گنجور

شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب

بهارا به پاییز ما، دیده دوز
ز کلک تموزین دی، وی بسوز
ملک را ز ما نیز این نکته گوی:
که پیش آمده ملک نبود نکوی!
شها! صفحهٔ غرب؛ اقلیم تو
بیندیش زانگه که افتد گرو
به پاداش این جمله باد گران
که آورده این سان ز ری بس خزان
رخ ما شده زرد: زین باد زرد
ازین باد شد، خاک، ما را به سر
خود این ملک غربت، به زر می‌برند
ز کشورفروشان دون می‌خرند
هوا تیره گردید در این محال
ز باد جنوب و ز باد شمال
بلند است ابر ره، از هر کنار
هم اندر یمین و هم اندر یسار
سویی رعد پلتیک، در غرش است
هم از سوی دیگر ز زر بارش است
اهالی همه خواب و غفلت‌زده
خمار زرین باده در میکده
ز باران بیگانه، آغشته‌اند
همه پیرو اجنبی گشته‌اند
یکی بنده بند: روسان شده
دگر پای بند: پروسان شده!
نهان گشته خورشید خاور نشان
در این گیر و دار، از زمین و زمان
نشان‌های خود، جمله برداشتند
سپس آن بیگانه بگذاشتند
همی دانم ای شاه شمس شموس
بباید زمانی که روس و پروس:
به رسم نبرد، فتنه برپا کنند
مر این سو زمین را اروپا کنند
سپس تیر و توپ و خدنگ و تفنگ
بپاشند هر سو، بر آیین جنگ
بسی قتل و غارت نمایند بر
مر آن مردمی را که دارند زر
سپس خویشتن هیچ نی باختند
شهیدان شهوت، بسی ساختند
در این ره کجا، کشته بنهاده‌اند؟
ز ایرانیان بود، ار داده‌اند!
کجا رزمگه خاک، از آن شده؟
خراب ار شده، ملک ایران شده!
اگر اقتدار است، آنان برند
وگر افتخار است، ایشان برند
فقط پس، هوس، دونی و گمرهی
بماند بر ایرانیان تهی!
بود تیره ما را، افق آنچنان
که مر عاجز است، از بیانش زبان!
شهنشه خود این، گر تماشا کند
شهنشاهی خویش، حاشا کند
(ملک احمدی) نامدار جهان
ز تو ننگ باشد، شهی این چنان!
ترا گیتی ای شاه، خوش آفرید
ولی این شهی، زشت بهرت گزید
نشایسته تو شاه ایران شدی
نگهبان این ملک ویران شدی!
ایا خسرو کشور پاک جم
ترا کشوری، بایدا چون ارم
نه این خاور دوزخی مردمان
که تاریخشان باید این داستان
خلاصه چنین گشته بد، بخت ما
کنون چاره کار، هان شود بخت ما
گر از من بپرسد، کسی بی‌درنگ
نگر گویم ار گویمش: چاره جنگ
کنون چارهٔ ما، به جز جنگ نیست
چه روی سیاهی، دگر رنگ نیست
همه ما که بایست کشته شویم
به دست دو دسته، دو دسته شویم
مرا این ملک را، ای شها رزمگه!
نبایستی آخر، نمودن نگه؟
چه بهتر که از بهر ایران زمین
به پا گردد این داستان این چنین
همی گر بجنگم، به خود این زمان
ببایستی اول، شهریار از میان
یکی بیرق شیر و خورشید نر
بباید شدن هادی ما نه زر
ولیکن کنون، جمله زر دیده‌اند
پسندیدهٔ وی، پسندیده‌اند
ایا غربیان مبارک‌نژاد!
شما را چرا شوم گشته نهاد؟
گر ایران زمین است این مرز و بوم
ز چه دست روس و پروسند عموم
ایا دیو دینان دون دغل!
شما را چه در سر بود زین عمل؟
هم از سایهٔ شوکت شهریار
بر آرمتان ای نابه‌کاران دمار!
مرا نیز باشد بیانی چو سام
به عنوان وی، بس سپاه کلام
به میدان کاغذ چه کلکم نهم
(مانور) سپاه خود آنگه دهم
شما ای سران سپه ساز خصم!
مر این نیست بستوده آیین و رسم
ایا بنده گیران خود زر خرید
قلم برکشیدم، علم درکشید
کجا می‌گذارند که بلوا کنید
سپس غارت ملک دارا کنید
من آن رزمخواه جبلی منم
همان عشقی جنگ ملی منم
بود مار بر سنگ و سنگم به چنگ
بسی ننگ باشد کنونم درنگ
ولی ار خود آنم، کنم بندگی
به بیگانگان، ننگم است زندگی!
الا ای شه! اقلیمت ایران زمین:
بپرورده دشمن بسی در کمین
وطن گشته بی‌کس از این ناکسان
که باشد عیان هر کجا چون خسان!
چو نیکو مرا خامه‌ام این نوشت:
که بیگانه به، از خود بدسرشت!
شها اندرین نامه چاکر نیم
ترا بنده پاک است منکر نیم
همه مر بر این ریشه‌اند و بطون
ولی اهرمن‌پیشه باشند چون
همه: شیوهٔ شهرتی، چیده‌اند!
مر آیین «عشقی» نه بگزیده‌اند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهارا به پاییز ما، دیده دوز
ز کلک تموزین دی، وی بسوز
هوش مصنوعی: بهار ما به پاییز تبدیل شده است و چشمانمان با نگاری که در اوج تابستان کشیده شده، به زندگی نگاه می‌کنند و این وضعیت ما را می‌سوزاند.
ملک را ز ما نیز این نکته گوی:
که پیش آمده ملک نبود نکوی!
هوش مصنوعی: به پادشاه بگو که این نکته را در نظر داشته باشد: این که از ابتدا هیچ ملوکی نبوده که خوب و خوشایند باشد.
شها! صفحهٔ غرب؛ اقلیم تو
بیندیش زانگه که افتد گرو
هوش مصنوعی: ای بی‌شکسته! به سرزمین غرب نگاه کن؛ به سرزمینی که به خاطر تو در فکر و خیال می‌افتد.
به پاداش این جمله باد گران
که آورده این سان ز ری بس خزان
هوش مصنوعی: به خاطر این جمله، بادی سنگین و به شدت وزیدن آغاز شده که باعث از بین رفتن و سقوط تمام برگ‌ها و زیبایی‌های باغ شده است.
رخ ما شده زرد: زین باد زرد
ازین باد شد، خاک، ما را به سر
هوش مصنوعی: چهره ما زرد شده است به خاطر این باد زرد، که مثل خاک بر سر ما ریخته است.
خود این ملک غربت، به زر می‌برند
ز کشورفروشان دون می‌خرند
هوش مصنوعی: این سرزمین، خود به وسیله افرادی که به فکر منافع خود هستند، به فروش می‌رسد و افراد نادان و بی‌مقدار آن را می‌خرند.
هوا تیره گردید در این محال
ز باد جنوب و ز باد شمال
هوش مصنوعی: هوا در این مکان به خاطر وزش بادهای جنوبی و شمالی، تاریک و غم‌انگیز شده است.
بلند است ابر ره، از هر کنار
هم اندر یمین و هم اندر یسار
هوش مصنوعی: ابرهای بلندی در آسمان قرار دارند که از هر دو طرف، راست و چپ مسیر را پوشانده‌اند.
سویی رعد پلتیک، در غرش است
هم از سوی دیگر ز زر بارش است
هوش مصنوعی: رعدی از دور می‌آید و صدایش به گوش می‌رسد، در حالی که از سمت دیگر باران طلاوار در حال بارش است.
اهالی همه خواب و غفلت‌زده
خمار زرین باده در میکده
هوش مصنوعی: مردم همه در خواب و بی‌خبری هستند و تحت تاثیر شراب گرانبهای خود در میخانه به سر می‌برند.
ز باران بیگانه، آغشته‌اند
همه پیرو اجنبی گشته‌اند
هوش مصنوعی: تمامی افراد تحت تأثیر باران بیگانه قرار گرفته‌اند و به نوعی به پیروان بیگانگان تبدیل شده‌اند.
یکی بنده بند: روسان شده
دگر پای بند: پروسان شده!
هوش مصنوعی: بندۀ یکی از حکایت‌هاست که به دلایل خاصی به حالتی افتاده و در نهایت، حال و وضعیت او تغییر کرده و به گونه‌ای جدید درآمده است. این توصیف نشان‌دهنده تحول و تغییر شرایط یک فرد است که از یک وضعیت به وضعیت دیگری منتقل شده و حالا در موقعیت جدیدی قرار گرفته است.
نهان گشته خورشید خاور نشان
در این گیر و دار، از زمین و زمان
هوش مصنوعی: خورشید شرق در این آشفتگی و پریشانی، از چشم‌ها پنهان شده است و همه چیز از زمین و زمان در حال تغییر و دگرگونی است.
نشان‌های خود، جمله برداشتند
سپس آن بیگانه بگذاشتند
هوش مصنوعی: نشانه‌ها و علامت‌های خود را همه جمع کردند و در نهایت آن فرد غیرآشنا را ترک کردند.
همی دانم ای شاه شمس شموس
بباید زمانی که روس و پروس:
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ و درخشان، می‌دانم که لازم است زمانی برای روس‌ها و پروس‌ها بیاید.
به رسم نبرد، فتنه برپا کنند
مر این سو زمین را اروپا کنند
هوش مصنوعی: به شیوه‌ای جنگی، آشوبی به راه بیندازند و این سمت زمین را تحت تأثیر خود قرار دهند.
سپس تیر و توپ و خدنگ و تفنگ
بپاشند هر سو، بر آیین جنگ
هوش مصنوعی: سپس تیر و توپ و نیزه و سلاح هر جا که می‌توانند پراکنده می‌شوند، بر اساس اصول جنگ.
بسی قتل و غارت نمایند بر
مر آن مردمی را که دارند زر
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر داشتن پول و ثروت، مورد کشتار و غارت قرار می‌گیرند.
سپس خویشتن هیچ نی باختند
شهیدان شهوت، بسی ساختند
هوش مصنوعی: پس ایثارگران شهوت، هیچ چیز از خود نباختند و بسیاری از کارها را انجام دادند.
در این ره کجا، کشته بنهاده‌اند؟
ز ایرانیان بود، ار داده‌اند!
هوش مصنوعی: در این راه، کجا کشته‌ای افتاده است؟ اگر کسی پارسی باشد، باید از ایرانیان باشد!
کجا رزمگه خاک، از آن شده؟
خراب ار شده، ملک ایران شده!
هوش مصنوعی: سئوالی مطرح می‌شود که چرا زمین جنگ و پیکار، جایی برای ویرانی شده است؟ اگر این سرزمین خراب شده، اما این ویرانی، سرزمین ایران است.
اگر اقتدار است، آنان برند
وگر افتخار است، ایشان برند
هوش مصنوعی: اگر قدرت و توانایی باشد، آن‌ها می‌آیند و اگر افتخار و عزت مهم باشد، باز هم آن‌ها حاکم‌اند.
فقط پس، هوس، دونی و گمرهی
بماند بر ایرانیان تهی!
هوش مصنوعی: تنها آرزو و شهوت و نادانی و بی‌خبری برای ایرانیان بی‌خبر باقی بماند!
بود تیره ما را، افق آنچنان
که مر عاجز است، از بیانش زبان!
هوش مصنوعی: ما در اوضاع سختی قرار داریم، به طوری که بیان کردن آن برای ما غیرممکن است!
شهنشه خود این، گر تماشا کند
شهنشاهی خویش، حاشا کند
هوش مصنوعی: اگر شاه بزرگی خود را تماشا کند، هرگز نمی‌تواند خود را از مقام شاهی‌اش جدا کند.
(ملک احمدی) نامدار جهان
ز تو ننگ باشد، شهی این چنان!
هوش مصنوعی: نام معروف ملک احمدی در دنیا، از تو شرم دارد، ای شاه! این است که تو چنین هستی.
ترا گیتی ای شاه، خوش آفرید
ولی این شهی، زشت بهرت گزید
هوش مصنوعی: تو را دنیا به زیبایی آفرید، اما این پادشاه زشتی را برتری بر تو انتخاب کرد.
نشایسته تو شاه ایران شدی
نگهبان این ملک ویران شدی!
هوش مصنوعی: تو شایسته‌ای که پادشاه ایران گشتی و محافظ این سرزمین خراب شده شدی!
ایا خسرو کشور پاک جم
ترا کشوری، بایدا چون ارم
هوش مصنوعی: ای خسرو که کشور پاک جمشید را داری، شایسته است که کشورت مانند ارم باشد.
نه این خاور دوزخی مردمان
که تاریخشان باید این داستان
هوش مصنوعی: این سرزمین خاور، که مردمانش دچار مشقت و سختی هستند، باید داستانی متفاوت از تاریخ خود داشته باشند.
خلاصه چنین گشته بد، بخت ما
کنون چاره کار، هان شود بخت ما
هوش مصنوعی: وضعیت ما اکنون به خوبی پیش نمی‌رود، حالا باید تدبیری برای بهبود بخت خود پیدا کنیم، ای کاش بخت ما تغییر کند.
گر از من بپرسد، کسی بی‌درنگ
نگر گویم ار گویمش: چاره جنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی از من بپرسد، بی‌معطلی پاسخ می‌دهم که اگر بگوید، باید چاره‌ای برای جنگ پیدا کرد.
کنون چارهٔ ما، به جز جنگ نیست
چه روی سیاهی، دگر رنگ نیست
هوش مصنوعی: اکنون راهی جز جنگ نداریم، زیرا دیگر هیچ گزینه‌ مناسب و نیکویی وجود ندارد.
همه ما که بایست کشته شویم
به دست دو دسته، دو دسته شویم
هوش مصنوعی: همه ما که مقدر است سرانجام به دست دو گروه کشته شویم، بهتر است خود را به دو گروه تقسیم کنیم.
مرا این ملک را، ای شها رزمگه!
نبایستی آخر، نمودن نگه؟
هوش مصنوعی: ای شاه، در این سرزمین نباید آخر تو را در میدان جنگ، نگریست و با دیدی دیگر به تو پرداخته شود؟
چه بهتر که از بهر ایران زمین
به پا گردد این داستان این چنین
هوش مصنوعی: بهتر است که به خاطر ایران، چنین داستانی به وقوع بپیوندد.
همی گر بجنگم، به خود این زمان
ببایستی اول، شهریار از میان
هوش مصنوعی: اگر بخواهم بجنگم، باید اکنون این را در نظر داشته باشم که نخست باید شهریار را از میان بردارم.
یکی بیرق شیر و خورشید نر
بباید شدن هادی ما نه زر
هوش مصنوعی: برای ما لازم است که یک پرچم شیر و خورشید داشته باشیم، نه اینکه فقط به زر و طلا تکیه کنیم.
ولیکن کنون، جمله زر دیده‌اند
پسندیدهٔ وی، پسندیده‌اند
هوش مصنوعی: اما اکنون همه چیز به طلا تبدیل شده و مورد توجه قرار گرفته است.
ایا غربیان مبارک‌نژاد!
شما را چرا شوم گشته نهاد؟
هوش مصنوعی: ا ی غربی‌ها، نیکان! چرا این‌گونه شرارت و بدی در وجود شما جایی گرفته است؟
گر ایران زمین است این مرز و بوم
ز چه دست روس و پروسند عموم
هوش مصنوعی: اگر این سرزمین ایران است، پس چرا سرنوشت آن به دست روس‌ها و پروس‌ها است؟
ایا دیو دینان دون دغل!
شما را چه در سر بود زین عمل؟
هوش مصنوعی: ای دیوان غافل و ناتوان! هدف شما از این کار چیست؟
هم از سایهٔ شوکت شهریار
بر آرمتان ای نابه‌کاران دمار!
هوش مصنوعی: دست از کارهای سوء بردارید، زیرا سایهٔ قدرت و عظمت پادشاه بر سر شماست و باید برای خودتان اعتبار و آبرو حفظ کنید.
مرا نیز باشد بیانی چو سام
به عنوان وی، بس سپاه کلام
هوش مصنوعی: من هم سخنی دارم مانند سام، با قدرت و شجاعت کلامم.
به میدان کاغذ چه کلکم نهم
(مانور) سپاه خود آنگه دهم
هوش مصنوعی: به چه گونه‌ای می‌توانم افکار و ایده‌هایم را به تصویر بکشم و سپس آن‌ها را به دیگران ارائه دهم؟
شما ای سران سپه ساز خصم!
مر این نیست بستوده آیین و رسم
هوش مصنوعی: ای فرماندهان سپاه که باعث دشمنی شدید! این روش و آیین شما نه ستودنی است و نه قابل تحسین.
ایا بنده گیران خود زر خرید
قلم برکشیدم، علم درکشید
هوش مصنوعی: ای بنده، من به خاطر شما طلا و جواهرات را کنار گذاشتم و قلم را به دست گرفتم و علم و دانش را به دست آوردم.
کجا می‌گذارند که بلوا کنید
سپس غارت ملک دارا کنید
هوش مصنوعی: کجا می‌گذارند که شما سر و صدایی به پا کنید و بعد بتوانید املاک ثروتمندان را مورد هجوم و سرقت قرار دهید؟
من آن رزمخواه جبلی منم
همان عشقی جنگ ملی منم
هوش مصنوعی: من یک جنگجو هستم که از کوهستان آمده‌ام و نمایانگر عشق و میهن‌دوستی‌ام هستم.
بود مار بر سنگ و سنگم به چنگ
بسی ننگ باشد کنونم درنگ
هوش مصنوعی: مار بر روی سنگ نشسته است و من سنگ را در دست دارم. اکنون این وضعیت برای من خیلی شرم‌آور است و احساس درنگ و تردید می‌کنم.
ولی ار خود آنم، کنم بندگی
به بیگانگان، ننگم است زندگی!
هوش مصنوعی: هرچند که خودم هستم، اما اگر برای دیگران خدمت کنم، زندگی‌ام برایم مایه شرم است!
الا ای شه! اقلیمت ایران زمین:
بپرورده دشمن بسی در کمین
هوش مصنوعی: ای شاه! سرزمین تو ایران است و باید بدانید که دشمنان زیادی در کمین نشسته‌اند و در انتظار فرصتند.
وطن گشته بی‌کس از این ناکسان
که باشد عیان هر کجا چون خسان!
هوش مصنوعی: وطن خالی از همراهنش شده از این مردم نااهل که در هر جا مانند آدم‌های پست و بی‌ارزش خود را نشان می‌دهند.
چو نیکو مرا خامه‌ام این نوشت:
که بیگانه به، از خود بدسرشت!
هوش مصنوعی: وقتی که من به خوبی و با دقت این مطلب را نوشتم، متوجه شدم که اگر کسی از خود بیگانه باشد، بهتر است از خود اشتباه و نادرست عمل کند.
شها اندرین نامه چاکر نیم
ترا بنده پاک است منکر نیم
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به نوعی از تعلق و بندگی سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که او خود را در برابر یک شخص بزرگ یا مهم تسلیم و خدمت‌گزار می‌داند. او به وضوح بیان می‌کند که احساس می‌کند در این رابطه، مسئولیت‌های عبادی و اخلاقی دارد و به نوعی، ارتباط عمیق و پاکی میان خود و شخص مورد نظر برقرار است.
همه مر بر این ریشه‌اند و بطون
ولی اهرمن‌پیشه باشند چون
هوش مصنوعی: همه از یک منبع و ریشه هستند، اما برخی از انسان‌ها ممکن است از طرز فکر شیطانی و نادرست پیروی کنند.
همه: شیوهٔ شهرتی، چیده‌اند!
مر آیین «عشقی» نه بگزیده‌اند
هوش مصنوعی: همه به دنبال روش‌هایی برای مشهور شدن هستند، اما کسی به اصول و آداب عشق واقعی اهمیت نمی‌دهد.