شمارهٔ ۳۲ - شراب مرگ
بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم
گرفته اشک ره دیدهام، چه کار کنم؟
بدین مشقت الا، زندگی نمیارزد
که من ز مرگ، همه عمر را فرار کنم
به جامی از می چرخ است مستی ای ساقی
گرم که مست کنی، هستیم نثار کنم
شراب مرگ خورم بر سلامتی وطن
به جاست گر که بدین مستی افتخار کنم
چنان در آرزوی درک نیستی هستم
که گر اجل بکند همت، انتحار کنم
ز پیش آن که، اجل هستیم فدا سازد
چرا نه هستی خود را، فدای یار کنم
ز بس که صدمه هشیاری، از جهان دیدم
بدان شدم که دگر، مستی اختیار کنم
جنون که بر همه ننگ است، من به محضر دوست
قسم به عشق، بدین ننگ افتخار کنم
من این جنون چه کنم؟ یافتم ز پرتو عقل
چو فرط عقل جنون است من چه کار کنم؟
بگو به شیخ مکن عیبم این جنون عقل است
ترا نداده خدا عقل من چه کار کنم؟!
شمارهٔ ۳۱ - ماه دندانطلا: هر مراد و آرزویی، کاندرون قلب ماستشمارهٔ ۳۳ - یکرنگی: با هر محیط، خویش، نه همرنگ میکنم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم
گرفته اشک ره دیدهام، چه کار کنم؟
هوش مصنوعی: بدان که از مشکلات زندگی به شدت ناراحتم و اشکهایم سرازیر شدهاند، اما نمیدانم چه باید بکنم.
بدین مشقت الا، زندگی نمیارزد
که من ز مرگ، همه عمر را فرار کنم
هوش مصنوعی: زندگی با این همه سختی ارزش ندارد، چون من از مرگ فرار میکنم و تمام عمرم را صرف این میکنم.
به جامی از می چرخ است مستی ای ساقی
گرم که مست کنی، هستیم نثار کنم
هوش مصنوعی: ای ساقی محترم، در این جام شراب به دور میچرخیم و در حال مستی هستیم. بیا و با شراب خود ما را با حالتی خوش مست کن، تا من هم این عشق و دوستی را به تو نثار کنم.
شراب مرگ خورم بر سلامتی وطن
به جاست گر که بدین مستی افتخار کنم
هوش مصنوعی: من به یاد وطن، شراب مرگ مینوشم و اگر با چنین مستی بر خود ببالم، حق دارم.
چنان در آرزوی درک نیستی هستم
که گر اجل بکند همت، انتحار کنم
هوش مصنوعی: من به شدت مشتاق و آرزومند درک حقیقتی هستم که اگر مرگ هم مانع من شود، تصمیم میگیرم از همه چیز بگذرم و به هدفم برسم.
ز پیش آن که، اجل هستیم فدا سازد
چرا نه هستی خود را، فدای یار کنم
هوش مصنوعی: قبل از آنکه مرگ به سراغمان بیاید، چرا وجود خود را فدای محبوب نکنیم؟
ز بس که صدمه هشیاری، از جهان دیدم
بدان شدم که دگر، مستی اختیار کنم
هوش مصنوعی: به خاطر آسیبهایی که از آگاهی و واقعیتهای زندگی دیدهام، به این نتیجه رسیدهام که بهتر است با بیخبری و غفلت زندگی کنم و از مستی و شادی درونی بهرهمند شوم.
جنون که بر همه ننگ است، من به محضر دوست
قسم به عشق، بدین ننگ افتخار کنم
هوش مصنوعی: دیوانگی که برای همه عیب به حساب میآید، من به عشق و در حضور محبوبم قسم میخورم که از این عیب بدم نمیآید و به آن افتخار میکنم.
من این جنون چه کنم؟ یافتم ز پرتو عقل
چو فرط عقل جنون است من چه کار کنم؟
هوش مصنوعی: من این دیوانگی را چه کار میتوانم بکنم؟ وقتی که به خاطر روشنایی عقل، دیوانگی من افزون شده، من چه باید انجام دهم؟
بگو به شیخ مکن عیبم این جنون عقل است
ترا نداده خدا عقل من چه کار کنم؟!
هوش مصنوعی: بگو به پیر که جنونم عیب نیست، بلکه عقل من از طرف خداوند به من داده نشده و من چه کنم؟!