شمارهٔ ۱۶ - ملت مغلوب
شب به سرم نوبه تاخت، روز تب آمد
هر چه در این روزگار روز و شب آمد
رفته ام از دست، دسته دسته بس امسال
دست طبیبم به روی نبض تب آمد
هر چه به من می رسد، ز دست زبانست
جان من از دست این زبان به لب آمد
کس ز عزیزان، عیادتم ننماید
نوبه و تب زنده باد، روز و شب آمد
هیچ تعجب ز بی وفائی دنیا
می ننما ای که دائمت عجب آمد
بی سببت کرد عزیز بی سببت خوار
بی سببی رفت، آنچه بی سبب آمد
ملت مغلوب حق ندارد هرگز:
حق طلبد، زآنکه «حق لمن غلب » آمد
شمارهٔ ۱۵ - بی اعتنائی به فلک: در هفت آسمانم الا یک ستاره نیستشمارهٔ ۱۷ - عشوه سازی: بتا، نظام، دگر ناز و عشوه سازی نیست
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.