گنجور

لمعۀ هفدهم

معشوق هر لحظه از دریچۀ هر صفتی با عاشق روی دیگر نماید،‌عین عاشق از پرتو روی او هر دم روشنائی دیگر یابد، هر چند جمال بیش عرضه کند، عشق غالب تر آید، و هرچند عشق مستولی‌تر گردد، جمال خوب‌تر نماید و بیگانگی معشوق از عاشق بیشتر شود، تا عاشق از جفای معشوق در عشق گریزد و از دو گانگی در یگانگی آویزد، گفته‌اند:‌ ظهور انوار بقدر استعداد است و فیض بقدر قابلیت.

گر ز خورشید بوم بی نور است
از پی ضعف خود، نه از پی اوست

٭٭٭

هرچه روی دلت مصفاتر
زو تجلی ترا مهیاتر

این خود هست و لکن: یا مبتدئاً بالنعم قبل استحقاقها، بیان می‌کند که چون محبوب که خواهد خود را بر عین عاشق جلوه دهد، نخست از پرتو جمال خود عین او را نوری عاریت دهد، تا بدان نور آن جمال ببیند و از او تمتع گیرد، و چون بدان نور از آن شهود حظی تمام استد، بازفروغ نور روی او عین عاشق را نوری دیگردهد، تا بدان نور ملاحظه، نوری روشن‌تر از اول کسب کند، و علی هذا بر مثال تشنه‌ای که آب دریا خورد، هر چند که بیش خورد تشنه‌تر گردد، هرچند یافت بیش، طلب بیش. همه چیز را تا نجوئی نیابی،‌ جز این دوست را تا نیابی نجوئی. تشنۀ این آب هرگز از این سیراب نشود.

لایرجع الطرف عنه عندرؤیته
حتییعود الیه الطرف مشتاقاً

یحیی معاذ رازی رحمة الله علیه به بایزید نوشت:

مست از می عشق آنچنانم که اگر
یک جرعه از این بیش خورم نیست شوم

بایزید قدس سره در جواب نوشت:

شربت الحب کاساً بعد کأس
فما نفد الشراب و ما رویت
شعر
شعر
گر در روزی هزار بارت بینم
در آرزوی بار دگر خواهم بود

وراق گفت: لیس بینی و بین ربی فرق الا انی تقدمت بالعبودیة، گفت افتقار و استعداد من مفتاح جود اوست، دیگری بشنید، گفت: من اعدک الاول؟ گفت:‌مفتاح نخستین چه بود؟ وعنده مفاتح الغیب،‌ خرقانی اینجا رسید گفت: انااقل من ربی بسنتین، بوطالب مکی گفت: بوالحسن راست گفت، و هو خالق العدم کما هو خالق الوجود، دیگری گفت: مشیت در استعداد اثر نکند، حقیقت استعداد دیگر نشود، بلی اثر او در تعیین محل خاص باشد مر استعداد خاص را، حاصل این اشارات آنست که حق تعالی در عالم غیب در عین بنده استعدادی ظاهر گرداند، تا بدان تجلی غیبی قبول کند، و چون این حاصل شد، آنگه بواسطۀ آن تجلی استعدادی دیگر یابد در عالم شهادت که بدان استعداد تجلی شهادی و وجودی قبول کند و بعد از آن بحسب احوال هر دم استعدادی دیگر حاصل می‌شود و در تجلیات بی‌نهایت باین سبب بروی گشاده گردد و چون تجلیات را نهایت نیست، و هر تجلی مستلزم علمی است، پس علم او را نهایت و غایت نباشد، لاجرم: قل رب زدنی علما، اصحاب رأی پنداشتند که چون واصل شدند، غرض حاصل شد و بغایت مراد پیوسته و به: الیه ترجعون، بسندیده شدند، هیهات! منازل طریق الوصول لاینقطع ابدالآباد، چون رجوع نه بدانجا بود که صدور بود، سلوک کی منقطع گردد؟ راه کجا بآخر رسد؟ اگر مرجع عین مصدر باشد پس آمدن چه فایده دهد؟ نوری رحمةالله علیه از بی‌نهایتی و دوری این راه چنین خبرداد:

شهدت ولم اشهد لحاظاً لحظته
و حسب لحاظ شاهد غیر مشهد

اگر واصلان را شوق باعث نیاید، بر طلب اولی و اعلی، و بدان قدر که یافتند اقتصار کنند و در مقام قصور؛ ثم ردوهم الی قصورهم، بمانند. خالدین فیها، لایبغون عنها حولا.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

معشوق هر لحظه از دریچۀ هر صفتی با عاشق روی دیگر نماید،‌عین عاشق از پرتو روی او هر دم روشنائی دیگر یابد، هر چند جمال بیش عرضه کند، عشق غالب تر آید، و هرچند عشق مستولی‌تر گردد، جمال خوب‌تر نماید و بیگانگی معشوق از عاشق بیشتر شود، تا عاشق از جفای معشوق در عشق گریزد و از دو گانگی در یگانگی آویزد، گفته‌اند:‌ ظهور انوار بقدر استعداد است و فیض بقدر قابلیت.
هوش مصنوعی: معشوق هر لحظه با صفات مختلفش خود را به عاشق نشان می‌دهد و عاشق به خاطر نور وجود او هر بار بیشتر روشن می‌شود. هرچقدر که زیبایی او بیشتر باشد، عشق همچنان قوی‌تر می‌شود و در عین حال هرچه عشق عمیق‌تر شود، زیبایی او نیز بیشتر خود را نمایان می‌کند. این باعث می‌شود که فاصله معشوق از عاشق نیز افزایش یابد و عاشق به دلیل رنج‌های ناشی از این فاصله، از عشق فرار کند و به دنبال وحدت در یکپارچگی باشد. گفته‌اند که ظهور نورها به اندازه‌ی قابلیت و استعداد هر فرد است و فیض نیز به اندازه‌ی ظرفیت هرکس نمایان می‌شود.
گر ز خورشید بوم بی نور است
از پی ضعف خود، نه از پی اوست
هوش مصنوعی: اگر زمین از نور خورشید بی‌بهره است، این ناشی از ناتوانی خود آن است، نه اینکه خورشید کم‌نور باشد.
هرچه روی دلت مصفاتر
زو تجلی ترا مهیاتر
هوش مصنوعی: هرچه دل تو پاک‌تر و روشن‌تر باشد، جلوه‌های زیبایی که در وجود تو نمایان می‌شود، بیشتر خواهد بود.
این خود هست و لکن: یا مبتدئاً بالنعم قبل استحقاقها، بیان می‌کند که چون محبوب که خواهد خود را بر عین عاشق جلوه دهد، نخست از پرتو جمال خود عین او را نوری عاریت دهد، تا بدان نور آن جمال ببیند و از او تمتع گیرد، و چون بدان نور از آن شهود حظی تمام استد، بازفروغ نور روی او عین عاشق را نوری دیگردهد، تا بدان نور ملاحظه، نوری روشن‌تر از اول کسب کند، و علی هذا بر مثال تشنه‌ای که آب دریا خورد، هر چند که بیش خورد تشنه‌تر گردد، هرچند یافت بیش، طلب بیش. همه چیز را تا نجوئی نیابی،‌ جز این دوست را تا نیابی نجوئی. تشنۀ این آب هرگز از این سیراب نشود.
هوش مصنوعی: در این متن گفته می‌شود که ابتدا محب (عاشق) از جمال محبوب (عشق) نور می‌گیرد تا بتواند او را ببیند و از زیبایی‌اش لذت ببرد. پس از آنکه عاشق با این نور بینا شد و خوشی‌ای از آن بهره‌برد، محبوب دوباره به او نوری دیگر می‌دهد تا او بتواند درک عمیق‌تری از زیبایی محبوب داشته باشد. این حالت مانند تشنه‌ای است که هر چه بیشتر آب بنوشد، باز هم تشنه‌تر می‌شود و همچنان به دنبال بیشتر است. در حقیقت، برای جست‌وجو و یافتن هر چیزی نیاز به تلاش و پیگیری است، اما این نوع عشق و محبت خاص است و تا زمانی که انسان به آن نرسد، سیر نمی‌شود.
لایرجع الطرف عنه عندرؤیته
حتییعود الیه الطرف مشتاقاً
هوش مصنوعی: چشم از او برنمی‌گرداند وقتی او را می‌بیند، تا اینکه دوباره چشم به او بیندازد و دلش برای او تنگ شود.
یحیی معاذ رازی رحمة الله علیه به بایزید نوشت:
هوش مصنوعی: یحیی معاذ رازی رحمت الله علیه به بایزید نوشت:
مست از می عشق آنچنانم که اگر
یک جرعه از این بیش خورم نیست شوم
هوش مصنوعی: من به قدری در عشق غرق و شیدا هستم که اگر یک قطره بیشتر بنوشم، از خود بی‌خود خواهم شد.
بایزید قدس سره در جواب نوشت:
هوش مصنوعی: بایزید قدس سره در پاسخ نوشت:
شربت الحب کاساً بعد کأس
فما نفد الشراب و ما رویت
هوش مصنوعی: عشق مانند شربتی است که هر بار می‌نوشیم، گویی یک جام را تمام می‌کنیم، اما هیچگاه از نوشیدن آن سیر نمی‌شویم و همچنان تشنه‌اش باقی می‌مانیم.
گر در روزی هزار بارت بینم
در آرزوی بار دگر خواهم بود
هوش مصنوعی: اگر در روز هزار بار تو را ببینم، همچنان در آرزوی دیدن دوباره‌ات خواهم بود.
وراق گفت: لیس بینی و بین ربی فرق الا انی تقدمت بالعبودیة، گفت افتقار و استعداد من مفتاح جود اوست، دیگری بشنید، گفت: من اعدک الاول؟ گفت:‌مفتاح نخستین چه بود؟ وعنده مفاتح الغیب،‌ خرقانی اینجا رسید گفت: انااقل من ربی بسنتین، بوطالب مکی گفت: بوالحسن راست گفت، و هو خالق العدم کما هو خالق الوجود، دیگری گفت: مشیت در استعداد اثر نکند، حقیقت استعداد دیگر نشود، بلی اثر او در تعیین محل خاص باشد مر استعداد خاص را، حاصل این اشارات آنست که حق تعالی در عالم غیب در عین بنده استعدادی ظاهر گرداند، تا بدان تجلی غیبی قبول کند، و چون این حاصل شد، آنگه بواسطۀ آن تجلی استعدادی دیگر یابد در عالم شهادت که بدان استعداد تجلی شهادی و وجودی قبول کند و بعد از آن بحسب احوال هر دم استعدادی دیگر حاصل می‌شود و در تجلیات بی‌نهایت باین سبب بروی گشاده گردد و چون تجلیات را نهایت نیست، و هر تجلی مستلزم علمی است، پس علم او را نهایت و غایت نباشد، لاجرم: قل رب زدنی علما، اصحاب رأی پنداشتند که چون واصل شدند، غرض حاصل شد و بغایت مراد پیوسته و به: الیه ترجعون، بسندیده شدند، هیهات! منازل طریق الوصول لاینقطع ابدالآباد، چون رجوع نه بدانجا بود که صدور بود، سلوک کی منقطع گردد؟ راه کجا بآخر رسد؟ اگر مرجع عین مصدر باشد پس آمدن چه فایده دهد؟ نوری رحمةالله علیه از بی‌نهایتی و دوری این راه چنین خبرداد:
هوش مصنوعی: وراق بیان کرد که هیچ تفاوتی بین من و خداوند نیست جز اینکه من به بندگی پیشی گرفته‌ام. او گفت که وابستگی و آمادگی من کلید بخشش اوست. یکی دیگر که این را شنید، پرسید: کلید نخستین چه بود؟ و در نزد او، کلیدهای غیب وجود داشت. خرقانی در اینجا رسید و گفت: من از ربی خود دو سال جلوتر هستم. بوطالب مکی گفت: بوالحسن درست می‌گوید، و او خالق عدم است همانطور که خالق وجود است. فرد دیگری گفت: مشیت در استعداد تأثیری ندارد و حقیقت استعداد تغییر نمی‌کند. بله، تأثیر او در تعیین محل خاصی است. حاصل این سخنان این است که حق تعالی در عالم غیب استعدادی را در بندگان ظاهر می‌سازد تا آنان بتوانند تجلی غیبی را بپذیرند. وقتی این حاصل شد، به واسطه این تجلی، استعداد جدیدی در عالم شهود پیدا می‌کنند که با آن، استعداد تجلی شهودی و وجودی را قبول می‌کنند. بعد از آن، بنا به شرایط هر لحظه، استعداد جدیدی به وجود می‌آید و به دلیل تجلیات بی‌نهایت، راه برای آن‌ها گشوده خواهد شد. از آنجا که تجلیات نهایتی ندارند و هر تجلی مستلزم دانشی است، پس علم او نهایت و غایتی ندارد. بنابراین، بگویید: "پروردگارا، بر علم من بیفزا." اصحاب رأی گمان کردند که وقتی به مقصد رسیدند، غرض‌شان حاصل می‌شود و به غایت مراد می‌پیوندند. اما چنین نیست! منازل مسیر وصول هرگز قطع نخواهند شد. چون رجعت به جایی است که صدور در آن بود، سلوک چگونه قطع خواهد شد؟ راه چه زمانی به پایان می‌رسد؟ اگر مرجع همان منبع باشد، پس آمدن چه فایده‌ای دارد؟ نوری رحمةالله علیه از دوری و بی‌نهایتی این راه چنین خبر داد:
شهدت ولم اشهد لحاظاً لحظته
و حسب لحاظ شاهد غیر مشهد
هوش مصنوعی: من گواهی می‌دهم و در حالی که هیچ‌گاه چشمانم آن لحظه را ندیدند، تنها به خاطر منظر و دیدگاهی که از دیگری داشتم، به مشاهده‌ام پی بردم.
اگر واصلان را شوق باعث نیاید، بر طلب اولی و اعلی، و بدان قدر که یافتند اقتصار کنند و در مقام قصور؛ ثم ردوهم الی قصورهم، بمانند. خالدین فیها، لایبغون عنها حولا.
هوش مصنوعی: اگر کسانی که به مقصد می‌رسند، به شوق و اشتیاق بیشتری نرسند، باید به چیزی که دارند رضایت دهند و در سطحی که به آن دست یافته‌اند، قناعت کنند. سپس آنان را به همان وضعیت محدود خود بازگردانند، به گونه‌ای که دائماً در آن وضعیت بمانند و هیچ تمایلی به تغییر و خروج از آن نداشته باشند.

حاشیه ها

1402/06/26 05:08
یزدانپناه عسکری

1- معشوق هر لحظه از دریچۀ هر صفتی با عاشق روی دیگر نماید،‌عین عاشق از پرتو روی او هر دم روشنائی دیگر یابد، هر چند جمال بیش عرضه کند، عشق غالب تر آید، و هرچند عشق مستولی‌تر گردد، جمال خوب‌تر نماید و بیگانگی معشوق از عاشق بیشتر شود، تا عاشق از جفای معشوق در عشق گریزد و از دو گانگی در یگانگی آویزد، گفته‌اند:‌ ظهور انوار بقدر استعداد است و فیض بقدر قابلیت.

***

[یزدانپناه عسکری]

توحید:
در فلسفه فلوطین، فیضان های فیوضات در سطوح و مراتب از مقام احدیت جاری است. که بشر راهی بر [تعقل قلب] و درک آن ندارد.
-
[خلق عالم منوط بر اراده فیوضات احدیت، جامع اسماء، مقام واحدیت، الله تعالی است.]

______