گنجور

شمارهٔ ۲ - در وصف طبیعت و ذکری از سید ضیاء الدین طباطبائی

چو این منظومهٔ آفاق، سرتاسر مُنَظَّم شد
همانا فارغ آفاق‌آفرین، از نظمِ عالم شد
روان فرمود از انوار أنجُم، بر زمین روحی
که آخر رشته‌ای زان روح، ارواحِ مُکَرَّم شد
بدان روحِ عمومی، سایه‌ای از پرتوِ یزدان
نخستین مرتبت آن روح، اندر قُلزُم و یم شد
پس از تولیدِ اجسامِ نباتی، در بُنِ دریا
درون ابر رفت و بر زمین بنشست و شبنم شد
چو اشکِ آسمان شد او، بشد چشمِ زمین روشن
درون در چشمه‌ها گردید و کوه و دشت خُرَّم شد
پس از تولیدِ اجسامِ نباتی سر ز حیوان زد
روان بخشید بر هر جسمِ بی‌جانی که توأم شد
تجلّی کرد در هر عضو هر گون جانور آخر
گهی چنگالِ آهو گشت و گه چنگالِ ضِیغَم شد
همین سان تا به جلدِ جانورها دو پا آمد
نمی‌دانم چه با این دم‌بریده کرد؟ کآدم شد!
کشید از جنگل و از غار بیرونْشان، به یکدیگر
شناسانید فردا فرد و جمعیّت فراهم شد
سپس کرد آشیان، در مغزِ هر پُرمغز انسانی
سوی هرکس که پر زد، صاحب اقلیم و پرچم شد
به خوابِ داریوش آمد، پریشان شد خیالاتش
نه هشت آسوده‌اش، تا تاجدارِ کشورِ جم شد
قرین در قرنِ دارا شد به ذوالقرنین اسکندر
رهِ داراییِ دارا زد و دارایِ عالَم شد
هم آن در شد به نوشِروان و نوشین شد روان او
شد آن تسلیم سلمان تا مسلمانی مُسَلَّم شد
سپس برد از حریمِ یزدگردی حُرمتِ شاهی
چو او با مَحرمِ بیت‌الحرامِ کعبه مَحرم شد
فتاد اندر سر پرشور برخی جنگجویان زان
گهی همدوشِ «قارون» گشت و گه هم‌دستِ «رستم» شد
چو ظاهر گشت بر نادر جهانا گشت از او ظاهر
چنان کان یل ز چوپانی به سلطانی مُصَمَّم شد
همین روح‌الغرض با هرکه در هر کار شد همره
ز تأییداتِ وی، بر همگنانِ خود، مُقَدَّم شد
به هر مِلَّت که پیدا گشت، از آن بیمِ فنا گم شد
ز هر جمعیّتی کم گشت، از آن بختِ بقا گم شد
کنون قرنی‌ست ز ایران، گم شدست این روح کاین گونه
بنای ملک در هم گشت و نظمِ قوم بر هم شد
مر ایزد را سپاس از بعد از آن کز غیبتش ایران
همه اندوهگین صحنه، سراسر پردهٔ غم شد
پیِ تجدیدِ فیروزیِ نسلِ پاکِ ساسانی
مهین «سید ضیاء الدین» خجسته صدر اعظم شد
شد او اندر شجاعت آن کزو، درمانده ضِیغَم شد
شد او اندر سخاوت آن کزو، شرمنده حاتم شد
ندانم این طبیب، اجتماعی را چه درمان شد؟
کزو صد ساله زخمِ مُهلِکِ این قوم مرهم شد
من اضمحلالِ ایران را به چشم خویش می‌دیدم
کنون در مغز استقلالِ این کشور مُجَسَّم شد
مَلِک محکم سزد قدرِ تو محکم‌رای را داند
کش از احکامِ تو، بنیانِ سستِ مُلک محکم شد
تو فوق‌العاده مافوقی به فوق‌العادگان یکسر
ز فوق‌العادگی‌ات، فوق فوق‌العادگان خم شد
چنان تاریخِ ایران شد، ز تاریخِ تو تاریخی
که این تاریخ، تاریخی‌ترین تاریخِ عالَم شد
که می‌پنداشت ایران را، مُنَظَّم سازد ایرانی؟
به نام ایزد، کنون، با دستِ ایرانی مُنَظَّم شد
ببین! «عشقی» که هر کابینه را نفرین نمود، اینک
چسان در مدحِ این کابینهٔ قدرت مُصَمَّم شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو این منظومهٔ آفاق، سرتاسر مُنَظَّم شد
همانا فارغ آفاق‌آفرین، از نظمِ عالم شد
هوش مصنوعی: زمانی که این جهان با تمام زیبایی‌ها و نظم خود به هم پیوسته و منظم گردید، در واقع خالق این آفاق از هر نوع نظم و قانون حاکم بر دنیا آزاد و رها است.
روان فرمود از انوار أنجُم، بر زمین روحی
که آخر رشته‌ای زان روح، ارواحِ مُکَرَّم شد
هوش مصنوعی: روحی که از نور ستاره‌ها بر زمین نازل شده، باعث شکل‌گیری روح‌های محترم و ارجمند گشته است که این روح پیوندی با آن دارد.
بدان روحِ عمومی، سایه‌ای از پرتوِ یزدان
نخستین مرتبت آن روح، اندر قُلزُم و یم شد
هوش مصنوعی: بدان که روح کلی و جمعی، نمایی از نور خداوند است. این روح در نهایت مقام خود، در مکان‌های مختلفی مانند قُلزُم و یم قرار گرفته است.
پس از تولیدِ اجسامِ نباتی، در بُنِ دریا
درون ابر رفت و بر زمین بنشست و شبنم شد
هوش مصنوعی: پس از اینکه گیاهان به وجود آمدند، بخار آب از درون دریا بالا رفت و به ابرها رفت و سپس بر زمین نشسته و تبدیل به شبنم شد.
چو اشکِ آسمان شد او، بشد چشمِ زمین روشن
درون در چشمه‌ها گردید و کوه و دشت خُرَّم شد
هوش مصنوعی: زمانی که او به شکل اشک آسمان درآمد، چشم زمین روشن شد و از درون چشمه‌ها جاری گشت. در نتیجه، کوه‌ها و دشت‌ها سرسبز و شاداب شدند.
پس از تولیدِ اجسامِ نباتی سر ز حیوان زد
روان بخشید بر هر جسمِ بی‌جانی که توأم شد
هوش مصنوعی: پس از این که گیاهان به وجود آمدند، روح حیات به موجودات حیوانی داده شد و بر هر جسم بی‌جان که با آن‌ها همراه شد، زندگی بخشید.
تجلّی کرد در هر عضو هر گون جانور آخر
گهی چنگالِ آهو گشت و گه چنگالِ ضِیغَم شد
هوش مصنوعی: هر بخش از بدن حیوانات به نوعی نشانه‌ای از جان و روح آنها را نشان می‌دهد؛ گاهی اوقات دست یا چنگال آهو را به خود می‌گیرد و گاهی چنگال پلنگ را به تصویر می‌کشد.
همین سان تا به جلدِ جانورها دو پا آمد
نمی‌دانم چه با این دم‌بریده کرد؟ کآدم شد!
هوش مصنوعی: این بیت به تأمل درباره تحول انسان و سرنوشت او اشاره دارد. بیان می‌کند که وقتی انسان به شکل و وضعیتی جدید و متفاوت درآمد، به نوعی نمی‌دانیم که چه بر سر وجود ابتدایی‌اش آمده است. در اینجا، تبدیل شدن انسان به موجودی با ویژگی‌های منحصر به فرد و گام‌های جدید، به شکل سوال‌برانگیزی بیان شده است.
کشید از جنگل و از غار بیرونْشان، به یکدیگر
شناسانید فردا فرد و جمعیّت فراهم شد
هوش مصنوعی: از جنگل و غار بیرون آمدند و یکدیگر را شناختند، در نتیجه فردا و جمعیّت زیادی گرد هم آمدند.
سپس کرد آشیان، در مغزِ هر پُرمغز انسانی
سوی هرکس که پر زد، صاحب اقلیم و پرچم شد
هوش مصنوعی: سپس هر انسانی که اندیشه‌های عمیق و روشن داشت، در دل خود به جستجوی هویت و موفقیت پرداخت و به نماد و صاحب‌خود در جامعه تبدیل شد.
به خوابِ داریوش آمد، پریشان شد خیالاتش
نه هشت آسوده‌اش، تا تاجدارِ کشورِ جم شد
هوش مصنوعی: در خواب داریوش، فکر و خیال او مضطرب شد و دیگر احساس آرامش نکرد، تا اینکه به پادشاهی کشور جمشید رسید.
قرین در قرنِ دارا شد به ذوالقرنین اسکندر
رهِ داراییِ دارا زد و دارایِ عالَم شد
هوش مصنوعی: در زمان‌های قدیم، شخصی به نام ذوالقرنین که همان اسکندر است، به ثروت و قدرت دست یافت و به اوج دارایی و ثروت دنیا رسید.
هم آن در شد به نوشِروان و نوشین شد روان او
شد آن تسلیم سلمان تا مسلمانی مُسَلَّم شد
هوش مصنوعی: درهای زندگی به روی نوشین‌روان گشوده شد و او با فروتنی و تسلیم به مسیری رفت که او را به معنای واقعی مسلمانی هدایت کرد.
سپس برد از حریمِ یزدگردی حُرمتِ شاهی
چو او با مَحرمِ بیت‌الحرامِ کعبه مَحرم شد
هوش مصنوعی: سپس حرمت و مقام شاهی یزدگرد از بین رفت و مانند کسی شد که در کنار محرم کعبه، احترام و حرمت خود را از دست داده است.
فتاد اندر سر پرشور برخی جنگجویان زان
گهی همدوشِ «قارون» گشت و گه هم‌دستِ «رستم» شد
هوش مصنوعی: بعضی از جنگجویان پرشور به اندازه‌ای تحت تأثیر قرار گرفتند که گاهی همتای قارون شدند و گاهی همدست رستم.
چو ظاهر گشت بر نادر جهانا گشت از او ظاهر
چنان کان یل ز چوپانی به سلطانی مُصَمَّم شد
هوش مصنوعی: وقتی که نادر در معرض دید قرار گرفت، جهان تحت تأثیر او قرار گرفت، به‌گونه‌ای که مانند یک کودک که به مقام سلطنت می‌رسد، به وضوح دیده می‌شود.
همین روح‌الغرض با هرکه در هر کار شد همره
ز تأییداتِ وی، بر همگنانِ خود، مُقَدَّم شد
هوش مصنوعی: در هر کاری که روح‌الغرض (روح‌القدس یا روح راستین) با کسی همراه شود، به تأییدات او برتری می‌یابد و در میان هم‌قومی‌های خود برجسته‌تر می‌شود.
به هر مِلَّت که پیدا گشت، از آن بیمِ فنا گم شد
ز هر جمعیّتی کم گشت، از آن بختِ بقا گم شد
هوش مصنوعی: هر ملتی که به وجود آمد، ترس از زوال و نابودی‌اش از بین رفت. و هر جمعیتی که شکل گرفت، شانس ماندگاری‌اش کاهش یافت.
کنون قرنی‌ست ز ایران، گم شدست این روح کاین گونه
بنای ملک در هم گشت و نظمِ قوم بر هم شد
هوش مصنوعی: هم‌اکنون مدت زیادی است که از ایران می‌گذرد و این روح که باعث برقراری نظم و آرامش ملک و مردم بوده، ناپدید شده است.
مر ایزد را سپاس از بعد از آن کز غیبتش ایران
همه اندوهگین صحنه، سراسر پردهٔ غم شد
هوش مصنوعی: شکر و سپاس خداوند را به خاطر زمانی که بعد از غیبتش، ایران را پر از اندوه کرد و تمام صحنه‌ها و فضاها را پر از غم ساخت.
پیِ تجدیدِ فیروزیِ نسلِ پاکِ ساسانی
مهین «سید ضیاء الدین» خجسته صدر اعظم شد
هوش مصنوعی: سید ضیاء الدین به عنوان صدر اعظم، تلاش دارد تا نسل بزرگ و با اصالت ساسانی را دوباره به اوج برساند و موفقیت‌های جدیدی را رقم بزند.
شد او اندر شجاعت آن کزو، درمانده ضِیغَم شد
شد او اندر سخاوت آن کزو، شرمنده حاتم شد
هوش مصنوعی: او در شجاعت به اندازه‌ای رسید که خصم را درمانده کرد و در سخاوت چنان به بلندی رسید که حتی حاتم طائی هم از او شرمنده شد.
ندانم این طبیب، اجتماعی را چه درمان شد؟
کزو صد ساله زخمِ مُهلِکِ این قوم مرهم شد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم این پزشک چه درمانی برای اجتماع پیدا کرده است که زخم‌های خطرناک این مردم که صد سال طول کشیده، اکنون بهبود یافته است.
من اضمحلالِ ایران را به چشم خویش می‌دیدم
کنون در مغز استقلالِ این کشور مُجَسَّم شد
هوش مصنوعی: من زوال و نابودی ایران را با چشمان خود می‌دیدم، اما اکنون استقلال این کشور در ذهنم به وضوح شکل گرفته است.
مَلِک محکم سزد قدرِ تو محکم‌رای را داند
کش از احکامِ تو، بنیانِ سستِ مُلک محکم شد
هوش مصنوعی: پادشاه قوی باید بداند که ارزش تو، از روی عقل و تدبیرت مشخص می‌شود، زیرا اگر از رویکردهای تو پیروی کند، اساس و پایه‌ی ناپایدار حکومتش، محکم خواهد شد.
تو فوق‌العاده مافوقی به فوق‌العادگان یکسر
ز فوق‌العادگی‌ات، فوق فوق‌العادگان خم شد
هوش مصنوعی: شما بسیار فراتر از آنچه که تصور می‌شود، هستید. حتی افراد فوق‌العاده نیز به عظمت شما احترام می‌گذارند و به خاطر برتری‌تان تسلیم می‌شوند.
چنان تاریخِ ایران شد، ز تاریخِ تو تاریخی
که این تاریخ، تاریخی‌ترین تاریخِ عالَم شد
هوش مصنوعی: تاریخ ایران به قدری اهمیت و اعتبار پیدا کرده است که به نظر می‌رسد از تاریخ تو، تاریخش برجسته‌تر و ماندگارتر است و در واقع این تاریخ، تاریخ بی‌نظیر و منحصر به فردی در دنیای هستی شده است.
که می‌پنداشت ایران را، مُنَظَّم سازد ایرانی؟
به نام ایزد، کنون، با دستِ ایرانی مُنَظَّم شد
هوش مصنوعی: کسی که فکر می‌کرد می‌تواند ایران را به نظم و ترتیب درآورد، آیا یک ایرانی بود؟ به نام خداوند، اکنون این نظم و ترتیب به دست یک ایرانی فراهم شده است.
ببین! «عشقی» که هر کابینه را نفرین نمود، اینک
چسان در مدحِ این کابینهٔ قدرت مُصَمَّم شد
هوش مصنوعی: ببین! عشقی که به طور مداوم بر سر هر دولت و کابینه‌ای اعتراض کرد و آنها را نفرین کرد، حالا چگونه برای این دولت و کابینه‌ای که قدرتش ثابت است، ثنا می‌گوید.