گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱

با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟
از سوز بی‌دلانت مالک خبر ندارد
با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟
در لعل توست پنهان صدگونه آب حیوان
از بی‌دلی لب من با آن چه کار دارد؟
هم دیدهٔ تو باید تا چهرهٔ تو بیند
کانجا که آن جمال است انسان چه کار دارد؟
وهم از دهان تنگت هرگز نشان نیاید
با خاتم سلیمان شیطان چه کار دارد؟
جان من از لب تو مانا که یافت ذوقی
ورنه خیال جاوید با جان چه کار دارد؟
دل می‌تپد که بیند در دیده روی خوبت
ورنه برید زلفت پنهان چه کار دارد؟
عاشق گر از در تو نشنید مرحبایی
چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد؟
گر بر درت نیایم، شاید که باز پرسند:
پوسیده استخوانی با خوان چه کار دارد؟
در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت
جایی که جان نباشد جانان چه کار دارد؟
در دل غم عراقی و آنگاه عشق باقی
در خانهٔ طفیلی مهمان چه کار دارد؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: درد و خستگی تو هیچ تاثیری بر درمان من ندارد. جدا شدن و دوری تو ارتباطی به نزدیکی و وصال من با دیگران ندارد.
از سوز بی‌دلانت مالک خبر ندارد
با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: از درد و رنج دل‌خسته‌های بدون عشق، مالک (بهشت) هیچ اطلاعی ندارد و با خوشی‌های عاشقانی که سرشار از عشق‌اند، کاری ندارد.
در لعل توست پنهان صدگونه آب حیوان
از بی‌دلی لب من با آن چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: در دل ارزشمند تو رازهای زیادی از زندگی وجود دارد، اما بی‌احساسی من هیچ ارتباطی با آن ندارد.
هم دیدهٔ تو باید تا چهرهٔ تو بیند
کانجا که آن جمال است انسان چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: برای دیدن چهرهٔ زیبای تو، باید چشم‌های تو را داشت؛ چرا که در جایی که آن زیبایی وجود دارد، انسان چه ارتباطی دارد؟
وهم از دهان تنگت هرگز نشان نیاید
با خاتم سلیمان شیطان چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان از توهی ذهنی و محدودیت‌های افکارت آثاری دید و در این میان، با وجود قدرت و مهارت‌های جادویی، شیطان چگونه می‌تواند بر تو مسلط شود؟
جان من از لب تو مانا که یافت ذوقی
ورنه خیال جاوید با جان چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: وجود من از لبت زندگی می‌گیرد و لذت می‌برد، وگرنه فکرِ جاودانگی چه ارتباطی با جان من دارد؟
دل می‌تپد که بیند در دیده روی خوبت
ورنه برید زلفت پنهان چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: دل برای دیدن چهره زیبایت می‌تپد و اگر زلف‌های پنهانت دیده نشود، چه اهمیتی دارد؟
عاشق گر از در تو نشنید مرحبایی
چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: عاشق اگر از در تو صدای خوشی نشنود، دیگر چه نیازی دارد که به در تو بایستد و منتظر بماند؟
گر بر درت نیایم، شاید که باز پرسند:
پوسیده استخوانی با خوان چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: اگر به در خانه‌ات نیایم، شاید دیگران بپرسند: چه رابطه‌ای بین یک استخوان کهنه و سفره‌ای پر از نعمت وجود دارد؟
در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت
جایی که جان نباشد جانان چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: اگر در دل عشق نباشد، چگونه می‌توان معشوقی پیدا کرد؟ وقتی که بی‌جان هستیم، محبوب چه کار به ما دارد؟
در دل غم عراقی و آنگاه عشق باقی
در خانهٔ طفیلی مهمان چه کار دارد؟
هوش مصنوعی: در دل غم عراقی، عشق باقی است و در خانه طفیلی، مهمان چه کار دارد؟ یعنی در حالی که دل در غم عراقی می‌سوزد، عشق همچنان وجود دارد و مهمان در خانه، نقشی ندارد. این بیان می‌گوید که با وجود غم و مشکلات، عشق را نمی‌توان نادیده گرفت و در هر شرایطی همچنان با ماست.