غزل شمارهٔ ۳۶
هر دلی کو به عشق مایل نیست
حجرهٔ دیو خوان که آن دل نیست
زاغ گو، بیخبر بمیر از عشق
که ز گل عندلیب غافل نیست
دل بیعشق چشم بینور است
خود بدین حاجت دلایل نیست
بیدلان را جز آستانهٔ عشق
در ره کوی دوست منزل نیست
هر که مجنون نشد درین سودا
ای عراقی، بگو که: عاقل نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر دلی کو به عشق مایل نیست
حجرهٔ دیو خوان که آن دل نیست
هر دلی که به عشق میل نکند (سمت عشق نرود)، آن دل را خانهٔ دیو (منشأ بدیها و پلیدیها) بدان، نه دل.
زاغ گو، بیخبر بمیر از عشق
که ز گل عندلیب غافل نیست
هوش مصنوعی: زاغ بگو که از عشق بیخبر بمیرد، چرا که بلبل هرگز از گل غافل نمیشود.
دل بیعشق چشم بینور است
خود بدین حاجت دلایل نیست
هوش مصنوعی: دل بدون عشق مانند چشمی است که نور ندارد، و برای اثبات این موضوع نیاز به دلایل اضافی نیست.
بیدلان را جز آستانهٔ عشق
در ره کوی دوست منزل نیست
هوش مصنوعی: بیخبران جز در آستانهٔ عشق، جایی برای اقامت در مسیر دوست ندارند.
هر که مجنون نشد درین سودا
ای عراقی، بگو که: عاقل نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق و جنون به شدت غرق نشود، باید گفت که او آدم عاقلی نیست.