گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵

باز دل از در تو دور افتاد
در کف صد بلا صبور افتاد
نیک نزدیک بود بر در تو
تا چه بد کرد کز تو دور افتاد
یا حسد برد دشمن بد دل
یا مرا دوستی غیور افتاد
ماتم خویشتن همی دارد
چون مصیبت زده، ز سور افتاد
چون ز خاک در تو سرمه نیافت
دیده‌ام بی‌ضیا و نور افتاد
جان که یک ذره انده تو بیافت
در طربخانهٔ سرور افتاد
از بهشت رخ تو بی‌خبر است
تن که در آرزوی حور افتاد
چون عراقی نیافت راه به تو
گمرهی گشت و در غرور افتاد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز دل از در تو دور افتاد
در کف صد بلا صبور افتاد
هوش مصنوعی: دل از در تو دور شده و در میان مشکلات زیاد، صبوری کرده است.
نیک نزدیک بود بر در تو
تا چه بد کرد کز تو دور افتاد
هوش مصنوعی: یکی از خوبان نزدیک به در تو بود، اما بدی‌ای که کرد باعث شد از تو دور شود.
یا حسد برد دشمن بد دل
یا مرا دوستی غیور افتاد
هوش مصنوعی: شاید دشمن بدخواه حسادت کند یا اینکه دوستی غیرتمند و وفادار نصیبم شده باشد.
ماتم خویشتن همی دارد
چون مصیبت زده، ز سور افتاد
هوش مصنوعی: او مانند کسی که دچار مصیبت شده است، در غم و اندوه خود غرق شده و به حالتي پریشان به سر می‌برد.
چون ز خاک در تو سرمه نیافت
دیده‌ام بی‌ضیا و نور افتاد
هوش مصنوعی: چون از خاک به تو نرسیدم، چشمانم بدون روشنایی و نور افتادند.
جان که یک ذره انده تو بیافت
در طربخانهٔ سرور افتاد
هوش مصنوعی: اگر جان تو حتی به اندازه یک ذره غم بیفتد، در سراپرده شادمانی و خوشحالی قرار می‌گیرد.
از بهشت رخ تو بی‌خبر است
تن که در آرزوی حور افتاد
هوش مصنوعی: بدن من از زیبایی تو بی‌خبر است و تنها به خاطر آرزوی حوری‌ها گرفتار شده است.
چون عراقی نیافت راه به تو
گمرهی گشت و در غرور افتاد
هوش مصنوعی: وقتی عراقی نتوانست به تو دست پیدا کند، در مسیر گمراهی قرار گرفت و به خودباختگی دچار شد.