گنجور

لمعۀ سوم

عشق هر چند خود را دایم بخود می‌دید، خواست تا در آینه نیز جمال و کمال معشوقی خود مطالعه کند، نظر در آینۀ عین عاشق کرد، صورت خودش در نظر آمد، گفت:

أ انت ام انا هذا العین فیالعین؟
حاشای، حاشای،‌من اثبات اثنین

عاشق صورت خود گشت و دبدبۀ: یحبهم، در جهان انداخت و چون در نگری:

بر نقش خود است فتنه نقاش
کس نیست در این میان تو خوش باش

ماه آینۀ آفتابست، همچنانکه از ذات مهر در ماه هیچ نیست، کذلک لیس فی ذاته من سواه شیئی ولافی سواه من ذاته شیئی. و چنانکه نور مهر را بماه نسبت کنند، صورت محبوب به محب اضافت کنند، والا:

رباعی
قطعه
بیت
هر نقش که برتختۀ هستی پیداست
آن صورت آن کس است کان نقش آراست
دریای کهن چو بر زند موجی نو
موجش خوانند و در حقیقت دریاست

کثرت و اختلاف صور امواج بحر را متکثر نگرداند، مسما را من کل الوجوه متعدد نکند، دریا نفس زند بخار گویند، متراکم شود ابر خوانند، فرو چکیدن گیرد باران نام نهند،‌جمع شود و بدریا پیوندد،‌همان دریا خوانند که بود.

البحر بحر علیما کان فیالقدم
ان الحوادث امواج و انهار
لا تحجبنک اشکال تشاکلها
عمن تشکل فیها فهیاستار

قعر این بحر ازل است و ساحلش ابد. مصراع: ساحلش قعر است و قعرش بی‌کران، برزخ توئی تو، بحر بجز یکی نیست، از توئی موهوم تو دو می‌نماید، اگر تو خود را فرا آب این دریا دهی، برزخی که آن توئی تو است از میان برخیزد و بحر ازل با بحر ابد بیامیزد، و اول وآخر یکی بود.

امروز و پریر و دی و فردا
هر چاریکی شود، تو فرد آ

آنگاه چون دیده بگشائی همه تو باشی و تو در میان نه.

همه خواهی که باشی، ‌ای اوباش
رو به نزدیک خویش هیچ مباش

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق هر چند خود را دایم بخود می‌دید، خواست تا در آینه نیز جمال و کمال معشوقی خود مطالعه کند، نظر در آینۀ عین عاشق کرد، صورت خودش در نظر آمد، گفت:
هوش مصنوعی: عشق با اینکه همیشه خود را در درونش می‌دید، اما خواست تا زیبایی و کمال محبوبش را در آینه ببیند. وقتی به آینه نگاه کرد، تصویر خودش را مشاهده کرد و گفت:
أ انت ام انا هذا العین فیالعین؟
حاشای، حاشای،‌من اثبات اثنین
هوش مصنوعی: آیا تو آنی یا من، این چشم در برابر چشم؟ هرگز، هرگز، من اثبات دو نیستم.
عاشق صورت خود گشت و دبدبۀ: یحبهم، در جهان انداخت و چون در نگری:
هوش مصنوعی: عاشق ظاهر خود شد و به خودشیفتگی افتاد و با این خودپرستی در دنیا جلوه‌گری کرد و وقتی به خود نگاه کرد...
بر نقش خود است فتنه نقاش
کس نیست در این میان تو خوش باش
هوش مصنوعی: در این دنیا هر کس در سرنوشت خود نقشی دارد و هیچ‌کس نمی‌تواند به‌طور کامل بر آن تأثیر بگذارد. بنابراین، تو تنها باید به خوشی و آرامش خودت فکر کنی و لذت ببری.
ماه آینۀ آفتابست، همچنانکه از ذات مهر در ماه هیچ نیست، کذلک لیس فی ذاته من سواه شیئی ولافی سواه من ذاته شیئی. و چنانکه نور مهر را بماه نسبت کنند، صورت محبوب به محب اضافت کنند، والا:
هوش مصنوعی: ماه، در واقع، نمایانگر و منعکس‌کننده نور خورشید است؛ همانطور که در وجود ماه چیزی از خورشید نیست، در حقیقت نیز در ذات هر چیز دیگری جز خود آن چیز وجود ندارد. به همین ترتیب که نور خورشید به ماه نسبت داده می‌شود، می‌توان صورتی را که دوست داریم به عاشق نسبت داد. در غیر این صورت، موضوع و نسبت واضح نخواهد بود.
هر نقش که برتختۀ هستی پیداست
آن صورت آن کس است کان نقش آراست
هوش مصنوعی: هر تصویری که بر صفحه وجود دارد، نمایانگر چهره‌ای است که آن تصویر را خلق کرده است.
دریای کهن چو بر زند موجی نو
موجش خوانند و در حقیقت دریاست
هوش مصنوعی: دریای قدیمی وقتی که موجی تازه به وجود می‌آید، آن موج را تازه می‌نامند، در حالی که در واقع هنوز همان دریا است.
کثرت و اختلاف صور امواج بحر را متکثر نگرداند، مسما را من کل الوجوه متعدد نکند، دریا نفس زند بخار گویند، متراکم شود ابر خوانند، فرو چکیدن گیرد باران نام نهند،‌جمع شود و بدریا پیوندد،‌همان دریا خوانند که بود.
هوش مصنوعی: تنوع و اختلاف در شکل‌های امواج دریا باعث نمی‌شود که خود دریا تحت تأثیر قرار گیرد یا ماهیتش تغییر کند. دریا بخار تولید می‌کند که به آن ابر گفته می‌شود. وقتی بخار متراکم می‌شود، ابر شکل می‌گیرد و وقتی که باران می‌بارد، به آن باران می‌گویند. اما در نهایت، وقتی باران دوباره به دریا می‌ریزد، همان دریا باقی می‌ماند که بود.
البحر بحر علیما کان فیالقدم
ان الحوادث امواج و انهار
هوش مصنوعی: دریا دانش بزرگی دارد و در طول تاریخ پر از حوادث و تغییرات است که همچون امواج و جریانات در آن به تلاطم می‌افتند.
لا تحجبنک اشکال تشاکلها
عمن تشکل فیها فهیاستار
هوش مصنوعی: این جمله به شما می‌گوید که شکل‌ها و ظواهر مختلف نباید شما را از دیدن حقیقتی که در پس آن‌ها نهفته است، بازدارد. به عبارت دیگر، زیبایی یا زشتی ظاهری چیزها نباید مانعی برای درک عمق و واقعیت آن‌ها باشد.
قعر این بحر ازل است و ساحلش ابد. مصراع: ساحلش قعر است و قعرش بی‌کران، برزخ توئی تو، بحر بجز یکی نیست، از توئی موهوم تو دو می‌نماید، اگر تو خود را فرا آب این دریا دهی، برزخی که آن توئی تو است از میان برخیزد و بحر ازل با بحر ابد بیامیزد، و اول وآخر یکی بود.
هوش مصنوعی: عمق این دریا ازلی است و کناره‌اش ابدی. در واقع، کناره‌اش به عمق وصل است و عمقش بی‌نهایت است. تو خود برزخی هستی؛ این دریا تنها یک نیست. اگر خود را فراتر از این آب قرار‌دهی، برزخی که خود تو هستی از بین می‌رود و دریاهای ازل و ابد با هم ترکیب می‌شوند و آغاز و پایان یکی خواهند شد.
امروز و پریر و دی و فردا
هر چاریکی شود، تو فرد آ
هوش مصنوعی: امروز، دیروز، پریروز و فردا هر روزی که باشد، تو همان فرد و شخص هستی.
آنگاه چون دیده بگشائی همه تو باشی و تو در میان نه.
هوش مصنوعی: زمانی که چشمانت را باز کنی، فقط خودت هستی و هیچ چیز دیگری در میان نیست.
همه خواهی که باشی، ‌ای اوباش
رو به نزدیک خویش هیچ مباش
هوش مصنوعی: هر کسی که هستی، ای مردمان نادان، هرگز به نزدیک‌ترین کسانت وابسته و انداز نزن.