گنجور

غزل شمارهٔ ۹۸

نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
چو باخود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی در جام کردند
لب میگون جانان جام در داد
شراب عاشقانش نام کردند
ز بهر صید دل‌های جهانی
کمند زلف خوبان دام کردند
به گیتی هر کجا درد دلی بود
به هم کردند و عشقش نام کردند
سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دل‌ها که بی‌آرام کردند
چو گوی حسن در میدان فکندند
به یک جولان دو عالم رام کردند
ز بهر نقل مستان از لب و چشم
مهیا پسته و بادام کردند
از آن لب، کز در صد آفرین است
نصیب بی‌دلان دشنام کردند
به مجلس نیک و بد را جای دادند
به جامی کار خاص و عام کردند
به غمزه صد سخن با جان بگفتند
به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند
جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند
دلی را تا به دست آرند، هر دم
سر زلفین خود را دام کردند
نهان با محرمی رازی بگفتند
جهانی را از آن اعلام کردند
چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بدنام کردند؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
هوش مصنوعی: نخستین شرابی که در جام ریختند، به خاطر نگاهی مست از ساقی، به ما منتقل شد.
چو باخود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی در جام کردند
هوش مصنوعی: وقتی که اهل خوش‌گذرانی شراب بی‌خودی را پیدا کردند، آن را در جام‌ها ریختند و نوشیدند.
لب میگون جانان جام در داد
شراب عاشقانش نام کردند
هوش مصنوعی: لبان میگون جانان، مانند جامی است که نوشیدنی عشق در آن به تصویر کشیده شده است. عاشقان این زیبایی را به نام شراب عشق می‌نامند.
ز بهر صید دل‌های جهانی
کمند زلف خوبان دام کردند
هوش مصنوعی: به خاطر شکار کردن دل‌های مردم، زیبایانی با زلف‌های خود تله‌هایی را به دام انداخته‌اند.
به گیتی هر کجا درد دلی بود
به هم کردند و عشقش نام کردند
هوش مصنوعی: در هر کجای دنیا که کسی دلی شکسته یا درد و غمی داشته، آن را گرد هم آوردند و به نام عشق شناختند.
سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دل‌ها که بی‌آرام کردند
هوش مصنوعی: موهای پیراهنی محبوبان آرامش پیدا نکردند، چون دل‌های زیادی را به خاطر زیبایی‌شان بی‌قرار و ناآرام کردند.
چو گوی حسن در میدان فکندند
به یک جولان دو عالم رام کردند
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی مانند یک توپ در میدان نمایش داده شود، به یک حرکت می‌تواند دو جهان را تحت تأثیر خود قرار دهد و تسخیر کند.
ز بهر نقل مستان از لب و چشم
مهیا پسته و بادام کردند
هوش مصنوعی: برای به اشتراک گذاشتن داستان‌های مستانه، سفره‌ای از پسته و بادام آماده کرده‌اند.
از آن لب، کز در صد آفرین است
نصیب بی‌دلان دشنام کردند
هوش مصنوعی: از آن لب که با هزاران تعریف و تمجید همراه است، نصیب بی‌دل‌ها دشنام و سرزنش شد.
به مجلس نیک و بد را جای دادند
به جامی کار خاص و عام کردند
هوش مصنوعی: در یک مجلس، هم افراد نیکو و هم افراد بد را جای دادند و به نوعی هر دو گروه با هم تلاش کردند.
به غمزه صد سخن با جان بگفتند
به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند
هوش مصنوعی: با ناز و اشاره، هزاران سخن را به جانم منتقل کردند و با نگاه ابرو، دو صد پیام را به دل من فرستادند.
جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند
هوش مصنوعی: زیبایی وجود خود را به نمایش گذاشتند و جهان را تحت تاثیر قرار دادند.
دلی را تا به دست آرند، هر دم
سر زلفین خود را دام کردند
هوش مصنوعی: هر بار که کسی تلاش می‌کند دل را به‌دست آورد، با زیبایی و ظرافت خود او را جلب می‌کند.
نهان با محرمی رازی بگفتند
جهانی را از آن اعلام کردند
هوش مصنوعی: یک راز خصوصی بین دو دوست نزدیک مطرح شد و این موضوع به گونه‌ای اعلام شد که همه از آن آگاه شدند.
چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بدنام کردند؟
هوش مصنوعی: اگر خودشان رازهای درونی‌شان را برملا کردند، پس چرا عراقی‌ها را بدنام می‌کنند؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۸ به خوانش حمیدرضا محمدی

حاشیه ها

1388/08/09 11:11
علی اصغر

یکی از خوانندگان عزیز کشورمان به نام هژیر مهرافروز از این شعر استفاده کرده و اهنگ زیبایی را اجرا نموده اند که در البوم جدید خود به نام دل قلندر جای داده اند .

1391/04/02 13:07
جلال گندمی

تا بحال فقط دوبیت از این غزل را حفظ بودم وتصور میکردک غزل از حافظ است اجرای زیبای هژیر مهرافروز باعث شد با علاقمندی پیگیری و متوجه اشتباه خود شدم .

1393/01/11 19:04
نازبانو

هژیر ترکانده !!!!

1393/03/16 20:06
عبی

منم فکر می کردم این شعر دو بیت بیشتر نداره ولی اصلا فکرشم نمیکردم از عراقی باشه
بسیار زیباست
خصوصا اینجا که میگه: عراقی را چرا بدنام کردند!

1393/11/06 20:02
ناشناس

تا جایی که میدانم بیت پنجم می شود:
به هر جای جهان درد دلی بود به هم کردند و عشقش نام کردند
و بیت آخر هم اینگونه:
چو خو کردند کار خویش را بد عراقی را چرا بد نام کردند

1400/12/12 03:03
مجید majidrazzazi@gmail.com

هیچ نسخه ای از نسخ معتبر دیوان عراقی مصراع "به عالم هر کجا درد دلی بود" را به این ترتیب که نوشته اید ضبط نکرده است.

در بیت  چو خود کردند راز خویشتن فا‌ش/ عراقی را چرا بدنام کردند"  اولا تمام ابیات قبل با مولفه" افشای راز" ارتباط معنایی دارد و درثانی پارادوکس مفهومی دو مصراع، آن را تا به شکل اعجاب آوری زیبا کرده است که در مصراع پیشنهادی شما این تضاد معنایی، به فنا می‌رود! 

1394/07/29 02:09
سید احمد مجاب

از آن لب، (کز در) صد آفرین است
معنی این مصراع این است: آن لب که در خور صد آفرین است اما ظاهرا کلمه ای اشتباه شده

1400/12/12 03:03
مجید majidrazzazi@gmail.com

"از در" به معنای شایسته بوده و هیچ چیز هم جا نیفتاده است. 

 

1395/01/14 14:04
امیر محمد بیگ

محرتم: این هم اضافه شود که بیت همین شعر است :
به گیتی هرکجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند

1395/11/25 15:01
...

بخشی از مقدمه احمد خوشنویس (عماد) در کتاب مقالات شمس تبریزی در مورد این غزل:
«برخی از نویسندگان معاصر نوشته اند که شمس الدین تبریزی در جوانی از خانه و کاشانه خویش جدا شد و لیکن دست تصادف وی را به خانقاه شیخ رکن الدین سجاسی از مردم زنجان رهبری کرد و مدتی در حلقه پیروان و شاگردان او در آمد و از مردان طریق شد و سالها در این کار صرف عمر کرد تا آوازه فخرالدین عراقی به گوشش رسید و شیفته غزلی از وی گردید [به همین غزل اشاره میکند].
و شمس شب و روز به زمزمه کردن آن دل خوش کرد و آنها را می خواند و اشک می ریخت و سوز و گداز شمس، شیخ رکن الدین سجاسی را دگرگون کرد، از جای برخاست، بر پیشانی شاگر بوسه داد و گفت جان فرزند، تو به آنچه باید واصل شدی...
عین این داستان را در نفحات الانس و سایر تذکره ها به فخرالدین عراقی نسبت داده اند که چون شیخ بهاء الدین ذکریای ملتانی او را در چله نشاند پس از ده روز او را وجدی دست داد و حالی حاصل شد، این غزل را انشا کرد و با آواز بلند می خواند و می گریست و اهل خانقاه که آن را خلاف طریقه شیخ می دانستند به سمع شیخ رسانیدند. شیخ فرمود شما را از اینها منع است و او را منع نیست....»
البته صحت و سقم تاریخی مطالب قابل بحث هست. فقط خواستم اشاره ای کنم...

1397/09/24 15:11
بهمن جباری

زبهر نُقل مستان از لب و چشم ،مهیا پسته و بادام کردند
از آن لب ، کز دُر صد آفرین است، نصیب بی دلان دشنام کردند

1397/11/05 09:02
فیضان حیدر معروفی

غزلی بسیار زیبا و جذاب است. اولا این غزل را در دبیرستان خوندم خیلی تاثیر گذار است. این را به زبان اردو نیز ترجمه کرده ام.

1397/11/05 09:02
فیضان حیدر معروفی

غزلی بسیار زیبا و جذاب است. اولا این غزل را در دبیرستان خواندم خیلی تاثیر گذار است. این را به زبان اردو نیز ترجمه کرده ام.

1398/10/27 12:12
ناصر

در مقدمه مقالات شمس خواندم شمس تبریزی زمانیکه در جوانی در خدمت پیر خانقاهش بوده این غزل عراقی را روز و شب زمزمه میکرده و بسیار میگریسته است...شاید به نظر من عامی غزلی ساده و عاری از شور و حرارت باشد ... حقا که از هزاران در یکی گیرد سماع

1399/09/02 09:12
رحمت الله ضیایی

با سلام
بیت هشتم باید نَقل مستان باشد نه نُقل مستان چون حکایت از لب و چشم میشود و کلمه از هم به همین خاطر آمده است

1400/05/11 11:08
حسین ادهمی

مستان شراب را همراه با نُقل می‌نوشند.بنابراین نَقل در اینجا بی‌معناست. 

1400/12/12 03:03
مجید majidrazzazi@gmail.com

غیر از پاسخ دوست عزیزم این نکته هم قابل تامل است که لب با نقل از نظر شیرینی تناسب دارد.

کاش دوستان موارد واضح ادبی را مورد خدشه قرار ندهند.