غزل شمارهٔ ۶۳
خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
و اندیشهٔ یار ستماندیش ندارد
گویند رقیبان که ندارد سر تو یار
سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟
او را چه خبر از من و از حال دل من
کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد
این طرفه که او من شد و من او و ز من یار
بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد
هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر
کان یار سر صحبت ما بیش ندارد
معشوق چو شمشیر جفا برکشد، از خشم
عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟
بیچاره دل ریش عراقی که همیشه
از نوش لبان، بهره به جز نیش ندارد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
و اندیشهٔ یار ستماندیش ندارد
هوش مصنوعی: آدمی که قلبش جریحهدار نیست و به خاطر رفتار نادرست معشوقش فکر و نگرانی ندارد، زندگیش شاداب و خوشحال است.
گویند رقیبان که ندارد سر تو یار
سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟
هوش مصنوعی: رقیبها میگویند که یار سلطان، سر و وضع خاصی ندارد. عجیب نیست اگر درویش هم، سر و وضع جالبی نداشته باشد.
او را چه خبر از من و از حال دل من
کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد
هوش مصنوعی: او هیچ اطلاعی از حال و وضعیت من ندارد، زیرا که چشمانش پر از اشک و دلش شکسته نیست.
این طرفه که او من شد و من او و ز من یار
بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد
هوش مصنوعی: این جالب است که او به من تبدیل شد و من به او. ارتباطی میان ما شکل گرفت که حتی خود را فراموش کردیم.
هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر
کان یار سر صحبت ما بیش ندارد
هوش مصنوعی: ای دل پرخون، تو هم به غم و اندوه خود بپرداز، چرا که آن محبوب دیگر برای گفتگو با ما نخواهد آمد.
معشوق چو شمشیر جفا برکشد، از خشم
عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟
هوش مصنوعی: وقتی محبوب با ظلم و ستمش مانند شمشیری به جان عاشق میافتد، عاشق چه کاری از دستش برمیآید اگر به فکر خود نباشد؟
بیچاره دل ریش عراقی که همیشه
از نوش لبان، بهره به جز نیش ندارد
هوش مصنوعی: دل بیچاره عراقی همیشه از نوشیدن لبان، فقط درد و زخم را تجربه میکند و هیچ لذتی نمیبرد.