گنجور

بخش ۳ - غزل

بی جمال تو، ای جهان افروز
چشم عشاق تیره بیند روز
دل به ایوان عشق بار نیافت
تا بکلی ز خود نکرد بروز
در بیابان عشق ره نبرد
خانه پرورد «لایجوز» و «یجوز»
چه بلا بود کان به من نرسید؟
زین دل جان گداز درداندوز
عشق می‌گویدم که: ای عاشق
چاک زن طیلسان و خرقه بسوز
دیگر از فهم خویش قصه مخوان
قصه خواهی، بیا ز ما آموز
بنشان، ای عراقی، آتش خویش
پس چراغی ز عشق ما افروز

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی جمال تو، ای جهان افروز
چشم عشاق تیره بیند روز
هوش مصنوعی: اگر تو زیبا نباشی، ای روشنایی‌بخش جهان، چشم عاشقان روز را به شکل تیره و غم‌انگیزی می‌بیند.
دل به ایوان عشق بار نیافت
تا بکلی ز خود نکرد بروز
هوش مصنوعی: دل نتوانست به تماشای عشق بیفتد، مگر اینکه به‌کلی از خود رها شود و دیگر به فکر خودش نباشد.
در بیابان عشق ره نبرد
خانه پرورد «لایجوز» و «یجوز»
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، کسی که به درستی راه و روش را نخواهد، نمی‌تواند به آرامش و خوشبختی برسد.
چه بلا بود کان به من نرسید؟
زین دل جان گداز درداندوز
هوش مصنوعی: چه مصیبت و زحمتی بود که به من نرسید؟ از این دل پر درد که جانم را به آتش می‌کشد.
عشق می‌گویدم که: ای عاشق
چاک زن طیلسان و خرقه بسوز
هوش مصنوعی: عشق به من می‌گوید: ای عاشق، زحمت‌هایی که به خاطر من می‌کشی را رها کن و به دل، لباس و ظاهرت توجه نکن.
دیگر از فهم خویش قصه مخوان
قصه خواهی، بیا ز ما آموز
هوش مصنوعی: دیگر از درک و فهم خود داستان نگو، اگر می‌خواهی داستانی بشنوی، بیا و از ما یاد بگیر.
بنشان، ای عراقی، آتش خویش
پس چراغی ز عشق ما افروز
هوش مصنوعی: ای عراقی، آتش درونت را خاموش کن و چراغی از عشق ما روشن کن.