گنجور

شمارهٔ ۱۶ - ملت مغلوب

شب به سرم نوبه تاخت، روز تب آمد
هر چه در این روزگار روز و شب آمد
رفته ام از دست، دسته دسته بس امسال
دست طبیبم به روی نبض تب آمد
هر چه به من می رسد، ز دست زبانست
جان من از دست این زبان به لب آمد
کس ز عزیزان، عیادتم ننماید
نوبه و تب زنده باد، روز و شب آمد
هیچ تعجب ز بی وفائی دنیا
می ننما ای که دائمت عجب آمد
بی سببت کرد عزیز بی سببت خوار
بی سببی رفت، آنچه بی سبب آمد
ملت مغلوب حق ندارد هرگز:
حق طلبد، زآنکه «حق لمن غلب » آمد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب به سرم نوبه تاخت، روز تب آمد
هر چه در این روزگار روز و شب آمد
هوش مصنوعی: شب به پایان رسید و صبح فرارسید، روزی که در آن همه‌ی آنچه که در این زمان وجود دارد، تجربه می‌شود.
رفته ام از دست، دسته دسته بس امسال
دست طبیبم به روی نبض تب آمد
هوش مصنوعی: من از شدت درد و بیماری بسیار ناراحتم و به همین خاطر به پزشک مراجعه کرده‌ام تا مشکل خود را درمان کنم.
هر چه به من می رسد، ز دست زبانست
جان من از دست این زبان به لب آمد
هوش مصنوعی: هر چیزی که به من می‌رسد، از طریق زبان است. جان من به خاطر این زبان به لب آمده است.
کس ز عزیزان، عیادتم ننماید
نوبه و تب زنده باد، روز و شب آمد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از عزیزانم به عیادت من نمی‌آید، حال آنکه تب و نوبت بیماری‌ام همچنان ادامه دارد و روز و شب می‌گذرد.
هیچ تعجب ز بی وفائی دنیا
می ننما ای که دائمت عجب آمد
هوش مصنوعی: از بی وفایی‌های دنیا نباید تعجب کنی، زیرا این حالتی است که همیشه وجود داشته است.
بی سببت کرد عزیز بی سببت خوار
بی سببی رفت، آنچه بی سبب آمد
هوش مصنوعی: بدون دلیل تو را عزیز کرده و سپس بدون دلیل خوار کرده است؛ بی‌دلیل رفته است، هر آنچه که بدون دلیل آمده است.
ملت مغلوب حق ندارد هرگز:
حق طلبد، زآنکه «حق لمن غلب » آمد
هوش مصنوعی: مردم که شکست خورده‌اند، هرگز حق درخواست ندارند، چراکه حق برای کسی است که پیروز شده است.