غزل شمارهٔ ۶۴
بیا، کاین دل سر هجران ندارد
بجز وصلت دگر درمان ندارد
به وصل خود دلم را شاد گردان
که خسته طاقت هجران ندارد
بیا، تا پیش روی تو بمیرم
که بیتو زندگانی آن ندارد
چگونه بیتو بتوان زیست آخر؟
که بیتو زیستن امکان ندارد
بمردم ز انتظار روز وصلت
شب هجران مگر پایان ندارد؟
بیا، تا روی خوب تو ببینم
که مهر از ذره رخ پنهان ندارد
ز من بپذیر، جانا، نیم جانی
اگر چه قیمت چندان ندارد
چه باشد گر فراغت واله ای را
چنین سرگشته و حیران ندارد؟
وصالت تا ز غم خونم نریزد
عراقی را شبی مهمان ندارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا، کاین دل سر هجران ندارد
بجز وصلت دگر درمان ندارد
هوش مصنوعی: بیا که این دل برای جدایی چارهای جز وصال ندارد و هیچ درمان دیگری برایش نیست.
به وصل خود دلم را شاد گردان
که خسته طاقت هجران ندارد
هوش مصنوعی: دلم را با وصال خود خوشحال کن؛ زیرا دیگر توان تحمل فاصله و دوری را ندارم.
بیا، تا پیش روی تو بمیرم
که بیتو زندگانی آن ندارد
هوش مصنوعی: بیا تا در برابر تو از دنیا بروم، زیرا زندگی بدون تو هیچ ارزشی ندارد.
چگونه بیتو بتوان زیست آخر؟
که بیتو زیستن امکان ندارد
هوش مصنوعی: چطور میتوانم بدون تو زندگی کنم؟ زیرا زندگی بدون تو غیرممکن است.
بمردم ز انتظار روز وصلت
شب هجران مگر پایان ندارد؟
هوش مصنوعی: از شدت انتظار برای رسیدن روز وصال، به حدی به مرگ نزدیک شدهام که آیا این شبهای جدایی پایانپذیر است یا نه؟
بیا، تا روی خوب تو ببینم
که مهر از ذره رخ پنهان ندارد
هوش مصنوعی: بیا تا روی زیبای تو را ببینم که حتی کوچکترین ذرهای نمیتواند محبت و جذابیت تو را پنهان کند.
ز من بپذیر، جانا، نیم جانی
اگر چه قیمت چندان ندارد
هوش مصنوعی: عزیزم، از من بپذیر که حتی اگر بخشی از وجودم کم باشد، ارزش چندانی ندارد.
چه باشد گر فراغت واله ای را
چنین سرگشته و حیران ندارد؟
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر کسی بیتاب و آشفته، دمی آسودگی نداشته باشد؟
وصالت تا ز غم خونم نریزد
عراقی را شبی مهمان ندارد
هوش مصنوعی: تا وقتی که به وصل تو نرسم و از غم دوریات اشک نریزم، عراقی هیچ شبی نمیتواند مهمان داشته باشد.