گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸

عشق سیمرغ است، کو را دام نیست
در دو عالم زو نشان و نام نیست
پی به کوی او همانا کس نبرد
کاندر آن صحرا نشان گام نیست
در بهشت وصل جان‌افزای او
جز لب او کس رحیق آشام نیست
جمله عالم جرعه چین جام اوست
گرچه عالم خود برون از جام نیست
ناگه از رخ گر براندازد نقاب
سر به سر عالم شود ناکام، نیست
صبح و شامم طره و رخسار اوست
گرچه آنجا کوست صبح و شام نیست
ای صبا، گر بگذری در کوی او
نزد او ما را جزین پیغام نیست:
کای دلارامی که جان ما تویی
بی تو ما را یک نفس آرام نیست
هرکسی را هست کامی در جهان
جز لبت ما را مراد و کام نیست
هر کسی را نام معشوقی که هست
می‌برد، معشوق ما را نام نیست
تا لب و چشم تو ما را مست کرد
نقل ما جز شکر و بادام نیست
تا دل ما در سر زلف تو شد
کار ما جز با کمند و دام نیست
نیک بختی را که در هر دو جهان
دوستی چون توست دشمن کام نیست
با عراقی دوستی آغاز کن
گرچه او در خورد این انعام نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق سیمرغ است، کو را دام نیست
در دو عالم زو نشان و نام نیست
هوش مصنوعی: عشق مانند پرنده‌ای است آزاد و بی‌مرز که در هیچ یک از دو جهان (دنیا و آخرت) نمی‌توان آن را به دام انداخت و از آن نشانی یا نامی نمی‌توان یافت.
پی به کوی او همانا کس نبرد
کاندر آن صحرا نشان گام نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به کوی او راه یابد، زیرا در آن بیابان نشانی از قدم‌های او وجود ندارد.
در بهشت وصل جان‌افزای او
جز لب او کس رحیق آشام نیست
هوش مصنوعی: در بهشت وصل او که روح را تقویت می‌کند، تنها لب او است که شراب ناب به حساب می‌آید و جز او کسی نیست که بتواند آن را بنوشد.
جمله عالم جرعه چین جام اوست
گرچه عالم خود برون از جام نیست
هوش مصنوعی: تمامی جهان در واقع به نوعی از مفهوم و زیبایی‌هایی که در این جام وجود دارد، نشأت می‌گیرد، هرچند که خود جهان به طور مستقل از این جام خارج است و نمی‌توان آن را فقط به ظرفیتی که در آن هست محدود کرد.
ناگه از رخ گر براندازد نقاب
سر به سر عالم شود ناکام، نیست
هوش مصنوعی: اگر ناگهان پرده‌اش را از چهره‌اش برگیرد، تمام عالم از دست خواهد رفت و ناکام می‌شود.
صبح و شامم طره و رخسار اوست
گرچه آنجا کوست صبح و شام نیست
هوش مصنوعی: صبح و شب من در زیبایی و چهره او خلاصه شده است، هرچند که در آنجا که اوست، صبح و شب معنا ندارد.
ای صبا، گر بگذری در کوی او
نزد او ما را جزین پیغام نیست:
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر از کنار خیابان او عبور کنی، فقط این پیغام را به او برسان.
کای دلارامی که جان ما تویی
بی تو ما را یک نفس آرام نیست
هوش مصنوعی: ای دلبر آرامش‌بخش من، تویی که جان ما به وجود توست، بی تو حتی یک لحظه نیز آرامش نداریم.
هرکسی را هست کامی در جهان
جز لبت ما را مراد و کام نیست
هوش مصنوعی: هر کسی در این دنیا آرزو و خواسته‌ای دارد، اما برای ما تنها آرزوی‌مان لب‌های توست و هیچ چیز دیگری مدنظر نداریم.
هر کسی را نام معشوقی که هست
می‌برد، معشوق ما را نام نیست
هوش مصنوعی: هر کسی معشوق خود را با نامی می‌شناسد، اما معشوق ما نام مشخصی ندارد.
تا لب و چشم تو ما را مست کرد
نقل ما جز شکر و بادام نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که لب و چشم تو ما را سرمست و شاداب کرد، جز شکر و بادام چیزی در دست ما نیست.
تا دل ما در سر زلف تو شد
کار ما جز با کمند و دام نیست
هوش مصنوعی: زمانی که دل ما به محبت زلف تو گرفتار شد، دیگر راهی جز گرفتار شدن در دام و تله عشق تو برای ما باقی نمانده است.
نیک بختی را که در هر دو جهان
دوستی چون توست دشمن کام نیست
هوش مصنوعی: خوشبختی آن است که در هر دو دنیا دوستی مانند تو داشته باشم؛ در چنین حالتی دیگر هیچ دشمنی نمی‌تواند به من آسیب برساند.
با عراقی دوستی آغاز کن
گرچه او در خورد این انعام نیست
هوش مصنوعی: دوستی با یک عراقی را شروع کن، هرچند او لیاقت این هدایا را ندارد.

حاشیه ها

1394/01/19 14:04
علی خراسانی

سعدی غزلی با این مطلع:
خوشتر از ایام عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست

1397/07/26 16:09
علیرضا

"ناگه ار رخ گر براندازد نقاب" در شکل درست:
"ناگه از رخ گر براندازد نقاب"

1400/11/06 20:02
فاطمه زندی

بیت پنجم  ناگه  از رخ  گر بر اندازد نقاب 

سر بسر عالَم شود ،ناکام نیست..

نقاب برداشتن از رخ او ،کل جهان هستی را می گیرد و لذا ناکام نیست...