گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷

ساقی، ار جام می، دمادم نیست
جان فدای تو، دردیی کم نیست
من که در میکده کم از خاکم
جرعه‌ای هم مرا مسلم نیست
جرعه‌ای ده، مرا ز غم برهان
که دلم بی‌شراب خرم نیست
از خودی خودم خلاصی ده
کز خودم زخم هست مرهم نیست
چون حجاب من است هستی من
گر نباشد، مباش، گو: غم نیست
ز آرزوی دمی دلم خون شد
که شوم یک نفس درین دم نیست
بهر دل درهم و پریشانم
چه کنم؟ کار دل فراهم نیست
خوشدلی در جهان نمی‌یابم
خود خوشی در نهاد عالم نیست
در جهان گر خوشی کم است مرا
خوش از آنم که ناخوشی هم نیست
کشت امید را، که خشک بماند
بهتر از آب چشم من نم نیست
ساقیا، یک دمم حریفی کن
کین دمم جز تو هیچ همدم نیست
ساغری ده، مرا ز من برهان
که عراقی حریف و محرم نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی، ار جام می، دمادم نیست
جان فدای تو، دردیی کم نیست
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر هر لحظه از می نیاشامی، اینجا جانم فدای توست و از دردهایم کاسته نمی‌شود.
من که در میکده کم از خاکم
جرعه‌ای هم مرا مسلم نیست
هوش مصنوعی: من که در میکده به اندازه‌ی خاک هم ارزش ندارم، حتی یک جرعه هم نمی‌توانم به خودم یقین داشته باشم.
جرعه‌ای ده، مرا ز غم برهان
که دلم بی‌شراب خرم نیست
هوش مصنوعی: به من یک جرعه بده تا از غم آزاد شوم، زیرا بدون شراب، دل خوشی ندارد.
از خودی خودم خلاصی ده
کز خودم زخم هست مرهم نیست
هوش مصنوعی: من را از خودم آزاد کن، زیرا زخم‌هایی دارم که از خودم به وجود آمده‌اند و هیچ درمانی برای آنها نیست.
چون حجاب من است هستی من
گر نباشد، مباش، گو: غم نیست
هوش مصنوعی: وقتی وجود من تحت تأثیر حجاب قرار می‌گیرد، اگر این وجود نباشد، خود را محو کن و بگو که نگران نباش.
ز آرزوی دمی دلم خون شد
که شوم یک نفس درین دم نیست
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی یک لحظه، دل من خیلی غمگین و آشفته شده است، اما فرصتی برای به دست آوردن آن لحظه وجود ندارد.
بهر دل درهم و پریشانم
چه کنم؟ کار دل فراهم نیست
هوش مصنوعی: برای دل آشفت و پریشانم چه راه حلی پیدا کنم؟ چون اوضاع دل مرا سامان نمی‌دهد.
خوشدلی در جهان نمی‌یابم
خود خوشی در نهاد عالم نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا نمی‌توانم خوشدلی پیدا کنم، زیرا شادی واقعی در ذات این جهان وجود ندارد.
در جهان گر خوشی کم است مرا
خوش از آنم که ناخوشی هم نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا اگر خوشی زیادی وجود ندارد، من از این بابت راضی‌ام که دست‌کم ناخوشی هم احساس نمی‌شود.
کشت امید را، که خشک بماند
بهتر از آب چشم من نم نیست
هوش مصنوعی: بهتر است که امیدم را بکارم و بگذارم خشک بماند تا اینکه بخواهم به خاطر گریه‌هایم، آبی برای آن ریخته شود.
ساقیا، یک دمم حریفی کن
کین دمم جز تو هیچ همدم نیست
هوش مصنوعی: ای ساقی، لحظه‌ای مرا با دوستی همراه کن چرا که در این لحظه هیچ کس غیر از تو برای من هم‌صحبتی نیست.
ساغری ده، مرا ز من برهان
که عراقی حریف و محرم نیست
هوش مصنوعی: به من جامی بده تا از خودم رها شوم، زیرا عراقی نه دوست و همراز من است.