گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰

آه، به یک‌بارگی یار کم ما گرفت!
چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت
بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر
نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت
دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل
غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟
دیدهٔ گریان مگر بر جگر آبی زند؟
کاتش سودای او در دل شیدا گرفت
خوش سخنی داشتم، با دل پردرد خویش
لشکر هجران بتاخت در سر من تا گرفت
دین و دل و هوش من هر سه به تاراج برد
جان و تن و هرچه بود جمله به یغما گرفت
هجر مگر در جهان هیچ کسی را نیافت
کز همه وامانده‌ای، هیچکسی را گرفت
هیچ کسی در جهان یار عراقی نشد
لاجرمش عشق یار، بی‌کس و تنها گرفت

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آه، به یک‌بارگی یار کم ما گرفت!
چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت
هوش مصنوعی: ناگهان محبوب ما را از دست دادیم! زیرا وقتی دید دل ما تنگ است، به جای دیگری رفت.
بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر
نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت
هوش مصنوعی: گاهی بر دل ما خیالی می‌گذشت، اما اکنون آن خیال دیگر دل ما را رها کرده است.
دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل
غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟
هوش مصنوعی: دل به خاطر غم او شاد بود، اما حالا که غم او هم از دل رفته، دل چه کند در حالی که پر از خیال و اندیشه است؟
دیدهٔ گریان مگر بر جگر آبی زند؟
کاتش سودای او در دل شیدا گرفت
هوش مصنوعی: آیا چشمان گریان می‌توانند بر دل درد کشیده آبی بزنند؟ آتش عشق او در دل عاشق روشن شد.
خوش سخنی داشتم، با دل پردرد خویش
لشکر هجران بتاخت در سر من تا گرفت
هوش مصنوعی: من از زیبایی کلامم با دل پر درد خودم به جنگ خاطرات تلخ جدایی رفته‌ام و این غم همچنان در ذهنم باقی مانده است.
دین و دل و هوش من هر سه به تاراج برد
جان و تن و هرچه بود جمله به یغما گرفت
هوش مصنوعی: زندگی و احساسات و عقل من همه در معرض خطر قرار گرفت و همه چیزهایی که داشتم، از جان و تن گرفته تا دیگر دارایی‌ها، به غارت رفتند.
هجر مگر در جهان هیچ کسی را نیافت
کز همه وامانده‌ای، هیچکسی را گرفت
هوش مصنوعی: درد فراق و دوری از کسی، در این دنیا هیچ‌کس را نیافتم که مانند من در حسرت و انتظار باقی مانده باشد و هیچ‌کسی نتوانسته است به من کمک کند.
هیچ کسی در جهان یار عراقی نشد
لاجرمش عشق یار، بی‌کس و تنها گرفت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در جهان مانند یار عراقی پیدا نشد و به همین خاطر عشق او باعث شد که فردی بی‌کس و تنها شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۰ به خوانش کیوان عاروان