لمعۀ هفتم
عشق در همه ساریست، ناگزیر جمله اشیاءاست و کیف تنکر العشق و مافی الوجود الاهو، ولولاالحب ماظهر ماظهر، فبالحب ظهر الحب سارفیه،بل هو الحب کله، ذات محب و عشق او محال است که مرتفع شود، بلکه تعلق او نقل شود، از محبوبی به محبوبی
هر کرا دوست داری او رادوست داشته باشی، و بهرچه روی آوری،روی بدو آورده باشی، واگر ندانی.
غیر او را نشاید که دوست دارند، بلکه محال است، زیرا که هرچه را دوست دارند، بعد از محبت ذاتی که موجبش معلوم نبود، یا بهرحسن باشد، یا بهر احسان، و این هر دو غیر او را نیست.
الاآنست که پس پردۀ اسباب و چهرۀ احباب محتجب است، نظر مجنون هرچند بر جمال لیلی است، اما لیلی آینهای بیش نیست و لهذا قال: می عشق و عف و کتم و مات، مات شهیدا نظر مجنون در حسن لیلی بر جمالی است که جز آن جمال همه قبیح است و اگرچه مجنون نداند. ان الله جمیل: غیر او را نشاید که جمال باشد.
و هو یحب الجمال جمال محبوب بذات خود است، اوست که بچشم مجنون نظر بجمال خود کند در حسن لیلی، و بدو خود را دوست میدارد.
پس بر مجنون که نظرش در آینه دوست بر جمال مطلق بود قلم انکار نرود که نظر در آینه حسن لیلی بر جمال مطلق آید.
٭٭٭
هرچه بینی جمال اوست، پس همه جمیل باشد، لاجرم همه را دوست دارد، و چون درنگری خود را دوست داشته باشد، هر عاشقی که بینی جز خود را دوست ندارد، زیرا که در آینه ز روی معشوقی جز خود را نبیند، لاجرم جز خود را دوست نگیرد. المؤمن مرآة المؤمن، و الله المؤمن. بیان این همه میگوید.
اینکه بینی که محب در آینۀ ذات خود صورت محبوب بیند، آن محبوب باشد که صورت خود را در آینۀ محب میبیند زیرا که شهود محب ببصر بود، و بصر او بمقتضای: کنت سمعه و بصره ویده و لسانه، عین محبوب است،پس هرچند عاشق بیند و داند و گوید و شنود، همه عین محبوب آمد. فانما نحن به وله، و لباس محب و محبوب و طالب و مطلوب و مستمع و سمیع و مطاع و مطیع از روی ظهور همه یکی آمد، اما فهم هر کس کجا رسد؟
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.