گنجور

شمارهٔ ۲ - ماستمالی

هر آن که بی خبر از فن خایه مالی شد
دچار زندگی پست و نان خالی شد!
بهل بمیرند، آن صاحبان عزت نفس
که پشتشان همه از بار غم هلالی شد!
سعادت و خوشی و روزگار بهبودی
برین گروه، در این مملکت محالی شد
مگوی از شرف و علم و معرفت حرفی
که هر که گفت خداوند زشت حالی شد
خدای را مفرستید، کس دگر به فرنگ
که «لاله زار» بهین مکتب مرالی شد
«قوام دوله» ازین مکتب آمدست برون
که حکمران لرستان و آن حوالی شد
صبا بگو به «تقی خان آصف الدوله»
جهان به کام جناب اجل عالی شد
تو صدر اعظم آینده‌ای ز بس دادی
«قوام السلطنه» نصف تو داد والی شد
«نظام سلطان» سوسیال انقلابی بود
به یک حکومت، از اشراف اعتدالی شد
ز «عین دوله» بیاموز مسلک اندر دهر
شد انقلابی و در خرج اعتدالی شد
جزای حسن عمل بین که میرموسی‌خان
نرفته «خوار» نماینده اهالی شد
من از سفیدی عمامه «ملک» دانم
که بی‌کلاه سرش ماند و ماستمالی شد
ز کودکی «ماژر فضل الله» نما تقلید
که او طریق ترقی، چه خوب حالی شد
هر آن که دوسیه خدمتش بود در پشت
به نام سابقه، دارای پست عالی شد!
«ظهیر دوله» کسی را که زیر خرقه کشید
پروفسور به دبستان بی‌خیالی شد
پناه بر به خدا از: «طباطبایی کور»
کز اعتدالی یک دفعه رادکالی شد
دگر به خانه «نرمان» نه پوست ماند و نه مو
ز بس به دست همین کور دستمالی شد
«وزیر جنگ» خیال مقام بالاتر
فتاد و، غوطه در افکار «ایدآلی» شد
تو از «اداره مالیه» مالیات مخواه
که صرف ساختن پارک‌های عالی شد
خزانه رفت همه خانه «فهیم الملک»
بدل به پارک و دکاکین و مبل و قالی شد
«دخانیات» ز نفتی چنان گرفت آتش
که آن اداره در و پیکرش زغالی شد
وه از ذکاوت توله‌سگان والی فارس
که میخ سابقه هر یک بخورد، والی شد
شد ار وکیل به تبریز «مدولی میرزا»
به دست حزب طرفدار بی‌خیالی شد
بخوان ز «نصرت دوله» تو تعزیت بر ترک
که خاک بر سر دربار «بابعالی» شد
«وثوق دوله» بر اسبیل خویش می‌بالید
ز حد گذشت چو بالیدنش، مبالی شد
در این دو ساله که مسئولیت به ریش گرفت
به گه کشید جهانی و انفصالی شد
ز دشت ماریه «دشتی» به انتخاب «هوارد»
وکیل ملت و ذوالمجد و المعالی شد
زاکل شیر شتر، سوسمار و موش دو پا
به فکر شغل وزارت، پی تعالی شد
در این دیار «هشلهف» عجب نه، گر حلاج
قرین مرتبه فضلی و کمالی شد
ببین به سابقه «رهنما» که افلاطون
ز هم‌قطاری او پست و انفصالی شد
مکن تو عیب که او از فشار خصم جنوب
به زیر سایه همسایه شمالی شد
«نصیر دوله» که سالون ضد مافوقش
هزار مرتبه پر شد، دوباره خالی شد:
بود یکی ز رجال بزرگ امروزی
از آن سبب که زن خلق، در لیالی شد
چو صحن مملکت، از «مردکار» خالی ماند
دوباره نوبه مردان لاابالی شد
گمان مدار که آمد، سیاستی از نو
همان سیاست دیرینه، ماستمالی شد!
جهان عدوی تو شد، زین قصیده «عشقی» لیک
قصیده‌ای که توانی بدان ببالی شد
اگر که قافیه تکرار گشته یا غلط است
مگیر خرده که منظومه «ارتجالی» شد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر آن که بی خبر از فن خایه مالی شد
دچار زندگی پست و نان خالی شد!
هوش مصنوعی: هر کسی که از هنر و مهارت بی‌خبر باشد، به زندگی ناچیز و سختی دچار می‌شود و از نعمت‌ها و فراوانی‌ها محروم خواهد ماند.
بهل بمیرند، آن صاحبان عزت نفس
که پشتشان همه از بار غم هلالی شد!
هوش مصنوعی: بگذار کسانی که شخصیت والا و عزت نفس دارند، از غم و درد رنج بکشند و به آرامی از دنیا بروند.
سعادت و خوشی و روزگار بهبودی
برین گروه، در این مملکت محالی شد
هوش مصنوعی: سعادت و خوشی و روزهای خوب برای این مردم در این کشور، به امری غیرممکن تبدیل شده است.
مگوی از شرف و علم و معرفت حرفی
که هر که گفت خداوند زشت حالی شد
هوش مصنوعی: در مورد مقام و دانش و آگاهی خود صحبت نکن، زیرا هر کسی که درباره این موضوعات سخن بگوید، خداوند او را در نظر دیگران ناپسند خواهد کرد.
خدای را مفرستید، کس دگر به فرنگ
که «لاله زار» بهین مکتب مرالی شد
هوش مصنوعی: خدا را به فرنگ فرستاده‌اند تا کسی دیگر به آنجا برود، زیرا «لاله زار» بهترین مدرسه برای مکتب مرالی شده است.
«قوام دوله» ازین مکتب آمدست برون
که حکمران لرستان و آن حوالی شد
هوش مصنوعی: «قوام دوله» از این مکتب بیرون آمده و به عنوان حکمران لرستان و مناطق اطراف خود را معرفی کرده است.
صبا بگو به «تقی خان آصف الدوله»
جهان به کام جناب اجل عالی شد
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی بگوید به «تقی خان آصف الدوله» که دنیا به خوبی و خوشی برای شما فراهم شده است.
تو صدر اعظم آینده‌ای ز بس دادی
«قوام السلطنه» نصف تو داد والی شد
هوش مصنوعی: تو در آینده شخصیت بزرگی خواهی شد، آنقدر که به مسبب و بنیادگذار مملکت نسبت داده می‌شوی و مقام والایی به دست خواهی آورد.
«نظام سلطان» سوسیال انقلابی بود
به یک حکومت، از اشراف اعتدالی شد
هوش مصنوعی: نظام سلطنتی به یک حکومت سوسیالیستی و انقلابی تبدیل شد که در آن از اشراف و افراد میانه‌رو نیز استفاده شد.
ز «عین دوله» بیاموز مسلک اندر دهر
شد انقلابی و در خرج اعتدالی شد
هوش مصنوعی: از «عین‌دوله» بیاموز که در دنیا راه‌و‌رسم انقلابی‌گری را در پیش گرفت و در هزینه‌کرد، اعتدال را رعایت کرد.
جزای حسن عمل بین که میرموسی‌خان
نرفته «خوار» نماینده اهالی شد
هوش مصنوعی: کسی که در کارهای خوب خود تلاش کند، نتیجه‌اش را در زندگی خواهد دید. به عبارت دیگر، هر عمل نیکو پاداش خود را دارد و این موضوع در مورد افرادی که به نمایندگی از دیگران برمی‌خیزند، نیز صدق می‌کند.
من از سفیدی عمامه «ملک» دانم
که بی‌کلاه سرش ماند و ماستمالی شد
هوش مصنوعی: من می‌دانم که با وجود سفیدی عمامه، او بدون کلاه مانده و مشکلاتش به سادگی حل نشده است.
ز کودکی «ماژر فضل الله» نما تقلید
که او طریق ترقی، چه خوب حالی شد
هوش مصنوعی: از دوران کودکی، از «ماژر فضل الله» الگو بگیر و از او یاد بگیر، زیرا او راه پیشرفت را به خوبی می‌داند.
هر آن که دوسیه خدمتش بود در پشت
به نام سابقه، دارای پست عالی شد!
هوش مصنوعی: هر کسی که در گذشته سابقه‌ای از خدمت به دیگران داشته باشد، حالا به مقام و جایگاه بالایی دست پیدا کرده است.
«ظهیر دوله» کسی را که زیر خرقه کشید
پروفسور به دبستان بی‌خیالی شد
هوش مصنوعی: «ظهیر دوله» شخصی را اشاره می‌کند که زیر لباس مخصوصی که به تن دارد، پروفسور را به محلی که خبرهای آن همواره نادیده گرفته می‌شود، منتقل می‌کند.
پناه بر به خدا از: «طباطبایی کور»
کز اعتدالی یک دفعه رادکالی شد
هوش مصنوعی: از خداوند پناه می‌برم به خاطر کسی که با یک تغییر ناگهانی از موضع میانه‌روی به افراطی‌گری رفت.
دگر به خانه «نرمان» نه پوست ماند و نه مو
ز بس به دست همین کور دستمالی شد
هوش مصنوعی: در خانه «نرمان» دیگر نه چیزی باقی مانده، نه پوست و نه مو، زیرا به دست همین کور (کسی که نمی‌بیند) این همه نابود شده است.
«وزیر جنگ» خیال مقام بالاتر
فتاد و، غوطه در افکار «ایدآلی» شد
هوش مصنوعی: وزیر جنگ به فکر دستیابی به مقام بالاتری افتاد و در آرزوها و اندیشه‌های ایده‌آل خود غرق شد.
تو از «اداره مالیه» مالیات مخواه
که صرف ساختن پارک‌های عالی شد
هوش مصنوعی: از «اداره مالیه» درخواست مالیات نکن، زیرا این پول برای ساخت پارک‌های ممتاز هزینه شده است.
خزانه رفت همه خانه «فهیم الملک»
بدل به پارک و دکاکین و مبل و قالی شد
هوش مصنوعی: تمام دارایی‌های «فهیم الملک» رفته و خانه‌اش به یک پارک و مغازه‌ها و مبل و فرش تبدیل شده است.
«دخانیات» ز نفتی چنان گرفت آتش
که آن اداره در و پیکرش زغالی شد
هوش مصنوعی: سیگار و دخانیات به قدری آتش گرفت که آن ساختمان کاملاً سوخت و به شکل زغال درآمد.
وه از ذکاوت توله‌سگان والی فارس
که میخ سابقه هر یک بخورد، والی شد
هوش مصنوعی: این بیت به طعنه به هوش و ذکاوت توله‌سگ‌ها اشاره دارد و می‌گوید که ولایتی به آن‌ها داده شده که انگار میخ سابقه‌ی هر کدام را می‌خورند، یعنی در نظر دارند که چقدر از نظر هوش و درک پایین‌تر از آن چیزی هستند که باید باشند. به نوعی به فساد و عدم صلاحیت حاکمان اشاره می‌کند.
شد ار وکیل به تبریز «مدولی میرزا»
به دست حزب طرفدار بی‌خیالی شد
هوش مصنوعی: وقتی وکیل به تبریز رفت، تحت تاثیر گروهی قرار گرفت که اعتقادی به عدم عمل و بی‌توجهی داشتند.
بخوان ز «نصرت دوله» تو تعزیت بر ترک
که خاک بر سر دربار «بابعالی» شد
هوش مصنوعی: بخوان بر «نصرت دوله» که تسلیت بر ترک فرستاده شود، زیرا بر سر دربار «بابعالی» خاک ریخته شد.
«وثوق دوله» بر اسبیل خویش می‌بالید
ز حد گذشت چو بالیدنش، مبالی شد
هوش مصنوعی: وثوق‌الدوله به قدری به اسب خود افتخار می‌کرد که از حد و اندازه گذشت. اما هنگامی که به خود آمد و دید، متوجه شد که این افراط در نابجایی است.
در این دو ساله که مسئولیت به ریش گرفت
به گه کشید جهانی و انفصالی شد
هوش مصنوعی: در این دو سال که مسئولیت به دست گرفته شد، دنیا به آشفتگی و جدایی کشیده شده است.
ز دشت ماریه «دشتی» به انتخاب «هوارد»
وکیل ملت و ذوالمجد و المعالی شد
هوش مصنوعی: از دشت ماریه، فردی به نام «دشتی» با انتخاب «هوارد» به عنوان وکیل ملت و شخصی با افتخارات بسیار شناخته شد.
زاکل شیر شتر، سوسمار و موش دو پا
به فکر شغل وزارت، پی تعالی شد
هوش مصنوعی: زاکل شیر شتر، سوسمار و موش دو پا به دنبال یافتن شغل وزارتی و ارتقاء جایگاه خود هستند.
در این دیار «هشلهف» عجب نه، گر حلاج
قرین مرتبه فضلی و کمالی شد
هوش مصنوعی: در این سرزمین، جای شگفتی نیست اگر کسی همچون حلاج به درجه‌ای از فضیلت و کمال برسد.
ببین به سابقه «رهنما» که افلاطون
ز هم‌قطاری او پست و انفصالی شد
هوش مصنوعی: به سابقه «رهنما» نگاه کن، که افلاطون، به خاطر هم‌نشینی‌اش با او، به جایگاه پایین‌تری سقوط کرد.
مکن تو عیب که او از فشار خصم جنوب
به زیر سایه همسایه شمالی شد
هوش مصنوعی: عیب‌جویی نکن، چرا که او به دلیل فشار دشمن از سمت جنوب، به زیر سایه همسایه‌ای در شمال پناه برده است.
«نصیر دوله» که سالون ضد مافوقش
هزار مرتبه پر شد، دوباره خالی شد:
هوش مصنوعی: نصیر دوله که در سالونش به طور غیرمعمولی جمعیت زیاد شده بود، در مدت کوتاهی دوباره همان سالون خالی شد.
بود یکی ز رجال بزرگ امروزی
از آن سبب که زن خلق، در لیالی شد
هوش مصنوعی: در دوران معاصر، یکی از مردان بزرگ به دلیل ایجاد زنانی با ویژگی‌های خاص و برجسته، اعتبار و شهرت زیادی پیدا کرده است.
چو صحن مملکت، از «مردکار» خالی ماند
دوباره نوبه مردان لاابالی شد
هوش مصنوعی: وقتی که سرزمین از مردان کارآمد و تلاشگر خالی شود، دوباره زمانه به دست افراد بی‌توجه و بی‌مسئولیت می‌افتد.
گمان مدار که آمد، سیاستی از نو
همان سیاست دیرینه، ماستمالی شد!
هوش مصنوعی: فکر نکن که تغییراتی به وجود آمده است؛ همان روش‌های قدیمی به طور ظاهری تغییر یافته و هنوز هم در حال اجراست.
جهان عدوی تو شد، زین قصیده «عشقی» لیک
قصیده‌ای که توانی بدان ببالی شد
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر این شعر «عشقی» به دشمنی با تو درآمد، اما شعری که بتوانی به آن افتخار کنی به وجود آمده است.
اگر که قافیه تکرار گشته یا غلط است
مگیر خرده که منظومه «ارتجالی» شد
هوش مصنوعی: اگر قافیه‌ها تکرار شده یا اشتباه هستند، نگران نباشید، چون این شعر به صورت improvisational (بدون آمادگی قبلی) سروده شده است.