غزل شمارهٔ ۴۳
کی از تو جان غمگینی شود شاد؟
کی آخر از فراموشی کنی یاد؟
نپندارم که هجرانت گذارد
که از وصل تو دلتنگی شود شاد
چنین دانم که حسنت کم نگردد
اگر کمتر کند ناز تو بیداد
ز وصل خود بده کام دل من
که از بیداد هجر آمد به فریاد
ببخشای از کرم بر خاکساری
که در روی تو عمرش رفت بر باد
نظر کن بر دل امیدواری
که بر درگاه تو نومید افتاد
بجز درگاه تو هر در که زد دل
عراقی را ازان در هیچ نگشاد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کی از تو جان غمگینی شود شاد؟
کی آخر از فراموشی کنی یاد؟
هوش مصنوعی: چه زمانی کسی از غم تو میتواند شاد شود؟ چه زمانی تو فراموش خواهی کرد که او را به یاد داشته باشی؟
نپندارم که هجرانت گذارد
که از وصل تو دلتنگی شود شاد
هوش مصنوعی: من فکر نمیکنم که جدایی تو باعث خوشحالیام شود، زیرا دلتنگی از وصالت همیشه در قلبم خواهد ماند.
چنین دانم که حسنت کم نگردد
اگر کمتر کند ناز تو بیداد
هوش مصنوعی: من میدانم که زیبایی تو کم نمیشود، حتی اگر ناز و فریبندگیات را کمتر کنی.
ز وصل خود بده کام دل من
که از بیداد هجر آمد به فریاد
هوش مصنوعی: از وصل و نزدیکی خود به من لطف کن تا دل من از درد و رنج دوری تو نجات یابد و آرامش پیدا کند.
ببخشای از کرم بر خاکساری
که در روی تو عمرش رفت بر باد
هوش مصنوعی: ای مهربان، لطفاً به کسی که خاکسار و تواضعکرده است ببخشای، چرا که عمرش را در عشق تو بیهوده گذرانده است.
نظر کن بر دل امیدواری
که بر درگاه تو نومید افتاد
هوش مصنوعی: به آن دل توجه کن که از امید به تو به درگاهت آمده، اما ناامید و بیثمر مانده است.
بجز درگاه تو هر در که زد دل
عراقی را ازان در هیچ نگشاد
هوش مصنوعی: هر در و کامی که دل عراقی به آن زد، به جز درگاه تو، هیچکدام برایش گشوده نشد.