گنجور

غزل شمارهٔ ۷۷

من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟
نگوید: چون شد آخر آن دل بیمار چتوان کرد؟
تنم از رنج بگدازد، دلم از غم به جان آرد
چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟
ز داروخانهٔ لطفش چو دارو جان نمی‌یابد
بسازم با غم دردش بنالم زار چتوان کرد؟
دلا، بر من همین باشد که جان در راه او بازم
اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چتوان کرد؟
چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی
بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟
سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او
بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟
چنان نالیدم از شوقش که شد بیدار همسایه
ز خواب این دیدهٔ بختم نشد بیدار چتوان کرد؟
مرا چون نیست از عشقش به جز تیمار و غم روزی
ضرورت می‌خورم هر دم غم و تیمار چتوان کرد؟
عراقی نیک می‌خواهد که فخر عالمی باشد
ولیکن یار می‌خواهد که باشد عار چتوان کرد؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟
نگوید: چون شد آخر آن دل بیمار چتوان کرد؟
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از احساس تنهایی و بی‌توجهی یار صحبت می‌کند. او به این نکته اشاره می‌کند که اگر یار نسبت به حال رنجور او بی‌توجه باشد و از او نپرسد که چه احساسی دارد، در واقع این درد و رنج او به چه کار می‌آید. شاعر می‌پرسد که اگر یار توجهی به دل بیمار او نکند، چه می‌توان کرد و به این ترتیب احساس ناامیدی و غم را بیان می‌کند.
تنم از رنج بگدازد، دلم از غم به جان آرد
چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟
هوش مصنوعی: بدن من از حوادث و ناراحتی‌ها آسیب می‌بیند و دل من از غم و اندوه به شدت رنج می‌کشد. در این وضعیت، ای مسلمانان، چه کمکی می‌توانید به من بکنید؟
ز داروخانهٔ لطفش چو دارو جان نمی‌یابد
بسازم با غم دردش بنالم زار چتوان کرد؟
هوش مصنوعی: از داروخانه‌ی محبت او، جانم نمی‌تواند درمانی بگیرد. باید با غم و دردش کنار بیایم و از شدت اندوه شکایت کنم. چه کار می‌توانم بکنم؟
دلا، بر من همین باشد که جان در راه او بازم
اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چتوان کرد؟
هوش مصنوعی: ای دل، برای من همین کافی است که جانم را در راه او فدا کنم، حتی اگر آن ماه زیبا دیگر رخسار خود را بر من نتابد، چه می‌توان کرد؟
چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی
بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟
هوش مصنوعی: وقتی از نعمت وصال او چیزی ندارم و تنها باید به اندازه‌ای که بتوانم از جگر خود سختی بکشم، آیا می‌توانم از بن دندان خود هم بر شعور خود وادار کنم و تحمل کنم؟
سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او
بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟
هوش مصنوعی: در صبح زود به کوی محبوبم رفتم و بوی او را استنشاق کردم. بارها از او خواستم که مرا بپذیرد، اما او این درخواست را رد کرد. چه کاری می‌توانم بکنم؟
چنان نالیدم از شوقش که شد بیدار همسایه
ز خواب این دیدهٔ بختم نشد بیدار چتوان کرد؟
هوش مصنوعی: به قدری از شوق او ناله و فریاد زدم که همسایه‌ها از خواب بیدار شدند، اما چنین سرنوشت و حسی نصیب من نشده است. چه کار می‌توانم بکنم؟
مرا چون نیست از عشقش به جز تیمار و غم روزی
ضرورت می‌خورم هر دم غم و تیمار چتوان کرد؟
هوش مصنوعی: من به خاطر عشقی که به او دارم، جز درد و غم چیزی برایم نمانده است. هر روز به اجبار با این غم و ناراحتی زندگی می‌کنم، اما چاره‌ای جز این نیست.
عراقی نیک می‌خواهد که فخر عالمی باشد
ولیکن یار می‌خواهد که باشد عار چتوان کرد؟
هوش مصنوعی: عراقی آرزو دارد که در جهان افتخاری بزرگ به دست آورد، اما در دلش عشق و محبت یاری برتر را می‌طلبد. اما در این وضعیت، چه کاری از دستش برمی‌آید؟