر تخت دوخت
نگهداشت تا آن که، بر تخت سوخت
هوش مصنوعی: آن پادشاه را با میخی به تخت دوختند و نگاهش داشتند تا زمانی که تخت به آتش درآمد.
سراپرده و تخت شه هر چه بود
گرفت آتش و زور آتش فزود
هوش مصنوعی: تمامی وسایل و زینت‌های شاه و کاخ او در آتش سوخت و شدت آتش افزایش یافت.
به ده ثانیه یکسر، آن بارگاه
بیفتاد در چنگ آتش چو شاه
هوش مصنوعی: در عرض ده ثانیه، آن بنا به کلی در آتش افتاد، مانند سلطانی که به دام افتاده است.
به فکر شه آنگه نبد هیچ کس
تمامی به فکر خود از پیش و پس
هوش مصنوعی: هر کس باید به فکر خودش باشد و به کارهای خود برسد، چون هیچ‌کس نمی‌تواند تماماً به فکر دیگران باشد.
کس از خویش، بر شه نپرداختی
در آن دم کسی شاه نشناختی
هوش مصنوعی: هیچ کس در آن لحظه به خود نمی‌نازید و هیچ‌کس شاه را نشناخت.
بر مردم آن روز سخت و سیاه
همه گونه بد فکر، جز فکر شاه
هوش مصنوعی: در روزهای دشوار و تاریک برای مردم، همه انواع افکار منفی وجود داشت جز اینکه به شاه فکر کنند.
زبانه کشان آتش، از قول شاه
چنین ز آن نویسنده بد عذرخواه:
هوش مصنوعی: آتش به شدت شعله‌ور شده است و به نمایندگی از سوی شاه، به نویسنده‌ای که در اشتباه بوده، اینطور عذرخواهی می‌شود.
که گر نامه های تو افروختم
به جبرانش این بس، که خود سوختم
هوش مصنوعی: اگرچه نامه‌ها و احساسات تو را با شوق و هیجان به آتش می‌کشم، اما برای جبران این احساسات، کافی است که خودم در دل این آتش بسوزم.
اگر دوختم من، لبانت به سیخ
کنون دوختم، جان خود را به میخ!
هوش مصنوعی: اگر من دوخته‌ام لبانت را، اکنون جان خود را به میخ می‌زنم!
نویسنده بر هر که، آهش گرفت
شه ار بود بر تخت، آتش گرفت
هوش مصنوعی: نویسنده بر هر کسی که به او حسرت بخورد، اگر آن شخص در مقام و عظمت باشد، دلش را می‌سوزاند و عذاب می‌دهد.

حاشیه ها

1401/10/17 16:01
Abbasrapper

این مثنوی رو فک کنم برای شاعرِ لب دوخته فرخی یزدی نوشته