اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شیخ السلام امام غزالی
آن صفا بخش حالی و قالی
هوش مصنوعی: امام غزالی، که به عنوان شیخ السلام شناخته میشود، به انسان حال و روحی تازه میبخشد و آموزههایش مانند کلامی عمیق و تاثیرگذار است.
واله حسن خوبرویان بود
در ره عشق دوست جویان بود
هوش مصنوعی: شخصی که شیفته و عاشق زیباییهای چهرهی معشوقان است، در مسیر عشق به دوستان خدا به جستوجو میپردازد.
بود چشم صفای آن صادق
برنگاری، به جان، چنان عاشق
هوش مصنوعی: چشمان آن معصوم مانند آینهای روشن است و من به خاطر آن، به شدت عاشق او هستم.
که همی شد سوار اندر ری
وز مریدان فزون ز صد در پی
هوش مصنوعی: او سوار بر اسب به سمت ری میرفت و بیش از صد نفر از پیروانش او را همراهی میکردند.
دلبری دید همچو بدر تمام
که برون آمد از یکی حمام
هوش مصنوعی: دلبری را دیدم که همچون ماه کامل درخشید و از حمام بیرون آمد.
کرده از لطف و صنع ربانی
تاب حسنش جهان نورانی
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و کارهای نیک خداوند، زیبایی او باعث روشنی و درخشش جهان شده است.
شیخ را چون نظر برو افتاد
صورت دوست دید، باز استاد
هوش مصنوعی: وقتی شیخ به چهره دوست نگاه کرد، دوباره به یاد استاد خود افتاد.
از دل و جان درو همی نگرید
هر نظر او به روی دیگر دید
هوش مصنوعی: هر بار که او را مینگرم، از عمق دل و جان به او نگاه میکنم و هر بار که چشمم به او میافتد، رنگ و روی دیگری از او را میبینم.
شده مردم به شیخ در، نگران
شیخ در روی آن پری حیران
هوش مصنوعی: مردم نگران شیخ در شدهاند، در حالی که آن پری زیبا هنوز در حیرت نسبت به اوست.
صوفیان جمله منفعل گشتند
همه بگذاشتند و بگذشتند
هوش مصنوعی: صوفیان همه در حالتی منفعل و غرق در سکوت و تأمل قرار گرفتند و از دنیا و حواشی آن دست کشیده و به سوی سینرگی و سکون روحی رفتند.
لیک پیری، که بود غاشیهدار
شیخ را گفت: بگذر و بگذار
هوش مصنوعی: اما پیرمردی که نگهبان شیخ بود به او گفت: گذشته را رها کن و از آن بگذر.
تبع صورت از تو لایق نیست
شرمت ازین همه خلایق نیست؟
هوش مصنوعی: اینکه تو این همه از زیبایی و جذابیت برخورداری، شایسته نیست که بخواهی به خاطر آن خود را به حیا و شرم بیندازی. نباید از حضور این همه انسان که به تو نگریستهاند، احساس پشیمانی و خجالت کنی.
شیخ گفتش: مگوی هیچ سخن
«ریة الحسن راحة الاعین»
هوش مصنوعی: شیخ به او گفت: هیچ سخنی نگو، زیرا زیبایی واقعی آرامش چشمهاست.
گر نیفتادمی به صورت زار
بودیم جیرئیل غاشیهدار
هوش مصنوعی: اگر به حال زار نمیافتادم، مانند جبرئیل با بالهای گسترده بودیم.
عاشقانی که مست و مدهوشند
باده از جام عشق مینوشند
هوش مصنوعی: عاشقانی که در حالت نشئگی و گیجی به سر میبرند، از جام عشق نوشیدنی مینوشند.
ز اندرون غافل است بیرون بین
روی لیلی به چشم مجنون بین
هوش مصنوعی: در درون خود غافل است و فقط از بیرون به چهره لیلی نگاه میکند، اما چشم مجنون چیز دیگری را میبیند.
حسن صورت چو آلت است تو را
پس به کاری حوالت است تو را
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات مانند ابزاری است که برای هدف خاصی به کار میرود، پس تو باید از آن در کار مناسب خود استفاده کنی.
مغز خود ز اندرون پوست ببین
زان شعاعی ز نور دوست ببین
هوش مصنوعی: به درون خود نگاهی بینداز و حقیقت وجودیات را مشاهده کن، زیرا درخشش نور دوست در آنجا نمایان است.
گر تو بی مغز نام دوست بری
باشی از عشق روی دوست بری
هوش مصنوعی: اگر بدون فکر و درک، نام دوست را بر زبان جاری کنی، در عشق او و زیباییاش چیزی نخواهی داشت.
هر که از دوست دوست میخواهد
جوهرش را عرض نمیکاهد
هوش مصنوعی: هر کسی که از دوست محبت و دوستی میطلبد، ارزش واقعی خود را کمتر نمیکند.
اگرت هست قوت مردان
اینک اسب و سلاح و این میدان
هوش مصنوعی: اگر توانایی و قدرت مردان را داری، حالا زمان آن رسیده که به میدان بیایی با اسب و سلاح.
هست آرام جان من مهرش
هست سود و زیان من مهرش
هوش مصنوعی: آرامش زندگیام به خاطر عشق اوست و همهی سود و زیان من نیز به عشق او وابسته است.
دلم از حسن او لقا خواهد
دیدهام دید، دل چرا خواهد؟
هوش مصنوعی: دل من از زیبایی او ملاقات و دیدار میخواهد، حالا که آنرا دیدهام، چرا دل همچنان longing دارد؟
پای دل را به دام او بستم
وز می اشتیاق او مستم
هوش مصنوعی: دل را به دام عشق او گرفتار کردم و از شراب عشق او سرمستم.
فارغ است او ز ما و ما جویان
ز اشتیاق رخش غزل گویان:
هوش مصنوعی: او از ما بیخبر و فارغ است، اما ما به شوق چهرهاش در جستجوی او هستیم و سرود عشق میخوانیم.
حاشیه ها
عراقی در این حکایت به موضوع جمال پرستی اشاره می کنه که خودش از پیروان این مسلک هست. در واقع در قالب روایتی از احمد غزالی (و نه امام محمد غزالی) اندیشه های این طریقه رو بیان می کنه. در این حکایت بعد از ابراز علاقه غزالی به خوبروی مذکور، پیری غاشیه دار ایشون رو سرزنش میکنه. این موضوع تداعی گر داستان شمس تبریزی و اوحدالدین کرمانی و ماه و طشت آب و دمل داشتن در گردن هست.
جمال پرستان معتقد بودن میشه در صورت انسان های زیبا، زیبایی حق رو مشاهده کرد. البته این «انسان ها» در اکثریت قریب به اتفاق موارد، نوجوانان پسر زیبارو بودن. از نمایندگان بارز عرفای معتقد به جمال پرستی میشه از اوحدالدین کرمانی، عراقی، احمد غزالی و عین القضات اسم برد. جالب اینکه امام محمد غزالی، برادر احمد، این شیوه رو مورد نکوهش قرار میده و با دیدگاه فقهی خودش این طریقه رو رد می کنه.
تفکر جمال پرستی ریشه در عقاید فرقه حلمانیه در تصوف داره که قائل به حلول بودن و معتقد بودن خدا میتونه در بدن زیبارویان متجلی بشه. پیروان این فرقه بر زیبارویان سجده می کردن و البته اباحه گر هم بودن. از آیات مشهوری هم که مورد استناد این فرقه قرار می گیره میشه به «أینما تولّوا فثمّ وجه الله» و «و الله ما رأیت شیئا الّا و رأیت الله قبله و بعده و معه» اشاره کرد.
نکته دیگه ای که ذکرش مفید به نظر میرسه اینه که اصولا دو نوع علاقه جنس مذکر به مذکر در ادبیات ما رواج داره که خاستگاه های مختلفی داره. یکی همین نوع عرفانی و غیر جسمانی که ریشه در تفکرات فلاسفه یونان باستان داره و بعدی علاقه جسمانی که به نظر میرسه از خلافت عباسیان شروع شده و در مکتب وقوع در ادبیات به اوج خودش می رسه و ظاهرا از اخلاقیات ترکان به ایران راه پیدا کرده.
در نهایت باید گفت در مورد جمال پرستی تقریبا تمام پیروان این تفکر، به شکل مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر اندیشه های ابن عربی بودن، مخصوصا اوحدالدین که مشهورترین نماینده این فرقه هست و مستقیما محضر ابن عربی رو درک کرده و آثارش آینه افکار ابن عربی هست. بخاطر همین به نظر میرسه میشه جمال پرستی رو نتیجه ای از اندیشه وحدت وجود معروف ابن عربی دونست. با این توضیح که هیچ چیز جز معشوق وجود نداره و هر چیزی غیر از او، تجلی اوست. پس زیبایی زیبارویان هم تجلی زیبایی حق و قابل عشق ورزی هست.
با احترام.
نکته ای به ذهنم رسید که ذکرش خالی از لطف نیست، در مورد ابیات «هرکه از دوست دوست می خواهد / جوهرش را عرض نمی کاهد» و «اگرت هست قوت مردان / اینک اسب و سلاح و این میدان».
اصل موضوع یکی از زمینه های اختلاف بین فقه و تصوف هست. در فقه اسلام هرچند بعضی از احکام در شرایط مختلف زمانی و مکانی و سایر شرایط، برای یک فرد ممکنه متغیر باشن (به عنوان مثال در شرایط اضطرار که برخی احکام ساقط میشن)، اما تمام احکام برای تمام افراد یکسان هست و فرد به فرد متغیر نیست. از شخص پیامبر تا یک انسان عادی همه ملزم به رعایت احکام هستن.
اما در تصوف در موارد بسیاری به این دست مسائل برخورد می کنیم که احکام برای افراد (عمدتاً بنا بر ظرفیت فرد) متغیر هست. نمونه های بسیاری از این تفکر در آثار مختلف وجود داره. به عنوان مثال «همچو نی زهری و تریاقی که دید» به همین موضوع اشاره داره که نی (شاید بشه معادلی برای حکم موسیقی در فقه در نظر گرفت) بنا بر ظرفیت فرد میتونه زهر باشه یا تریاق. در حالی که در فقه چنین دیدگاهی وجود نداره. مثال دیگه مسئله سماع هست که تقریبا در تمام منابع صوفیه گفته شده برای مبتدی محل فساد هست ولی برای شیخ کامل مایه تعالی و نوعی عبادت هست.
در این ابیات هم عراقی معتقده کسی که با نگاه به خوبرویان به زیبایی معشوق حقیقی میرسه، این نظربازی برای او باعث تعالی میشه و در غیر این صورت مایه فساد هست. پس اگر مرد میدان هستی وارد شو و اگر نیستی نه.
عموماً این احکام در تصوف برای مسائلی از قبیل سماع و جمال پرستی و موسیقی و از این دست مسائل بحث برانگیز در تصوف هست که همیشه هم محل نزاع فقها و عرفا بوده و دقیقا آفرینش های هنری متصوفه هم حول همین محورها می چرخه.