گنجور

شمارهٔ ۳

به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق
چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟
وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟
نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟
بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو
جواب من ز سر صدق، بی‌ریا و نفاق:
تو گیر خود که نبوده است هیچ یار مرا
به هیچ یار نیم در جهان به جان مشتاق
خیال چهرهٔ خوبان ندید چشم دلم
به گوش دل نشنیدم خطاب اهل وفاق
گرفتم این همه طامات و زرق تلبیس است
مرا نه بس که به هند اوفتاده‌ام ز عراق؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق
چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟
هوش مصنوعی: دوستی به من با کنایه گفت: ای زراق، چرا همیشه از دوری و جدایی شکایت می‌کنی؟
وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟
نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟
هوش مصنوعی: اگر به معشوق نرسی، باید با دوری چه کنی؟ اگر نشانه‌ای از عشق در دل نداری، چرا خود را عاشق معرفی می‌کنی؟
بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو
جواب من ز سر صدق، بی‌ریا و نفاق:
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات، افراد به این شکل صحبت می‌کنند. من به او گفتم: از دل صداقت و بدون هیچ‌گونه تزویر و دورویی، پاسخ من را بشنو.
تو گیر خود که نبوده است هیچ یار مرا
به هیچ یار نیم در جهان به جان مشتاق
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن که هیچ یاری نتوانسته برای من همچون تو باشد و در دنیا هیچ کس را به اندازه تو به جان می‌خواهم.
خیال چهرهٔ خوبان ندید چشم دلم
به گوش دل نشنیدم خطاب اهل وفاق
هوش مصنوعی: چشمان دلم هیچ‌گاه تصویر زیبایی‌ها را ندید و گوش دل من هم صدای دوستان را نشنید.
گرفتم این همه طامات و زرق تلبیس است
مرا نه بس که به هند اوفتاده‌ام ز عراق؟
هوش مصنوعی: من این همه چیزهای بی‌اهمیت و دروغین را بدست آورده‌ام، اما آیا این برای من کافی است که به خاطر زیبایی‌های ظاهری از عراق به هند رفته‌ام؟