گنجور

غزل شمارهٔ ۸۴

تا بر قرار حسنی دل بی‌قرار باشد
تا روی تو نبینم جان سوگوار باشد
تا پیش تو نمیرد جانم نگیرد آرام
تا بوی تو نیابد دل بی‌قرار باشد
جانا، ز عشق رویت جانم رسید بر لب
تا کی ز آرزویت بیچاره زار باشد؟
آن را مخواه بی‌دل کو بی‌تو جان نخواهد
آن را مدار دشمن کت دوستدار باشد
درمان اگر نداری، باری به درد یاد آر
کز دوست هرچه آید آن یادگار باشد
با درد خوش توان بود عمری به بوی درمان
با غم بسر توان برد گر غمگسار باشد
خواهی بساز کارم، خواهی بسوز جانم
با کار پادشاهان ما را چه کار باشد؟
از انتظار وصلت آمد به جان عراقی
تا کی غریب و خسته در انتظار باشد؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بر قرار حسنی دل بی‌قرار باشد
تا روی تو نبینم جان سوگوار باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل‌تنگ تو هستم و نتوانم جایت را ببینم، احساس راحتی نخواهم داشت و جانم در غم تو خواهد سوخت.
تا پیش تو نمیرد جانم نگیرد آرام
تا بوی تو نیابد دل بی‌قرار باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که در کنار تو نباشم، جانم آرامش نخواهد یافت و دل بی‌قرار خواهد ماند، تا وقتی که بوی تو را استشمام نکند.
جانا، ز عشق رویت جانم رسید بر لب
تا کی ز آرزویت بیچاره زار باشد؟
هوش مصنوعی: عزیزم، از شدت عشق به تو جانم به لب رسیده است. تا کی باید به خاطر آرزوی تو در عذاب و غم به سر ببرم؟
آن را مخواه بی‌دل کو بی‌تو جان نخواهد
آن را مدار دشمن کت دوستدار باشد
هوش مصنوعی: آن را از خود نخواه که بدون دل، جان نخواهد داشت. نگذار که دشمنی، دوستدار تو شود.
درمان اگر نداری، باری به درد یاد آر
کز دوست هرچه آید آن یادگار باشد
هوش مصنوعی: اگر درمانی برای دردهایت نداری، به یاد بیاور که از دوست چه چیزی باقی مانده است، چرا که آن یادگارها همیشه با تو خواهند ماند.
با درد خوش توان بود عمری به بوی درمان
با غم بسر توان برد گر غمگسار باشد
هوش مصنوعی: می‌توان زندگی را با درد و رنج تحمل کرد، اگر در کنار آن امید به درمان وجود داشته باشد؛ همچنین می‌توان با غم زندگی کرد، به شرطی که کسی باشد که دل‌سوزی کند و تسلای خاطر دهد.
خواهی بساز کارم، خواهی بسوز جانم
با کار پادشاهان ما را چه کار باشد؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهی می‌توانی مرا به خوبی انجام دهی یا اگر بخواهی می‌توانی جانم را به خاطر کارهای بزرگ بسوزانی. اما ما به کار پادشاهان هیچ ارتباطی نداریم.
از انتظار وصلت آمد به جان عراقی
تا کی غریب و خسته در انتظار باشد؟
هوش مصنوعی: عراقی به شدت منتظر رسیدن به معشوق است و از خود می‌پرسد چه زمانی باید همچنان دلتنگ و خسته در این انتظار بماند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش کیوان عاروان

حاشیه ها

1397/04/01 01:07

جون میده برای یک اهنگ سوزناک از علیرضاقربانی