گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱

چنین که غمزهٔ تو خون خلق می‌ریزد
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
که در میانه یکی گرد برنمی‌خیزد
ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
جهان، اگر بتواند، دو اسبه بگریزد
فروغ عشق تو تا کی روان من سوزد
فریب چشم تو تا چند خون من ریزد؟
مرنج، اگر به سر زلف تو در آویزم
که غرقه هرچه ببیند درو بیاویزد
تو را، چنان که تویی، تا کسیت نشناسد
رخ تو هر نفسی رنگ دیگر آمیزد
اگر چه خون عراقی بریزی از دیده
به خاکپای تو کز عشق تو نپرهیزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین که غمزهٔ تو خون خلق می‌ریزد
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه دلربای تو باعث رنج و حسرت مردم می‌شود، جای تعجب نیست که این مسأله باعث برانگیختن شور و هیجان در آن‌ها شود.
فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
که در میانه یکی گرد برنمی‌خیزد
هوش مصنوعی: دلربایی و ناز چشمان تو آنقدر قوی و تاثیرگذار است که نمی‌توان هیچ مقاومتی در برابر آن داشت و همه در این میان تسلیم می‌شوند.
ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
جهان، اگر بتواند، دو اسبه بگریزد
هوش مصنوعی: چشم جادویی تو به قدری زیبا و دلرباست که اگر این دنیا بتواند، به سرعت از آن فرار می‌کند.
فروغ عشق تو تا کی روان من سوزد
فریب چشم تو تا چند خون من ریزد؟
هوش مصنوعی: عشق تو تا چه زمانی روح من را خواهد سوزاند؟ فریب نگاه تو تا چه مدت باعث خونریزی من خواهد شد؟
مرنج، اگر به سر زلف تو در آویزم
که غرقه هرچه ببیند درو بیاویزد
هوش مصنوعی: نگران نباش، اگر من به موهای تو دست بزنم، چون هر چیزی که در این حالت ببینم، خود را در آن غرق می‌یابم.
تو را، چنان که تویی، تا کسیت نشناسد
رخ تو هر نفسی رنگ دیگر آمیزد
هوش مصنوعی: تو را به گونه‌ای که هستی، هیچ‌کس نشناخته است؛ بنابراین هر بار که به تو نگاه می‌کند، رنگ و حالتی جدید به خود می‌گیرد.
اگر چه خون عراقی بریزی از دیده
به خاکپای تو کز عشق تو نپرهیزد
هوش مصنوعی: هرچند که حسرت و غمی در دل عراقی وجود داشته باشد و اشک‌هایش بر خاک پای تو بریزد، اما عشق به تو او را از هیچ چیز بازنمی‌دارد.

حاشیه ها

1400/01/12 10:04
BEHNAM

زلف شبرنگت صحیح است