غزل شمارهٔ ۹۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۹۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
یکی از خوانندگان عزیز کشورمان به نام هژیر مهرافروز از این شعر استفاده کرده و اهنگ زیبایی را اجرا نموده اند که در البوم جدید خود به نام دل قلندر جای داده اند .
تا بحال فقط دوبیت از این غزل را حفظ بودم وتصور میکردک غزل از حافظ است اجرای زیبای هژیر مهرافروز باعث شد با علاقمندی پیگیری و متوجه اشتباه خود شدم .
هژیر ترکانده !!!!
منم فکر می کردم این شعر دو بیت بیشتر نداره ولی اصلا فکرشم نمیکردم از عراقی باشه
بسیار زیباست
خصوصا اینجا که میگه: عراقی را چرا بدنام کردند!
تا جایی که میدانم بیت پنجم می شود:
به هر جای جهان درد دلی بود به هم کردند و عشقش نام کردند
و بیت آخر هم اینگونه:
چو خو کردند کار خویش را بد عراقی را چرا بد نام کردند
هیچ نسخه ای از نسخ معتبر دیوان عراقی مصراع "به عالم هر کجا درد دلی بود" را به این ترتیب که نوشته اید ضبط نکرده است.
در بیت چو خود کردند راز خویشتن فاش/ عراقی را چرا بدنام کردند" اولا تمام ابیات قبل با مولفه" افشای راز" ارتباط معنایی دارد و درثانی پارادوکس مفهومی دو مصراع، آن را تا به شکل اعجاب آوری زیبا کرده است که در مصراع پیشنهادی شما این تضاد معنایی، به فنا میرود!
از آن لب، (کز در) صد آفرین است
معنی این مصراع این است: آن لب که در خور صد آفرین است اما ظاهرا کلمه ای اشتباه شده
"از در" به معنای شایسته بوده و هیچ چیز هم جا نیفتاده است.
محرتم: این هم اضافه شود که بیت همین شعر است :
به گیتی هرکجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند
بخشی از مقدمه احمد خوشنویس (عماد) در کتاب مقالات شمس تبریزی در مورد این غزل:
«برخی از نویسندگان معاصر نوشته اند که شمس الدین تبریزی در جوانی از خانه و کاشانه خویش جدا شد و لیکن دست تصادف وی را به خانقاه شیخ رکن الدین سجاسی از مردم زنجان رهبری کرد و مدتی در حلقه پیروان و شاگردان او در آمد و از مردان طریق شد و سالها در این کار صرف عمر کرد تا آوازه فخرالدین عراقی به گوشش رسید و شیفته غزلی از وی گردید [به همین غزل اشاره میکند].
و شمس شب و روز به زمزمه کردن آن دل خوش کرد و آنها را می خواند و اشک می ریخت و سوز و گداز شمس، شیخ رکن الدین سجاسی را دگرگون کرد، از جای برخاست، بر پیشانی شاگر بوسه داد و گفت جان فرزند، تو به آنچه باید واصل شدی...
عین این داستان را در نفحات الانس و سایر تذکره ها به فخرالدین عراقی نسبت داده اند که چون شیخ بهاء الدین ذکریای ملتانی او را در چله نشاند پس از ده روز او را وجدی دست داد و حالی حاصل شد، این غزل را انشا کرد و با آواز بلند می خواند و می گریست و اهل خانقاه که آن را خلاف طریقه شیخ می دانستند به سمع شیخ رسانیدند. شیخ فرمود شما را از اینها منع است و او را منع نیست....»
البته صحت و سقم تاریخی مطالب قابل بحث هست. فقط خواستم اشاره ای کنم...
زبهر نُقل مستان از لب و چشم ،مهیا پسته و بادام کردند
از آن لب ، کز دُر صد آفرین است، نصیب بی دلان دشنام کردند
غزلی بسیار زیبا و جذاب است. اولا این غزل را در دبیرستان خوندم خیلی تاثیر گذار است. این را به زبان اردو نیز ترجمه کرده ام.
غزلی بسیار زیبا و جذاب است. اولا این غزل را در دبیرستان خواندم خیلی تاثیر گذار است. این را به زبان اردو نیز ترجمه کرده ام.
در مقدمه مقالات شمس خواندم شمس تبریزی زمانیکه در جوانی در خدمت پیر خانقاهش بوده این غزل عراقی را روز و شب زمزمه میکرده و بسیار میگریسته است...شاید به نظر من عامی غزلی ساده و عاری از شور و حرارت باشد ... حقا که از هزاران در یکی گیرد سماع
با سلام
بیت هشتم باید نَقل مستان باشد نه نُقل مستان چون حکایت از لب و چشم میشود و کلمه از هم به همین خاطر آمده است
مستان شراب را همراه با نُقل مینوشند.بنابراین نَقل در اینجا بیمعناست.
غیر از پاسخ دوست عزیزم این نکته هم قابل تامل است که لب با نقل از نظر شیرینی تناسب دارد.
کاش دوستان موارد واضح ادبی را مورد خدشه قرار ندهند.