گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷

امروز مرا در دل جز یار نمی‌گنجد
وز یار چنان پر شد کاغیار نمی‌گنجد
در چشم پر آب من جز دوست نمی‌آید
در جان خراب من جز یار نمی‌گنجد
این لحظه از آن شادم کاندر دل تنگ من
غم جای نمی‌گیرد، تیمار نمی‌گنجد
این قطرهٔ خون تا یافت از لعل لبش رنگی
از شادی آن در پوست چون نار نمی‌گنجد
رو بر در او سرمست، از عشق رخش، زیراک:
در بزم وصال او هشیار نمی‌گنجد
شیدای جمال او در خلد نیارامد
مشتاق لقای او در نار نمی‌گنجد
چون پرده براندازد عالم بسر اندازد
جایی که یقین آید پندار نمی‌گنجد
از گفت بد دشمن آزرده نگردم زانک:
با دوست مرا در دل آزار نمی‌گنجد
جانم در دل می‌زد، گفتا که: برو این دم
با یار درین جلوه دیار نمی‌گنجد
خواهی که درون آیی بگذار عراقی را
کاندر طبق انوار اطوار نمی‌گنجد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امروز مرا در دل جز یار نمی‌گنجد
وز یار چنان پر شد کاغیار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: امروز در دل من فقط عشق یار جا دارد و آن‌قدر این عشق در دل من جا دارد که دیگر هیچ چیز دیگری نمی‌تواند در آن جا بگیرد.
در چشم پر آب من جز دوست نمی‌آید
در جان خراب من جز یار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: در چشمان پر از اشک من هیچ کس جز محبوبم دیده نمی‌شود و در دل آشفته‌ام هیچ کس غیر از یارم جا نمی‌شود.
این لحظه از آن شادم کاندر دل تنگ من
غم جای نمی‌گیرد، تیمار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: این لحظه باعث خوشحالی من است، زیرا در دل پر از غم من دیگر جایی برای ناراحتی وجود ندارد و نمی‌توانم درد و رنج را تحمل کنم.
این قطرهٔ خون تا یافت از لعل لبش رنگی
از شادی آن در پوست چون نار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: این قطره‌ی خون، وقتی از لبان سرخ او رنگ شادی را گرفت، دیگر نمی‌تواند در پوستش مثل یک نارنج فقط بماند.
رو بر در او سرمست، از عشق رخش، زیراک:
در بزم وصال او هشیار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: نماز عشق او مرا سرمست کرده و نمی‌توانم هشیار باشم، چرا که در جشن وصال او، عقل و هوش بجای نمی‌ماند.
شیدای جمال او در خلد نیارامد
مشتاق لقای او در نار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: عاشق زیبایی او در بهشت نمی‌تواند آرام بگیرد و کسی که مشتاق دیدار اوست، در آتش هم نمی‌تواند جا بگیرد.
چون پرده براندازد عالم بسر اندازد
جایی که یقین آید پندار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: زمانی که واقعیت خود را نمایان می‌کند، جایی برای شک و گمان باقی نمی‌ماند و باورهای نادرست دیگر قابل قبول نخواهند بود.
از گفت بد دشمن آزرده نگردم زانک:
با دوست مرا در دل آزار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: از حرف‌های بد و زشت دشمن ناراحت نمی‌شوم، چون در دل خودم جایی برای آزار از طرف دوست ندارم.
جانم در دل می‌زد، گفتا که: برو این دم
با یار درین جلوه دیار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: روح من در درونم به تپش افتاده بود و به من می‌گفت: اکنون با یارت برو، زیرا در این جلوه و زیبایی، هیچ چیز نمی‌تواند جای بگیرد.
خواهی که درون آیی بگذار عراقی را
کاندر طبق انوار اطوار نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به عمق وجود خود پی ببری، باید از محدودیت‌ها و ظواهر ظالمانه رها شوی؛ زیرا حقیقت و روشنایی در قالب‌های محدود نمی‌گنجد.

حاشیه ها

1392/02/14 01:05
سجاد

ابتدائن عرض کنم که عاشق سایتتونم من .
اما در "شیدای جمال او در خلد نیرامد" به نظرم واژه "نیرامد" باید به "نیارامد" تصحیح بشه.
سپاس مجدد و بسیار، از سایت بی نظیرتون.